تقریباً تمام چند صد نفری که مخاطب ثابت این سایت هستند، اهل نوشتن یادداشتهای روزانهاند و هر روز زمانی را صرف قلمفرسایی و کیبوردفرسایی میکنند.
اهل بخیه این نوع نوشتهها را که در خلوت، بدون ارائه به هیچکس نوشته میشوند برونریزیهای ذهنی مینامند.
افکار آدم غالباً مثل علف هرز هستند، بیآنکه کنترل چندانی روی آنها داشته باشی میرویند و گاه تا مرز خفه شدن درون و بیرونت را محاصره میکنند. روزانهنویسی، هرس باغچۀ ذهن است و رهیدن از بند افکار پریشان.
اینجوری میشود که هزار کلمه نوشتن هزار درد آدم را درمان میکند.
شاید دوست داشته باشید با صفحات صبحگاهی بیشتر آشنا شوید: تنها راه نویسنده شدن
اینجا صرفاً نمیخواهم از خوبیهای روزانهنویسی بگویم.
مدتیست که یادداشتهای روزانۀ نویسندههای مختلف را زیر ذرهبین گذاشتهام.
بسیاری از این نوشتهها پس از مرگ نویسندهها به چاپ رسیدهاند و معدودی هم در زمان حیات آنها.
کتاب «روزها در راه» را بهجرئت میتوان بهترین نمونۀ یادداشتنویسی روزانه در ادبیات ایران دانست.
شاهکاری که میتواند درسنامۀ نثر فارسی باشد. کتابی پر از استعارهها و تعابیر زیبا و نفسگیر. روایتی دقیق و دلنشین از بهترین فارسینویس معاصر: شاهرخ مسکوب بزرگ.
جذابیت یادداشتهای روزانه این است که آلوده به خطاهای خاطرهنویسی نیست.
خاطرهنویس در روایت خاطره، حال و هزار چیز دیگر را هم مخلوط میکند.
چه بسیار خاطرهنویسهایی که کاملاً عکس چیزی را که اتفاق افتاده روایت کردهاند و حتی خود از دروغ خود بیخبر بودهاند.
شاید دوست داشته باشید نگاهی به این مطلب بیندازید: حافظهای که داشت خیانت میکرد!
باز هم حرف توی حرف شد، اصل مطلب اینکه آیا اگر روزی خواسته یا ناخواسته یادداشتهای روزانۀ ما چاپ شد، برای دیگران ارزش خواندن خواهد داشت؟
من خواندنی بودن یادداشتهای روزانه را علاوه بر قدرت نثر و مهارت نویسندگی در جای دیگری میبینم.
ما روزهایمان را چگونه میسازیم و تفسیر ما از وقایع چگونه است؟
در کتاب مسکوب چندان خبر از گلوبلبل نیست. اتفاقاً تلخی آن گاهی مثل گیاهی زهرناک چنان دور ذهن خواننده حلقه میزند که نمیتوانی بهراحتی خودت را آزاد کنی.
اما چرا زندگی مسکوب الهامبخش است؟
یا اینکه چگونه میتوانیم یادداشتهای روزانهمان را خواندنیتر کنیم؟
حتی اگر این یادداشتها هرگز منتشر نشوند، با خوب نوشتن آنها میتوانیم زندگی بهتری را تجربه کنیم.
یک سری از ایدههای مفیدی را که به ذهن میرسد فهرستوار مینویسم:
هر روز یک گفتگوی خوب، حضوری یا تلفنی داشته باشیم. لازم نیست برای گفتگو نقشهای از پیش تعیین شده داشته باشیم. همین گفتگوهای خود به خودی و ظاهراً ساده با مادر، همسر، فرزند و دوست میتواند پر از نکات الهامبخش باشد. نوشتن این گفتگو در یادداشتهای روزانه تصویری ملموستر از زندگی ما میسازد.
پیادهروی ورزش نویسندههاست. بخشی را به نوشتن تداعیهایی که حین پیادهروی در ذهنمان شکل گرفته اختصاص بدهیم. پیادهروی آشکارکنندۀ بهترین بخش زندۀ ذهن ماست.
یک صحنه از وقایع روز را با جزییات کامل بنویسم. در توصیف صحنه از حواس پنجگانهمان بهره ببریم. این صحنه میتواند صف نانوایی باشد یا پنچرگیری ماشین. موضوع اهمیت چندانی ندارد. تلاش ما برای شرح جزییات جذاب است.
دربارۀ بزرگترین چیزهایی که ما را میآزارند و به خشم در میآورند بنویسم. نهایت تلاشمان را برای جلوگیری از خودسانسوری بکنیم و تا میتوانیم بیپروا بنویسم و از خودافشایی نهراسیم. فلسفیدن دربارۀ موضوعات اساسی هم میتواند جذاب باشد.
کلمات و عبارات تازهای را از کتابهایی که تازه خواندهایم وارد یادداشتهای روزانه کنیم. با آنها کلمات و جملات تازه بنویسم.
جوری زندگی کنیم که ارزش نوشتن داشته باشد. عشق ورزیدن، بخشیدن بدون چشمداشت، مطالعه کردن، مراقبه کردن و تلاش برای داشتن کاری خلاقانه؛ شاید همگی تلاشی برای ساختن زیستی نوشتنی باشند.
یادداشتهای روزانه میتوانند نشانگر زندگیای باشند که علیرغم شداید و مصائب، ارزش زیستن داشته است.
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «راهکاری برای تقویت عضلۀ نویسندگی» را بخوانید.
شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی (طرحی ویژه برای نوشتن و تولید محتوا در تابستان ۹۷)
دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟
24 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
بسیار عالی
سپاسگذارم
یادداشتنویسی به معنای واقعی باعث میشود آدم هر روز به دنبال معنایی در لابلای روزمرگیهای تو ذوقزننده بگردد.
زنده باد خانم سلیمی عزیز
چه زیبا گفتید.
خیلی خوشحالم که شما یادداشتنویسی رو جدی و بیوقفه دنبال میکنید.
[…] کنید در تمام روزهای این ماه یادداشت روزانه […]
از دستم در رفته بود این متن
عالی بود عالی
ممنونم از مهرت رعنا جان
[…] یادداشتهای روزانه چگونه خواندنی میشوند؟ […]
آدم هایی شبیه من که چندان دل خوشی از مصاحبت با دیگران ندارند یا کسی برای هم صحبتی دور و برشان نیست مجبورند با خودشان حرف بزنند و توی سرشان مدام در مورد همه چیز با یک آدم خیالی بحث کنند.این گفتگوها میتواند یادداشت های رورانه و حتی یک جور تاریخ نگاری خود آدم باشند مثلا طرز فکرت را در ده سال پیش مرور میکنی و متوجه سیر تغییرات شخصیتی خودت میشوی.
زنده باد درست میگی.
راستی من جدیداً یه کاری میکنم تو یادداشتنویسی روزانه که خیلی لذت بخشه برام:
همه چیز رو شکل یک گفتگو مینویسیم. یعنی دو نفر رو میندازم به جون هم و همۀ حرفامو میذارم تو دهن اونا.
سلام آقای کلانتری خوب هستید ان شاءالله؟من نوزده ساله ام و اعتمادبه نفس بالایی ندارم و فکرمیکنم نوشته هام و نوشتنم خیلی بد وبدردنخوره و من اصلا نمیتونم خوب بنویسم واسه همین از روبه رو شدن با کاغذ میترسم و این هراس مانع از این میشه که بنویسم.چیکارکنم؟چه توصیه ای دارید بهم؟لطفا جواب بدید.ممنونم🌹
ساناز عزیز سلام
این احساسات طبیعیه.
ولی نباید بهشون تن بدی. زیاد درگیر این افکار نباش. رشد تدریجیه.
با یه ذهنیت مثبت نسبت به خودت شروع کن به نوشتن.
با صفحات صبحگاهی شروع کن.
ملتی که مردمش خاطره نمینویسند تاریخ نخواهند داشت!
آفرین.
چه جمله درستی.
این ایده های فوق العاد،آدم راترغیب میکند همین الان بنشیند ویادداشت های روزانه بنویسد.خیلی وقت نیست که روزانه مینویسم ودرکنارآن عادت های ثابت نوشتاری موسوم به نوشتن آزاد،باخودم میگفتم یکم باید ساختارمند تر باشد ورنگ وبوی خاطره نویسی دراحوالات روزانه ام باشد که درحال حاضر یک پوشه ای برلی خودم بازکرده ام به نام روانکاو من.نمیدونم شاید برای شماهم جالب باشه.من عادت داشتم غیررمستقیم باافراد ارتباط برقرارکنم وشاید به همین لیل است که خواندن پست های این وبلاگ رابه شرکت درکلاس های آموزش نویسندگی ترجیح میدهم.هرچند من منکرتاثیرات مفیذ این جورکلاس ها وگفت وگو بایک روانشناس نمی شوم.بااین حال فعلا یادداشت های روزانه رابه این شکل مینوسم که دلیلش این است یک طرفه درباره خودم ودنیای اطرفم صحبت نکنم،طرف دومی هم باشد که نحوه فکرکردن وقضاوت هایم رااصلاح کند.ازاعتراف درپیش خودم لذت میبرم که روحم راعریان درپیشگاه خودم قرارمیدهم ومثل یک بچه ازخودم میگویم.بله من بچه هستم وآن طرف دوم،آن روانکاو،یک خردمن است،یک آدم دلسوزکه به رف هایم گوش میدهد.تسکین دهنده والهام بخش است وحتی فهمیدم که علارغم آنچه که فکرمیکردم ،دردیالوگ نویسی هم بدنیستم وضمن اینکه من دربحث بدردنخورهستم وچون بسیاردوست دارم الگوهای فوری ام رااصلاح کنم،این روش برلی من خیلی خوب است.شاید بعدها درروش های دیگری ازیادداشت های روزانه استفاده بکنم،اینها رابه کارببرم یاخودم یک الگوی اینچنینی بنویسم.خلاصه اینکه هیچ چیزلذت بخش ترازاین نیست که روش مناسب خودت راپیدابکنی.هیچکس به من درباره این روش که بایک روانشناس خیالی به گفت وگو بنشینی چیزی نگفته بود.شاید شماهم دوست داشته باشید!
سلام من هم برای خودم توی نوشته هام یه روان شناس خیالی و مادر خیالی که منو راهنمایی میکنند و با محبت باهام صحبت میکنند ایجاد میکنم و با دو خودکار به رنگ های مختلف میزارم با هم گفتگو کنند…برای اینکه اون بخش روان شناس و بخش مادر در ذهنم صحبتهای مفید تری داشته باشند و بهتر باهام صحبت کنند در مورد مادر بودن و روان شناس بودن مقاله های متعدد میخونم…اولین کسی هستین که میبینم مثل من روان شناس درونی دارین…
من از بچگی دایری یا همون خاطرات روزانه مینویسم …
سیر پیشرفت و بهبود قلمم رو خوب حس میکنم … ولی الان که این مقاله رو خوندم ذهنم درگیر شد … چون در حال حاضر من همه اون تلخیا و علف های هرز ذهنم رو به یه نتیجه مثبت میرسونم و اگر اهمیت داشت مینویسم …و اصرار دارم که اتفاقای خوب و جالب هرروز رو بنویسم …
این روش اشتباهه الان؟
اینکه ثبت میکنم چطور وقتمو گذروندم هرروز… کار بی نتیجه ایه؟
فاطمه جان
این که خیلی کار خوبیه.
بهترین کارو میکنی.
بدون هیچ گونه سختگیری و تکلفی به کارت ادامه بده.
بهت تبریک میگم که انقدر هوشمندانه از نوشتن در زندگی خودت بهره میبری.
جوری زندگی کنیم که ارزش نوشتن داشته باشد.
بی نظیر بود این جمله!!!
چقدر زیباست نگاه شما…
اگه زندگیت حرفی برای گفتن و نوشتن نداره، طوری زندگی کن که ارزش نوشتن داشته باشه.
مثل همیشه آموختم و بسیار لذت بردم.
سلام عرض میکنم خدمتتون چقدر عالی نوشتین مثل همیشه.واقعا لذت بردم.مخصوصا اون قسمتی که جوری زندگی کنید که ارزش نوشتن داشته باشد ببخشید عشق بورزید و… واقعا این یک واقعیت تلخ این که گاهی انقدر روزهای ما یکنواخت و ساده و بی محتوا میگذرد که خجالت میکشیم انگار بنویسیم.اصلا برای همین است شاید اگر گاهی از روزانه نویسی دور میشیم.چون گاهی به تکرار و روزمرگی میفتیم.
سلام به بهاره عزیز
چه خوشحالم که اینجایی.
سایتت خیلی خیلی مبارک.
ممنونم از کامنت زیبایی که برام نوشتی.
“جوری زندگی کنیم که ارزش نوشتن داشته باشد.”
چقدر صریح و موجز ….
همین یک جمله میتواند زندگی همۀ انسانها را تغییر دهد …..
زنده باد صابر عزیز و دقیق.
من واقعاً به این جمله باور دارم.
من از دوران نوجوانی مینویسم. دفترهایی که مینویسم و پر میشن و میرن تو انبار از سالنامه هام تعدادشون بیشتره. نوشتین که جوری زندگی کنیم که ارزش نوشتن داشته باشد. عشق ورزیدن، بخشیدن بدون چشمداشت. به شخصه در جایی از زندگیم اییستادم که دفتر خاطراتم الان پر است از نکات منفی، بغض، جنگ و جدل درونی، فکرهای بی پایان، ترس. اصلا از عشق و بخشیدن ذره ای خبری نیست.
زهرا جان
من هر نوشته هام پر از چیزهای منفی و تلخه.
این نکته مثبتیه. اصولاً نوشتن وقتی اثر میذاره که ما تمام درونیاتمون رو خالصانه روی کاغذ بیاریم.
کاری که شما کردین بهترین نوع نوشتار درمانیه.
ادامه بدید، با قدرت…