چه باید آموخت؟

 

قصه‌‌های زندگی ما تنها خاطره‌هایمان نیستند؛ از آن مهم‌تر روایت‌هایی‌ست که درباره‌ی چیستی و چرایی پدیده‌ها می‌سازیم؛ توجه به بندوبستِ این قصه‌ها حیاتی‌تر از پرداختن به خاطره‌هاست.

 

برای مثال، قصه‌ی شما درباره‌ی خاستگاه زبانِ ملفوظ چیست؟

اینجاست که باید به سرچشمه‌ی شکل‌گیریِ قصه‌هایمان بنگریم.

یکی ممکن است قصه‌اش بر پایه‌ی همان افسانه‌هایی باشد که پدربزرگ و مادربزرگش هم باور داشته‌اند؛ یعنی روایت‌هایی با روابط علت و معلولی سست؛ خرافه.

دیگری اما روایتش با مطالعه‌ی دقیق مجموعه‌یی از کتاب‌های علم زبان‌شناسی و… شکل گرفته باشد؛ قصه‌یی با پیرنگی محکم و منطقی.

 

مثال دیگر همان دروغی‌ست که برای بچه‌ها می‌بافند:‌ «-نی نی چطوری به دنیا میاد مامان؟ -بچه‌ها رو یه لک‌لک می‌ذاره تو بقچه و میاره بین مردم پخش‌ می‌کنه؛ تازه عمو لک‌لک مثل دیجی‌کالا کد سفارش هم نمی‌خاد.»

قصه‌ی منطقیِ تولید مثل را هم که خودتان بلدید یحتمل.

 

اما خیال نکنیم این قصه‌های آبکی تنها برای بچه‌هاست. اگر اینطور بود که خرافه فقط محدود می‌شد به کودکان. اطرافتان کم خرافه می‌بینید؟

 

می‌توانیم به تمام قصه‌هایی که باور داریم بیندیشیم و پیرنگ‌های ضعیف را شناسایی کنیم و ببینیم کجاها خرافه خِرمان را گرفته یا احتمال دارد که بگیرد.

آن‌وقت است که می‌توانیم برنامه‌ی یادگیریِ ویژه‌ی خودمان را طراحی کنیم و منابع مناسب را برگزینیم؛ منابعی برای روایت قصه‌هایی با روابط علت ‌و معلولیِ مستحکم.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *