دستها همیشه برایم رمزآلود و قابل تامل بودهاند.
داستانها و شعرهای زیادی هستند که در آنها به دست اشارهای خاص شده است.
اخیراً جملهی کوتاهی از پل الوار خواندم که دوست دارم با شما به اشتراک بگذارم:
ما شکل دستمان را تغییر میدهیم هنگامی که آن را در دست دیگری میگذاریم.
این شعر شمس لنگرودی را هم خیلی دوست دارم:
دست های تو
تصمیم بود
باید می گرفتم
و دور می شدم.
یک پاسخ
سلام، این روزها خواندن این شعر وجودم را میلرزاند نگران و بی حوصلهام میکند. الان که داشتم مطالب سایت شما را میخواندم. دوباره این شعر به چشمم خورد. عجیب است که امروز از غروب دلشوره و اضطراب امانم را بریده است انگار قلبم را چنگ می زنند انگار به یک دلشورۀ ابدی دچار شدم یک تلاطم که نمیدانم از جانم چه میخواهد اما میدانم که دیدن این شعر قلبم را بیشتر به درد می آورد.