ورزیدگی ذهن و توسعه فردی با کتاب

ورزیدگی ذهن و توسعه فردی با کتاب

هوشنگ ابتهاج در مصاحبۀ اخیرش گفته:  از ۹ سالگی روزی ۴۰۰، ۵۰۰ صفحه کتاب خوانده‌ام؛ درباره همه‌چیز، از تعمیر رادیو و بیماری صرع تا کتاب فلسفی.

تنوع در مطالعه ارزشمند است، چون وارد حوزه‌هایی می‌شوی که برایت ساده‌ نشده‌اند، ورود به هر فضای تازه به ذهن فشار می‌آورد؛ چون با  قواعد قلمروی جدید آشنا نیستی. ذهن وقتی از ناحیۀ امنش خارج شد، ورزیده‌تر می‌شود.

البته تنوع لزوماً مایۀ ورزیدگی ذهن نیست. گاهی رفتن سراغ متون کلاسیک و خاک‌خوردۀ حوزه‌ای که حس می‌کنیم بر آن چیره‌شده‌ایم، بهترین راه برای توسعۀ فکر و نگرش است.

از این بحث می‌خواهم به بحث دیگری نقب بزنم؛ نباید فقط به خواندن چیزهایی که خواندنشان ساده است اکتفا کرد. این‌جوری ممکن است سرگرم بشویم و حسی از مطالعه و گذران مفید زمان داشته باشیم، اما هرگز رشد چندانی را تجربه نخواهیم کرد.

خواندن بیندیشید و ثروتمند شوید اصلاً بد نیست، چه‌بسا نکات خوبی هم دارد و من قبلاً نقل‌قول جذابی را از مارک جوینر دربارۀ آن آورده‌ام (اینجا بخوانید)؛ اما اگر بعد از چند سال همچنان توی همین کتاب بمانی، یعنی برنامه‌ات برای توسعه فردی جدی نیست.

ازاین‌رو مطالعۀ کتاب پیچیدگی و سیستم‌های پیچیده گامی ارزشمند است. محمدرضا شعبانعلی مخاطبانش را طی سال‌های گذشته پرورش داده و حالا با کتاب پیچیدگی گامی مؤثر در جهت عمیق‌تر کردن آن‌ها برداشته است.

این روزها بیشتر سراغ کتاب‌هایی می‌روم که فشار ذهنی جدی‌تری به ذهنم می‌آورند؛ حالا وقت خوبی برای بلندکردن وزنه‌های سنگین‌تر است.

 

سایت رسمی مدرسه نویسندگی راه‌اندازی شد

کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام

15 پاسخ

  1. روزی 400، 500 صفحه کتاب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خدایا من خیلی کم کتاب میخونم :'( کی وقت می کرده اینهمه کتاب بخونه؟

    یه روزی هم از مدیرعامل یکی از شرکت هایی که براش کار می کردیم شنیدم که تحقیق کردن دیدن افراد موفق در طول زندگیشون 500 کتاب خوندن (500 یا 1000 مطمئن نیستم) اون موقع حساب کردم دیدم با وقتی که من دارم 10 سال طول میکشه.

    اما واقعا به نظرم تعداد کتاب واقعا اولویت دومه. مهمترین قضیه اینه که از هر کتابی واقعا چیزی یاد بگیری و عمل کنی بهش. مثلا من از کتاب چجوری با هر آدمی ارتباط برقرار کنیم که حدود 90 تکنیک داره الان دارم کلا 2، 3 تا تکنیکش رو استفاده می کنم ولی همون یه اثر مثبتی تو روابطم داشته و چند جا به کارشون بردم و واقعا فیدبکش رو دیدم. من معمولا کتاب که می خونم سعی می کنم ازش یه چیز رو تو زندگیم پیاده کنم. حداقل یه دونه، یه مورد کوچیک هم به واسطه ی یک کتاب تو زندگیم تغییر بدم از خودم و کتابی که خوندم راضیم.

    1. جالبه که بدونی استالین هم روزی 500 صفحه کتاب میخونده.
      روزی 20 صفحه هم بخونی عالیه.
      عملگرایی هم که به شدت مهمه.

