مدتیست که در وبینار روزانهی «اهل نوشتن» موضوع ثابتمان «توصیف احساسات» است. در آغاز هر دیدار میپرسم: «در این لحظه چه احساسی دارید؟» در میان بیش از دویست جواب، انواع و اقسام کلمات را میتوان دید:
دلخوری، پیروزی، کلافگی، دلشکستگی، تازگی، خوابآلودگی، سرزندگی، گیجی، شعف، غم، استرس،شعف، ناامیدی، خستگی، امید، تازگی، اضطراب، خشم، ترس، سرخوشی، انتظار، بیحوصلگی و…
اما آیا در توصیف احساساتمان درست عمل میکنیم؟
مارک براکت میگوید:
«تا زمانی که نتوانیم احساساتمان را بهدرستی در قالب کلمات بیان کنیم نمیتوانیم تغییرشان بدهیم.»
شاید با مداومت در نوشتن از احساسات بتوانیم به به پاسخ بهتری برسیم. علاوه بر این مطالعهی کتابهایی در این زمینه هم مفید است. در وبینار اهل نوشتن هر روز پارهیی از کتاب «جادوی احساس» را مطالعه و بررسی میکنیم.
پیشنهاد:
اگر نمیدانید نوشتن را از کجا شروع کنید، این پرسش گزینهیی آسان و اثربخش است:
در این لحظه چه احساسی دارم؟
با توصیف مفصل احساستان شروع کنید.
جلوتر که رفتید میتوانید پرسشهای دیگری را پیش بکشید:
امروز چه احساساتی را تجربه کردم؟
دیروز چه احساساتی در من غالب بود؟
فردا دوست دارم چه احساساتی را تجربه کنم؟
مهارتیافتن در وصف احساسات هم برای داستاننویسها و هم نویسندگان آثار غیرداستانی مفید است. اصلن شاید نویسندگی یعنی همین. تعریف مهشید امیرشاهی از «نویسنده» لب کلام است:
«همهی ما زندگی میکنیم، اما یک در هزاران در میان ما زندگی را درک میکند و میتواند آن را بیان کند، بنویسد و روی کاغذ بیاورد. این بهتازگی برای من شده تعریف نویسنده.»