چطور بفهمیم کاری که میکنیم واقعاً درست است؟ + چکلیست
مردی را میشناختم که کور بود. تقریباً چهلساله بود که بر اثر یک عمل جراحی بیناییاش را بازیافت. ابتدا چشمانش را به کار انداخت: چهرهها، رنگها، مناظر و … اما همه چیز شروع به تغییر کرد…
مردی را میشناختم که کور بود. تقریباً چهلساله بود که بر اثر یک عمل جراحی بیناییاش را بازیافت. ابتدا چشمانش را به کار انداخت: چهرهها، رنگها، مناظر و … اما همه چیز شروع به تغییر کرد…
سالهاست به این موضوع فکر میکنم که چرا نوشتن و فقط نوشتن، تحت هر شرایطی میتواند تسکینبخش ذهن ناآرامِ من باشد؟
پس از بارها تنش، هجوم افکار منفی و اتفاقات تلخ و نوشتن از آنها بالاخره گمان میکنم راز نوشتن را کشف کردهام…
برای نوشتن تبلیغات صرفاً مهارت نویسندگی کافی نیست، نویسندههای بزرگی مثل ارنست همینگوی و جورج برناردشاو نمونهای از نویسندههای بزرگی هستند که علیرغم قدرت ادبی بالا، در تبلیغنویسی درخششی نداشتهاند…
جملات کوتاهی دربارۀ خواندن، نوشتن، پیادهروی، دیوانگی، عشق، خلاقیت، خستگی و تیشرتی که مجبورید تا آخر عمر بپوشید…
سالها پیش در انتهای جستاری از سعید عقیقی جملهای خواندم که برای یک عمر با من ماند: در جمعِ بازدارندگان، بدنامی از گمنامی بهتر…
زندگی 99 درصد ما با کارهای غیر مهم و رؤیاپروری برای کارهای مهم تلف میشود. آن 1 درصد دیگر مدام به خودش گوشزد میکند…
سه شبانهروز متوالی برای نوشتن یک پروژۀ محتوایی مشغول پرسهزدن و فکر کردن بودم. مدام با خودم کلنجار میرفتم که از کجا شروع کنم و انبوه ایدهها را چطور در مراحل مختلف تقسیم کنم…
از فرصت گفتگوی گسترده با انسانهایی که دوست داریم تا فرصت ماندگار شدن در تاریخ و ذهن بازماندگان…
ایا ننوشتن واقعاً موضوعی مهلک است؟
طبق تصمیم راهبردی تیم مدرسه نویسندگی، پنجشنبه این هفته واپسین نشست عمومی باشگاه تولیدکنندگان محتوا برگزار خواهد شد.
پس از آن با برنامهای متمرکز روی تولید محتوای دست اول و مفید برای اعضای باشگاه تلاش میکنیم…
ترشی که نمیخواهیم بیندازیم با محتوا، پاک شود برود، از نو بهترش را تولید میکنیم. اگر ایدهای ارزشمند باشد تحت هیچ شرایطی نابود نمیشود، ضمن اینکه میتوانیم با اجرایی بهتر، آن را از طریق رسانههای تازهتر منتشر کنیم…