      1. استالین؟! تا آن‌جاکه می‌دانم استالین سواد چندانی نداشته است. جدا از آن، چه برای استالین، چه برای هوشنگ ابتهاج، چه برای هر شخص دیگری، حتا اگر تندخوان باشد، پانصد صفحه در روز غیرواقعی نمی‌نماید؟! اگر هر صفحه یک‌ونیم دقیقه هم زمان ببرد، به بیش از دوازده ساعت زمان نیاز است. دوازده ساعت خالص و با تمرکز کامل برای خواننده تا بتواند همه‌ی صفحات را به‌طور تندخوان مطالعه کند.
        اما فارغ از این‌ها، من آمار دیگری دارم که پذیرفتنی‌تر به‌نظر می‌رسد: در یکی از مستندهای مطرح مربوط به انقلاب کوبا، ادعا شده بود که فیدل کاسترو وقتی در زندان بوده، روزی پانزده ساعت کتاب می‌خوانده است.
        این ادعا باتوجه‌به این‌که کاسترو در زندان زمان کافی داشته و آدم درس‌خوانده‌ای هم بوده شدنی است. به‌ویژه که به تعداد صفحات اشاره‌ای نکرده و ممکن است مثلاً در طی آن پانزده ساعت با طیب خاطر، صدوپنجاه صفحه خوانده باشد.

        1. سلام معین عزیز
          البته که در کل این موضوع چندان هم مهم نیست.
          روزی 3 صفحه هم بخونیم کافیه، به شرط اینکه واقعاً درگیرش بشیم.
          موفق باشی.

  2. زنده باد!
    بله، متن‌ها مانند ابزارهای ورزشی‌اند: هر ابزاری جایی از بدن را به‌گونه‌ای خاص خودش قوی می‌کند و هر متنی بخشی از ذهن را به‌طرزی ویژهٔ خودش تقویت می‌کند.
    درگیرشدن با نوشته‌های فکری‌فلسفی به مشغول‌شدن با وزنه‌های سنگین یا دوی ماراتن می‌ماند. سرگرم‌شدن به متن‌های سبُک و آبکی نیز انگار بازوبسته‌کردن انگشت‌های دست است!
    البته شرط این است که متن‌ها، چه ساده باشند و چه سنگین، متن‌هایی قرص و سالم و سازنده و ذهن‌پرور باشند. هم محتوایشان پرمغز باشد، هم انسجام درون‌متنی در آن‌ها به چشم بخورد، هم ویراسته و «فارسی» باشند.

    1. ارادتمندم جتاب باقری نازنین
      از کامنت زیبای شما بی‌نهایت لذت بردم.
      چند وقت پیش جایی سخنرانی داشتم، سایت وزین شما رو به عنوان منبعی عالی برای درست‌نویسی معرفی کردم.
      برقرار باشید

  3. گاهی خواندن به یک زبان دیگر (مثلا انگلیسی برای من، که در عین آشنایی و تسلط نسبی، هنوز برایم «عادی» نشده است)، همین نتیجه را ایجاد می‌کند: با تامل‌تر خواندن، بیشتر عرق ریختن، و بهتر فهمیدن. من گاهی وقت‌ها حتی شعر حافظ را هم با خواندن ترجمه انگلیسی، بهتر درک کرده‌ام 🙂

    1. سلام جناب قزوینی نازنین
      چه نکتۀ جالبی رو عنوان کردید.
      اتفاقاً من از خیلی از دوستان اهل فکر و مطالعه شنیدم که حین خوندن متون انگلیسی درک بالانری دارن.
      شاد باشید.

  4. عالی بود این متن.
    متاسفانه اغلب آدما خودشونو درگیر متون سبک و بی ارزش کردن و به بهانه اینکه گیرا و روانه و آدم مشتاقه ببینه آخرش چی میشه کلی از عمرشون رو پای این کار میگذرونن و تهش هم میگن ما کتاب میخونیم!
    اگه قراره تا ابد توی همین سطح بمونیم پس زندگی معنی نداره وقتی تا اخرش همین طور یه نواخته!
    بعضی وقتا بد نیست اون کتاب سیاست نامه خواجه نظام الملک رو از کتابخونه قدیمی خونه بیاریم بیرون(امروز آخه این اتفاق برای من افتاد!) تا مجبور بشیم یه لغت نامه روی گوشیمون نصب کنیم!تا بفهمیم تو این دریای کلمات به اندازه یه ماهی نابالغ هم شنا بلد نیستیم!
    بفهمیم کجای این دریاییم!؟به خیال خودمون توی بخش عمیق یا نه!هنوز به یاد ایام کودکی توی بخش کم عمق کنار ساحل با کسایی که در حد چند سااال پیش ما هستن سرگرم درست کردن یه قلعه ماسه ای بی ارزش هستیم تا آخرش به خودمون افتخار کنیم که بالاخره یه کاری کردیم!

    1. پریسا جان
      تو خوب مینویسی، از کامنتان خیلی خوشم اومد، بیشتر برای من بنویس.

      1. ممنونم از لطفتون حتما واقعا متن هاتون تامل برانگیزه و آدم فوضولی مثل من دوست داره درباره همشون اظهار نظر کنه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *