1
یکی از دوستانم پرسیده بود: چطور میتوانی هر روز در سایتت بنویسی؟
یک نفر دیگر هم توی اینستاگرام پرسیده بود با وجود اینهمه مخاطب در اینستاگرام؛ و دورهای که وبلاگ نویسی از مد افتاده، چرا روی داشتن سایت تأکید داری؟
من با ترکیب این دو سال میخواهم دربارۀ یکی دو تا نکتۀ مهم بگویم.
اول جواب سادۀ سوال دوم را بدهم:
اینستاگرام در نهایت مثل دمبلهای خانگی است، جای باشگاه را نمیگیرد. عضلات نویسنده را چندان قوی نمیکند. شاید هم کلاً در پستو قایمش کنی و هرگز سراغش نروی. خود تو هر سؤال مهمی داشته باشی، توی گوگل سرچ میکنی، نه اینستاگرام. پس میرویم سراغ وب.
خب، گوگل هم که از خودش محتوا تولید نمیکند. به سایتها و وبلاگها لینک میدهد دیگر. اینجوری میشود که وقتی تو سرت را کردهای توی برف اینستاگرام و تلگرام، من اینوری کاری میکنم که اگر سؤال داشتی گوگل تو را بفرستد پیش من. این یعنی قدرت وب.
ضمن اینکه اکانت داشتن در شبکههای اجتماعی مثل آلونک زدن وسط ویلای دیگران است. من دوست دارم قصر خودم را بنا کنم. جایی که همه چیز تحت کنترل خودم باشد نه مدیران شبکههای اجتماعی.
باری، چرا ول کنِ به روز کردن روزانۀ سایتم نیستم؟
چون من زندگیام را گره زدهام به این سایت.
من با این سایت ایدههایم را ترویج میکنم، رابطه میسازم، تاثیر میگذارم، تغییر ایجاد میکنم و بزرگ میشوم.
تعارف که نداریم، در چند سال اخیر هیچکس عملاً مثل من در روزانهنویسی پافشاری نکرده. علیرغم هزار مشکل و گرفتاری و پیشنهاد وسوسهانگیز دیگر، هر طور شده نوشتهام. دیگران را هم به وبلاگنویسی روزانه ترغیب کردهام.
2
بر خلاف خیلی عناوین دهن پر کن دیگر، اگر خودت را استراتژیست محتوا بنامی، خیلی زود مشتت باز میشود.
اسم خیلی از افراد ظاهراً فعال حوزۀ محتوا را که توی گوگل میزنم، حتی در صفحۀ دوم و سوم هم به چیزی نمیرسم. بازاریاب محتوا باشی و برای برند شخصی خودت در وب کاری نکرده باشی؟
یا وقتی سراغ کانالها و سایتهایشان میروم با خرابۀ متروکهای مواجه میشوم که صاحب آن هم رغبتی به قدم گذاشتن در آن ندارد.
من دیگران را پایین نمیکشم تا خودم را بالا ببرم. اتفاقاً همیشه نفرت داشتهام از اینکه پادشاه یک چشمی شهر کورها باشم.
حرف من این است که اگر ادعای محتوا دارم، خودم یک دم از تولید محتوا دست نمیکشم.
محال ممکن است سری به وبسایت فعالان بینالمللی محتوا بزنی و ببینی سایتشان به روز نشده. ده تا کار بزرگ دیگر هم داشته باشند پرسونال برندینگ خودشان را فراموش نمیکنند.
فقط اینجاست که آدمها، کارهایی که مدعی آن هستند را انجام نمیدهند.
چرا؟ چون اولش بوی پول به مشام رسیده و کاری که ظاهراً تنبلانه به نظر میرسد: پشت لپتاپ مینشینی و با محتوا پادشاهی میکنی.
طرف سایت زده، نوشته استراتژیست محتواست، یا شیطنت بیشتری به خرج داده و پلتفرم تولید محتوا زده.
اما خب، پس چرا ماست همه کیسه است؟
چرا حتی در انتشار مطالب ترجمهای و غیرارژینال هم تنبلی میکنند؟
3
فضای محتوای فارسی دو مشکل عمده دارد:
-یک عده که اهمیت محتوا را میدانند، توان خلق محتوا ندارند. از جمله بروبچههای آی تی و برنامهنویسها و… اینها در ساختن ظرف استادند، اما در پر کردن آن ناتوان. اینها میدانند بدون محتوا راه به هیچ جایی نمیبرند. نمونهشان بسیار است، مثلاً پلتفرم وبلاگنویسی راه انداختهاند ولی خودشان در آن نمینویسند. یا سایتهای شیک و حرفهای راه میاندازد اما هیچ مطلبی ندارند.
زرنگهاشان، که خب به پول و پلهای هم ، دنبال حمال محتوایی میگردند، یعنی جوانان مستأصلی که از سر ناچاری به حقالزحمههای اندک تن میدهند.
-یک عده هم نویسندهها و خبرنگارهای پرت از مرحلهاند. اینها هنوز در فضای کاغذ ماندهاند. کل هوش دیجیتالشان این بوده که دهۀ هشتاد در بلاگفا وبلاگی هوا کردهاند و بعد از آن هم خیال میکنند همه چی رفته تو اینستاگرام و تلگرام و کسی وبلاگ نمیخواند. اینها هم کماکان سر گرفتن حقالتحریرهای ناچیز با روزنامهها و ناشرها سر و کله میزنند.
توان هنری و ژورنالیستی اینها در ظرف مناسبی جای نگرفته، پس روزبهروز فرسودهتر میشوند.
4
خب، با این مقدمۀ طولانی از دلایل درونی و بیرونی خودم برای وبلاگنویسی و سایتگردانی میگویم.
دلایل درونی وبلاگنویسی:
غلبه بر کمالگرایی:
با نوشتن هفتهای یک پست و یا یک روز در میان نوشتن نمیتوان بر وسواس و کمالگرایی غلبه کرد. قطعاً شکست میخوری. هر چیزی که هر روز انجام نشود از ریتم میافتد. اگر قرار است به عادتی پایبند باشی باید به روح و جسمت دیکته کنی هر روز به انجام آن موظف باشد.
یک روز فاصله بین هر کاری کافی است تا هیولای کمالطلبی و تنبلی سر بلند کند.
من وسواسم را اینوری چرخاندهام. یعنی وسواس برای هر روز نوشتن. طی سال ممکن است چند روزی هم سر کلاف از دستم در برود، ولی یک روز فاصله هرگز دو روز نشده. این یعنی وسواس سازنده.
یک کلام: من خودم را به بهانۀ کیفیت خر نمیکنم، چون دیدهام دوستان پر مدعایی را که با بهانۀ کیفیت هفته به هفته چیزکی منتشر میکنند و همان چیز از شتابزدهترین نوشتههای من کممایهتر است.
چطور میشود که کامو و پازولینی علاوه بر کارهای هنریشان کل عمر کوتاهشان هزاران مقاله برای روزنامهها نوشتهاند، اما ما دو هفته یکبار به زور یک پست هوا میکنیم؟
دلیلش دو چیز بیشتر نیست:
یا ما تنبل و بیسوادیم.
یا کلاً دغدغۀ دیگری داریم و جای دیگری مشغولیم. که خب طبعاً در این صورت توقع چندانی هم نباید داشته باشیم.
پس من با وبلاگ نویسی روزانه:
بر وسواس منفی و کمالگرایی غلبه میکنم.
از ذهنم کار میکشم و سختکوشتر میشوم.
حس ناب در جریان بودن را تجربه میکنم.
دلایل بیرونی:
الهام بخشی و تاثیرگذاری:
اینکه ست گادین نزدیک به دو دهه است که هر روز وبلاگش را بهروز میکند نشانۀ خرد او به عنوان یکی از بزرگترین نویسندههای غیرداستانی دنیاست. همین روزانهنویسی اوست که الهامبخش من شده تا در این خرابۀ پر از قواد و دلقک، او را که هزاران هزار کیلومتر دورتر است الگوی خودم کنم.
از اینکه توانستهام طی مدتی کوتاه هزاران نفر را به نوشتن تشویق کنم و با وارد کردن روزانهنویسی به زندگی صدها نفر بفهمانم که نوشتن نه کاری کاری تجملی و فرعی که فعلی عملی و اثربخش است، خرسندم.
اشارههای ارزشمند محمدرضا شعبانعلی برای من کافی بود، که از وبلاگنویسی دست نکشم و دیگران را هم در این مسیر یاری کنم.
حالا در قالب باشگاه تولیدکنندگان محتوا شبکهای شکل گرفته که درخشش اعضای آن روزبهروز نزدیکتر میشود.
بهرهگیری از قدرت رسانه و ساختن قلمروی مورد علاقه:
روزی نیست که با آدمهای درجه یک و دوستداشتنی گپ نزنم. تقریباً با تمام فعالان حوزۀ وب و دیجیتال مارکتینگ و نویسندگی و نشر در ارتباطم. افرادی که با آنها افق فکری مشترکی دارم، و گفتگوهایی که هر کدام از آنها منبع الهام و انرژی است.
زندگی ایدهآل چیزی جز این نیست، که شغل و روابط ایدهآلت را داشته باشی، بدون اینکه به هیچ ابله بالاسری پاسخگو باشی.
من قدرت انتخاب دارم و میتوانم با هر کسی که دوست دارم کار کنم.
و همۀ اینها را مدیون و ممنون سایتی هستم که الان توی آن هستید. سایتی که هشت هزار کامنت ارزشمند و الهامبخش دارد.
من با قدرتی که از این سایت گرفتم به راهاندازی سایت زیبای مدرسه نویسندگی رسیدم.
حالا وقت خوبی برای این است که سایت خودتان را راه بیندازید و هر روز تازهاش کنید.
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «همه چیز دربارۀ تولید محتوا (چگونه به یک استراتژیست محتوا تبدیل شویم؟)» را بخوانید.
شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی (طرحی ویژه برای نوشتن و تولید محتوا در تابستان ۹۷)
دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟
50 پاسخ
سلام
چقدر این نوشته عالی بود
جدیدترین نوشته ی سایت رو که خوندم قسمت پیشنهادات این متن اومده بود و تیترش باعث شد واردش بشم و بخونم.
چند وقتیه وبلاگ نویسی رو شروع کردم سعی می کنم هر روز یه مطلبی پست کنم اما یسری روزا حسش نیست با این حال چندین بار شده حتی وقتی حالشو ندارم یه متن کوتاه بنویسم و قرار بدم شاید خیلی خوب نباشه اما از هیچی فک می کنم بهتره
این نوشته رو که خوندم دلم خواست بیشتر و بیشتر بنویسم و توی سایتم منتشر کنم.
خوشحال میشم نوشته های منو بخونید😊
زهرا جان
شما از بهترینها هستی.
و امیدوارم در مسیر نوشتن خوش بدرخشی.
سلام ببخشید چند تا کتاب نویسندگی میشه بنده معرفی کنید که خوب باشند
سلام
تو لینک زیر یه خروار کتاب معرفی کردم:
کتاب آموزش نویسندگی
سلام
من می خواهم تو دوره نویسندگی خلاق شش ما شرکت کنم. از طرفی نمیدونم دوره صد داستان برام بهتره یا بالایی؟
لطفا اگه ممکنه منو راهنمایی کنید
و اینکه چطور در دوره ثبت نام کنم
سلام مهناز عزیز
این دو اساساً با هم فرق دارن. صد داستان دوره نیست. یه کارگاهه.
اما دورۀ نویسندگی خلاق فرق داره، یه دورۀ کامله که به انواع مختلف نوشتن میپردازه.
برای شرکت تو دوره نویسندگی خلاق باید فرم مصاحبه پر کنید:
کلاس غیر حضوری نویسندگی
باز هم اگر سوالی بود من در خدمتم.
باسلام
چقدر زیبا گفتید وما را دوباره بعد از یک دهه وسوسه کردید تا برگردیم ونوشتن را بار دیگر آغار کنیم
سلام امان عزیز
چقدر خوشحالم که این حس در شما ایجاد شده.
لینک وبلاگ جدید خودتون رو اگه دوست داشتید حتما برام بذارید.
سلام. من علوم اجتماعی خوندم و قصد دارم مجددا وبلاگ بنویسم در حیطه مسائل اجتماعی، نقد کتاب، فیلم و … نظرتون چیه؟ امیدی هست؟!
سلام ستاره جان
چرا که نه. خیلی هم امیدی هست!
یه سایت وردپرسی بزن و شروع کن.
یه نگاه هم به این بنداز:
اگر میخواهید سایت شخصی قدرتمندی داشته باشید حتماً این متن را بخوانید
ممنون از انرژی مثبتتون! درمورد ورد پرس هم اگه مطلبی نوشتین ممنون می شم بهم ارجاعش بدین چون آشنایی ندارم باهاش. و یک سوال دیگه که دارم اینه که من مدتی در blog.ir می نوشتم، حالا برای این که بخوام حرفه ای تر و جدی تر بنویسم بهتره که با ورد پرس شروع کنم یا با همون می تونم پیش برم؟؟
ستاره جان
مرسی از محبتت.
تو این مطلب توضیحات لازم رو نوشتم:
اگر میخواهید سایت شخصی قدرتمندی داشته باشید حتماً این متن را بخوانید
سلام
استاد عزیز
سن زیادی ندارم اما خیلی وقته که مینویسم. از همون اول عاشق ادبیات و نوشتن بودم ولی هیچ وقت اونقدر جدی و با پشتکار نبوده تا وقتی با سایت شما آشنا شدم که خیلی وقت هم نیست. امروز بعد از خوندن مقالات شما در مورد وبلاگ نویسی وبلاگ شخصی خودم رو راهاندازی کردم. خیلی ممنون میشم اگه شما وقت بذارید و بهش سر بزنید و نظرتون رو در مورد نوشتههام بنویسید- هر چند هنوز کلا یه مطلب داره.
ممنونم بابت همه چیز
نرگس
سلام نرگس جان
خوشحالم که اینجایی.
چه خوب که وبلاگنویسی رو شروع کردی.
معلومه آدم پرتلاشی هستی.
وبلاگنویسی پشتکار میخواد.
سعی کن ادامه بدی حتما.
چون اگه ادامه بدی اتفاقای خوب زیادی برات میفته.
بسیار عالی و شور انگیز
روی من که تاثیرش رو گذاشت
فدای تو نیما جان
امیدوارم که با سایتت بدرخشی.
عشق، شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفتگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد
آرزویی در دل شیدا نهاد
شاهین جان واقعا هر بار ی که نوشته هایت را می خوانم چنان شوری از میان آن برمیخیزد که به من هم تسری می یابد، من که احساس می کنم قرص اکسی، چیزی، مصرف کرده ام و اغلب اوقات نیمه مطلب، بلند می شوم و راه می روم و فکر می کنم که چقدر هنوز راه نرفته مانده و یک مدت طولانی طول می کشد که این شور تسکین یابد و عقلم به سر جایش بازگردد و دوباره ارام بگیرم و ادامه مطلبت را بخوانم. بی نظیری. خوشحالم که این جهان مجازی وجود دارد که می توان هر روز در گفتگوی فکری با خوش فکرانی چون تو قرار گرفت.
راستی یک پیشنهاد، نمی شود کاری کنی، هر باری که اینجا برایت می نویسیم، لازم نباشد، آدرس ایمیل و این ها را وارد کنیم؟ خودش دیگر سیو داشته باشد؟ ما تنبلان مجازی خسته می شویم.
درود گیلدای خوش ذوق
همیشه منو با کامنتها پرمهرت خوشحال میکنی.
خوشحالم که در تو چنین آتشی هست برای تلاش و پیش رفتن.
فکر کنم ذخیره میشه. چون یه بار یکی از دوستان دیگه هم این مشکل رو داشت، به مسئول سایت گفتم و گفت مشکلی نداره سایت و ممکنه مشکل از مروگر کاربر باشه.
بازم پیگیری میکنم.
برقرار باشی.
سلام
خیلی خوشحالم با شما و این سایت آشنا شدم. من جزو اون افرادی هستم که واقعا نوشتن رو دوست دارم. همیشه ام داشتم. اما هیچوقت جدی پیگیرش نشدم. متاسفانه به خاطر مدل شخصیتم هم مشاورم میگه تو این زمینه استعداد ندارم. اما نمیدونم پس اینهمه شور و هیجان برای خلق کردن از کجا میاد. امیدوارم سایت شما و آموزه هاتون اینقدر بهم کمک کنه که فارغ از این حرفا فقط به ندای قلبم گوش بدم.
ممنون
سحر عزیز
این جمله خیلی خطرناکه، مشاور هم قطعاً اشتباه کرده که چنین حکم کلی و ناشیانهای داده:
“متاسفانه به خاطر مدل شخصیتم هم مشاورم میگه تو این زمینه استعداد ندارم.”
این حرف رو بریزید دور و شروع کنید به آزاد کردن صدای خلاق درونتون.
اصولاً تیپ شناسی و شخصیت شناسی اونقدر علمی و دقیق نیست که بخواد برای آدم ها تعیین تکلیف بکنه.
هر آدمی یک وجود منحصر به فرده. نذارید شور و اشتیاق و استعدادتون تباه بشه.
من منتظر تا شما وبلاگ بزنید، بنویسید و لینکش رو همینجا برای من بذارید تا بخونم نوشته هاتون رو.
کانال تلگرام شما رو پین کردم بالای بالا. مهمترین دلیلش انگیزه و انرژی عجیبیه که هر بار با خوندن سایت شما بدست میارم برای دنبال کردن رویاهام. میشینم و با حرص و ولع میخونم و دوباره میرم سراغ انجام یک کار درست تو زندگیم. همیشه برقرار باشی شاهین عزیز
جاوید نازنین
از خوندن پیام پر انرژی و الهام بخشت لذت بردم.
منتظر موفقیت های روزافزون تو هستم.
برای من بیشتر بنویس.
سلام آقای کلانتری
وب بسیار خوبی داری
متاسفانه تولید محتوا آنچنان که باید در ایران جایگاهی نداره و کسی ارزش اون رو نمی دونه.
هفته پیش با سه نفر مواجه شدم که محتوای ویدئو یا نوشتاریم رو به نام خودشون زده بودن که با تماس برقرار کردن یک نفرشون رو متقاعد کردم مطلب منو حذف کنه
امیدوارم به جاهای خوب پیش بریم
احسنت به این تفکر
شاهین جان
کاش تعداد افرادی مانند شما بیشتر بود.
بودن آدمهایی مثل شما باعث قوت قلب است.
قربون محبتت شروین جان
عزیز دلمی
شش ماه از آشنایی من با مدرسه نویسندگی و استاد پرتلاش و سخاوتمندم می گذرد. اما در این شش ماه به اندازه ده ها سال عمر هدر رفته ام در مدرسه و دانشگاه چیزهای تازه و بکر آموختم. چیزهایی که به عمرم به گوشم هم نخورده بود. من که نویسنده شدن را سخت ترین و نشدنی ترین کار ممکن می دانستم با آموزه های استاد بزرگوارم در عرض سه ماه یک کتاب شعر منتشر کردم که در خواب هم نمی دیدم.
من در تمام زندگی ام برای یادگیری علاقمندی ها و امکان نویسنده شدن بارها و بارها تا پای مرگ رفتم اما از این آرزو که به اندازه ی تمام زندگی ام ارزش داشت دست نکشیدم.
آشنایی با مدرسه نویسندگی و استاد کلانتری مثل رشد بامبو بود برایم، من که سالها در بذرِ آرزوهایم راههای بی نتیجه را چوب خط می زدم و دیگر خودم هم از رشد خودم ناامید شده بودم، به یکباره در زمان محدودی به طرز غیر قابل باوری رشد کردم.
اینجا همان جایی است که من بهشت روی زمین ایرانیان می دانم. جایی که زندگی با تمام دغدغه ها و سنگ پرانی ها و یکنواختی هایش با یک کلیک به بهار می نشیند.
جایی برای بی نهایت بزرگ شدن ، قد کشیدن ، انسانیت را به معنای واقعی دیدن، اینجا فقط مدرسه نویسندگی نبود. من در دنیای بی رحم و خشن و پول پرستِ اطرافم با انسانی مواجه شدم که سخاوتمندانه نبوغش را بی چشمداشتی به من و اطرافیانم ارزانی کرد.
با تمام مشغله و وقتِ ارزشمندی که داشت و کمتر کسی می تواند در طول زندگی اش درکش کند ، قدم به قدم پای تحسین و حمایت از طفل های نوپای نویسندگی اش نشست و برایشان طعام انگیزه و آب و نان اشتیاق فراهم کرد تا کماکان انسانیت را به بالاترین مرتبه ی ممکن زندگی کند.
اینجا جایی است که هر کوری می تواند بینا شود ، فقط اگر ذره ای میل و اندکی انگیزه داشته باشد. اینجا یک نفر در فضای یأس آور و رخوت انگیز ایران یک تنه سایت و مدرسه ای را تاسیس کرده و به بار نشانده که با بزرگترین سایت ها و مراکز آموزشی دنیا قابل رقابت است.
جایی که هزاران کرمِ ابریشمِ روزمرگی در پیله اش منتظرِ پریدن هستند و صد البته بسیاری هم هرگز نمی توانند.
استاد قابل ستایشم!
از همینجا و همین تریبون قول می دهم که ثمره ی این میزان زحمت و کار شبانه روزی و حمایت و سخاوتت را هدر نخواهم داد.
من دویست هزار کلمه هایم را در چاه سایتم خواهم ریخت و هر روز و هر روز و هر روز خواهم نوشت. تا زنده ام و تا زمانی که نویسندگی مثل خون در رگهایم می جوشد از شما و خط فکری و عملی تان تاثیر خواهم گرفت و هر جا و هر زمان و با هر زبانی خواهم گفت:
من بی مدرسه نویسندگی یک کرم خاکی بودم که امکان پروانه شدن را در خواب هم نمی دید.
من به همه خواهم گفت مدرسه نویسندگی ، مدرسه ی واقعیِ من بود که در آن یاد گرفتم چگونه بدون ترس و توجه به اطرافیانم خودم باشم، چطور بی توقع انسان باشم، چگونه بی رنجِ حسادت رشد کنم. چطور ریشه هایم را از زمینِ غیر خودی در آورم و مستقل از هر کنترل و ریاستی ، بر جهانم حکومت کنم.
اینجا همه ی تئوری ها به مرحله ی عمل می رسند. همه ی آرزوها محقق می شوند.
و در پایان افسوس می خورم به حال شیفتگان قلم که از شناخت مدرسه نویسندگی محرومند، یا آنان که از دیدن این همه موهبت کورند و از زخم زبان و گلایه و حمایت رنجورند.
ممنون که هستید، ممنون که مثل هیچ کس نیستید!
بهار عزیز
تو در همین مدت کوتاه انقدر ذوق و استعداد از خودت نشون دادی که من به دم به دم غافلگیر شدم.
خوشحالم که در انبوه روزمرگی ها غرق نمیشی و میتونی با نوشته هات به زیبایی های دنیا اضافه کنی.
راستی چرا زودتر سایت شخصی خودت رو راه اندازی نمیکنی؟
سایتم با غافلگیرانه های خودش منتظر و شیفته ی رونمایی هست ، فقط منتظر پر شدن دویست هزار کلمه هاست.
بزودی زود پا به عرصه وجود می گذاره به امید خدا
به آخر رسوندن چالش دویست هزار کلمه تو رو ده برابر قوی تر میکنه.
خیلی خیلی متشکرم.
من با ترکیب این دو “سال” میخواهم دربارۀ یکی دو تا نکتۀ مهم بگویم. (دو سوال)
دنبل یا دمبل؟
یک موقع فکر نکنید اینکه غلط املایی می گیرم چیزی از لذت خواندن متن های شماکم می کند. ولی دوست دارم بی عیب ترین سایتی که می شناسم و هر روز بهش سر می زنم، باز هم بی عیب تر باشد.
راستی دلم می خواهد یک قلم خوب برای طولانی نوشتن و یک دفتر خوب برای روزانه نویسی به من معرفی کنید.
ممنون که هستید. شاید شما تنها کسی هستید که من می شناسم که هست.
:)))) انقدر که از ورزش پرت و گریزونم فرق دنبل و دمبل رو نمیدونم!
البته یه زمانی هم ممبر تلگرامی رو منبر تلگرامی مینوشتم!
نمیدونم با این نقص زبانی خودم چیکار کنم! :))
من قلم خوشنویسی اونر رو پیشنهاد میکنم. دو هزار و پونصد تومنه، ولی خیلی عالیه. نوکش هر چی کلفت تر بهتر.
دفتر هم به نظرم اگه کاغذش گراف باشه، یا کاهی و قهوه ای، لذت نوشتن رو چندچندان(!) میکنه!
هر جایی که بروی و هر کاری که بخواهی بکنی، بالاخره باید بپذیریم که پیشقراولان و شروعکنندگان و به قول آنوریها Pioneer ها در یک عذاب الیم گرفتارند. این عذاب الیم همان است که مجبوری در زمینی بازی کنی که هنوز پستی و بلندیهای بسیاری دارد. هنوز شخم نخورده است. هنوز برای راحتطلبان زیادی کج است.
وبلاگنویسی زمین بازی ماست. زمینی که قواعدش را خودمان تعیین میکنیم.
درست است که زمین بازی من حتی از زمین تو هم تنگتر و ناهموارتر است. من در راهی هستم که باید دانهدانه سنگهایش را با «سوزن خیاطی» از دل کوه بکنم و صاف کنم. حوزۀ توسعۀ پایدار کوهی است به بلندای تاریخ این کشور که کندن و صاف کردنش نه تنها توان که کل زندگی مرا وقف خودش خواهد کرد.
یکبار جایی نوشتم که اگر قرار است تولید کنندۀ محتوا استخدام کنیم، هیچ رزومهای معتبرتر از گوگل برایش وجود ندارد. اسمش را گوگل کن. اگر توانستهباشد وبلاگ خودش را راه بیندازد و منظم بنویسد، یعنی این شخص هم «سئو» میفهمد، هم «برندینگ»، هم به زمان پایبند است و هم تعهد تولید محتوا دارد.
اگر در وبلاگ دیگران یا سایتهای معروفی مثل زومیت و … مینویسد، این شخص در بهترین حالت تا آخر عمرش «کارمند» است. یعنی یک انسان ترسو، بزدل و ضعیف به مجموعۀ خودت اضافه کردهای که نه تنها نمیفهمد سئو چیست و تولید محتوا اصلا چه مفهومی دارد، بلکه لیاقت ساختن دیوار خودش را ندارد. قدش به واسطۀ نوشتههایش در این سایتها بلند شدهاست؛ اما در اصل «کوتولهای» است که روی دیوار بلندی ایستاده است و کافی است آن دیوار فرو بریزد و بدبختیاش عیان شود.
فعالیت بیش از حد در شبکههای اجتماعی هم مصداق همین است. فکر نمیکنم اینستاگرام برای پیشبرد اهدافش هیچ نیازی به محتوای من داشتهباشد. اگر من امروز در لایو اینستاگرام سخنرانی میکنم باید آنقدر جرئت داشتهباشم که همان حرفها را ضبط کنم و روی وبلاگم آرشیو کنم. امروز من در وبلاگم روزانه 300 بار خوانده میشوم، در حالی که در اینستاگرام در بهترین حالت در نهایت 100 نفر در 24 ساعت وقتشان را صرف من میکنند.
زمانی که میتوان از وبلاگ نتیجۀ بهتر و پایدارتری گرفت، چه لزومی دارد که برای اینستاگرام کارگری کنیم؟
درست است که حضور در اینستا و شبکههای اجتماعی برای من بخشی از کارم به عنوان مدیر محتواست و صفحۀ نصف مشتریانم را در آنجا راه انداختهام و مدیریت و تولید محتوایشان هم بر عهدۀ من است، اما در درون فضای پرسونال برندینگ هرگز به اینستا اعتماد نمیکنم.
در واقع حضورم در اینستا را به چشم آزمایشگاه دیجیتال مارکتنیگ میبینم. پستی میگذاری و دادههایت را میسنجی. حداقلی ترین کاری است که میتوان از یک ظرفیت «رایگان» کمال بهره را برد.
به هر صورت شاهین جان، خوشحالم و خوشبختم که تو و من حداقل همدیگر را با خواندن وبلاگهایمان شناختهایم، نه صفحات شبکههای اجتماعیمان.
با مهر
یاور
یاور عزیز
خوشحالم که حرکت دوستان ثابتقدمی چون تو الهامبخش وبلاگنویسی دهها نفر از دوستان خوشذوق دیگه بوده.
این روزها در جاهای مختلفی اسمت رو میشنوم. این باعث خرسندیه که دیدگاهها و افکارت روز به روز نفوذ بیشتری پیدا میکنن.
برقرار باشی.
با سلام خدمت شاهین عزیز.
این وب سایت همون طور که برای خود شما مایه برکت بود، برای ما که هر روز به این وب سایت سر می زنیم هم مایۀ خیر و برکت هست.
خودم هم علتش رو نمی دونم اما نه تنها در مورد نوشتن، بله در مسیر عادی و طبیعی زندگی هم هر وقت به مشکلی بر می خورم، هر وقت از ادامه دادن خسته میشم، هر وقت احساس می کنم که ترس ها و تردیدها به سراغم اومدن تا منو از پا بندازن، به سراغ این سایت میام.
و مطمئنم در اینجا مطلبی خواهم خواند که دوباره توان رفته رو به من برگردونه و کمکم کنه تا از زمین بلند شم و ادامه بدم.
بله شاهین عزیز…
این سایت زیبا و پر قدرت، برای ما خوانندگان هم برکت عجیب و غریبی به همراه آورده…
هنوز علتش رو نمی دونم، اما فکر می کنم یکی از دلایلش اینه که با تمام وجودت می نویسی، با سخاوتمندی مطالبت رو انتشار میدی و سعی می کنی امید و انگیز رو در قلب ما همچنان زنده نگه داری.
و من بی نهایت سپاسگزارم که همچنان پر قدرت می نویسی.
لیلا جان
خوش قلبی شما و مهری که نسبت به نوشتههای من داری برام بینهایت عزیز و ارزشمنده.
شاهین عزیز
اگر بگویم واژه ها و جمله های این نوشته شما،مثل یک بمب درون آدم های مشتاق نوشتن،منفجر میشود،اغراق نکرده ام.عالی بود.
ارادتمند
ابی جان
با کامنتهای الهام بخشت قدرت میگیرم.
برقرار باشی.
عالی عالی عالی
عالی بودن از خودته رفیق.
عزیز دلی
شاهین عزیز
هم خودت می دانی و هم من
من هم یکی از آن هزاران نفری هستم که به حرفت گوش کردم و سایت شخصی خودم را لااقل بعد از ده سال دوباره راه اندازی کردم.
این را برای سایر دوستانی که این پست ارزشمندت را میخوانند می نویسم:
باور کنید شاهین کلانتری با تک تک واژگانی که در این پست نوشته، زندگی کرده
او با انگشتانش نمی نویسد، با روح و جانش خلق می کند
و باز هم باور کنید که دقیقا همین شیوه را به دیگران آموزش می دهد.
افتخار این را دارم که شاگردت هستم و در مدرسه ی پربارت شاگردی میکنم
همینطور افتخار می کنم دوستت هستم طوری که گویی ده ها سال است رفیق گرمابه و گلستانیم.
محمدرضا جان
راستش مسیر وبلاگ نویسی روزانه خیلی سخته.
وقتی که شروع کردی فکر نمیکردم تا اینجا بیای. اما روز به روز که بیشتر گذشت فهمیدم که جدی هستی و میخوای این کار و کامل انجام بدی.
حالا هم خیلی خوشحالم که میبینم روز به روز کارت داره بهتر میشه و ایده های تازه تر و بهتری رو کشف میکنی.
از محبتت بی نهایت سپاسگزارم.
در جریان بودن….
جریان شما ما رو هم برق زده کرده… ممنون
افرادی که با آنها افق فکری مشترکی دارم…
افق فکری مشترک ، چیزی که وقتی به فکرش افتادم که فهمیدم کسی حوصله شنیدنم رو نداره … فهمیدم شاید ادمام رو اشتباه انتخاب کردم ، شاید میون ادمای اشتباه افتادم ،حتما جای بهتری هم میتونم باشم ، جایی که باید باشم . برای به دست اوردن ادمایی با افق فکری مشترک ( ادمای خودم ) باید سخت و سریع و مداوم خوند و نوشت
زندگی ایدهآل…
درست میگید بین زندگی ایده و عادی خیلی تفوته ، همه میگن زندگی وقتی اروم میشه که عادی باشه اما میشه راهی ساخت که ارام و بدون این که به هیچ ابله بالا سری پاسخگو باشی موفق و ایده آل زندگی کنی
من قدرت انتخاب دارم و میتوانم با هر کسی که دوست دارم کار کنم…..
به امید روزی که ما هم همچین چیزی رو بزرگ روی سر در سایتمون بنویسیم
زنده باد
با وجود اینترنت ما به راحتی میتونیم اطرافیان فکری خودمون رو تغییر بدی.
به وبلاگ نویسی ادامه بده و جامعه اطرافیان خودت رو بساز.