Naser Taghvai-ناصر تقوایی

از ناصر تقوایی آموختم

مهم‌ترین نکته‌ای که از میان توصیه‌های آقای تقوایی در خاطرم مانده تأکید ایشان روی شغل به عنوان منبعی برای خلق ایده‌‌های داستانی است.

فرقی نمی‌کند چه شغلی. در دل هر شغلی کلی ایده و حرف و داستان هست که باید زحمت تبدیل آن‌ها به ادبیات را به خودمان بدهیم.

یکی از تمرین سمپوزیوم نویسندگی نوشتن دیالوگی بین دو نفر بود که هر دو صاحب شغل خاص و متفاوتی هستند، می‌خواستیم ببینیم که چطور شغل یک نفر می‌تواند بر کنش‌های او در داستان موثر باشد.

حتی اگر تاکنون شغلی را نیازموده‌ایم چرا دست به کار نمی‌شویم؟  شغل اطرافیان هم شغل ماست! بابای برقکار و مادر معلمتان را سوژه کنید.

گاهی اوقات هم می‌توانید شغل تازه‌ای را صرف به دست آوردن تجربۀ زیسته امتحان کنید؛‌ حتی اگر کار داوطلبانه و بی‌دستمزد باشد. مزد شما ایده‌هایی است که به دست می‌آورید.

از طرفی شغل به عنوان یکی از عوامل بیرونی روی شکل‌گیری سبک نویسنده تاثیر می‌گذارد.

به آنتون چخوف نگاه کنید و تاثیر طبابت او بر نوشته‌هایش. چخوف می‌گفت: طبابت همسر رسمی من است و نویسندگی معشوقه‌ام.

حتی بسیاری از شاعران گذشته ما از اصطلاحات و تجربه‌های شغلی خود در آثارشان بهره جسته‌اند، از جمله عطار.

ممکن است بگویید اگر شغل فرد فقط نویسندگی باشد چه؟ خب چه اشکال دارد همین شغل هم هزار ایده به شما می‌دهد. بسیاری از مهم‌ترین شخصیت‌های داستانی نویسنده‌ها هستند. مثلاً در اغلب رمان‌های فیلیپ راث پرسوناژ اصلی یک نویسنده است.

خب،‌ حالا به یک آدم مشخص فکر کنید،‌ شغل او چیست. همین بهترین نقطه برای شروع نوشتۀ جدید است.

پی‌نوشت:

عکس این پست را حدود ده سال پیش از آقای تقوایی گرفتم. چند فایل دیگر هم هست که شاید بعداً منتشر کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *