کدام سال را دوباره می‌خاهی؟

 

کاش روزی کتابی بنویسم و تقدیم کنم به نوزده سالگی‌ام.

در هر سالِ زندگی آدمی دیگریم، پس چرا برای نوزده‌سالگی‌ام ننویسم که حالا برایم بیگانه‌یی‌ست با شخصیتی رشک‌برانگیز؛ جوانک سراپا تپش بود، ‌سرخ‌ترین قلبی که می‌توانستی در پیاده‌رو ببینی.

چه بنویسم برایش؟ بنویسم که کاش ذره‌یی، ذره‌یی ناچیز، از خریت و خامیِ تو را باز تجربه کنم؟

 

تو بگو: کدام سالت را دوباره می‌خاهی؟ چرا می‌خاهیش؟

 

پی‌نوشت:

با این یادداشت دوباره نوزده ساله شدم. می‌نویسم که نوزده ساله بمانم. می‌خانم که نوزده ساله بمانم. هستم که نوزده ساله بمانم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *