نوشتن همیشه ترسناک است

نوشتن ترسناک است

اولین صفحۀ دفتر که نانوشته بودنش هنوز وحشت‌زده‌ام می‌کرد، مثل منظرۀ زردی از ابدیت، مقابلم گشوده بود. چطور باید به لحظۀ نوشتن رمان می‌رسیدم؟ غرق در فکر، مدادم را جویدم…

-انتخاب سوفی، ویلیام استایرن، ترجمۀ آرش رضاپور، افشین رضاپور، نشر هنوز

نوشتن همیشه ترسناک است، اگر قصد نوشتن یک اثر مشخص را داشته باشی، ترسناک‌تر. تفاوت در شیوۀ برخورد ما با این ترس است:

فرار یا قرار؟

برخی که قرار را برگزیده‌اند مواجهه با این ترس را هیجان‌انگیز و دلچسب می‌دانند. برای غلبه بر موانع آفریدن می‌توان هزار راهکار خلاقانه آفرید.

اما اگر فرار کنی، ترس بزرگ‌تری یقه‌ات را می‌گیرد، اینکه ریق رحمت را سر بکشی و آنچه تمنایش را داری نیافریده باشی.

کدام‌یک را ترجیح می‌دهی؟

12 پاسخ

  1. سلام و عرض خسته نباشید فراوون خدمت شما
    استاد من علاقه خیلی زیادی ب نوشتن دارم و حتی قلم گرفتن توی دستم و حس کردن برگه ها زیر انگشتام حس خوبی بهم میده ولیکن نمیتونم مثل خیلی از دیگر دوستان ک مینویسن خیلی زیاد از قوه تخیلم استفاده کنم ک معمولا متنام حرفای دلمو و درد دلامه و گاهیم پرشهایی ک ذهنم توی دنیای خیالات داره
    https://virgool.io/@maede113.com
    این ادرس وبلاگ بنده در ویرگول هستش خوشحال میشم مطالعه بفرمایید و نظرتونو دربارشون بدونم
    بازم خسته نباشید

  2. راستش از سال 1395 که با وادی نوشتن آشنا شدم و جسته و گریخته نوشتن رو شروع کردم، تا بحال به بهانه های مختلف از نوشتن فرار کرده ام…
    اما یکی از تصمیمات امسالم، نوشتن منظم هست.
    پشیمانی از ننوشتن خیلی تلخه…

  3. سلام و درود فراوان استاد. سال خوبی داشته باشید🌹
    لینک یادداشت من درباره ی یک کتاب شعر. خوشحال میشم بخونین🙋
    https://vrgl.ir/8Ziwd

    1. سلام نجمه جان
      خوندم. خوب و خلاقانه بود. اینکه تلاش کردی با جزئیات از نقاط قوت یک اثر بگی کار فوق‌العاده خوبیه.
      فقط یه پیشنهاد کوچولو:
      تو یه یادداشت حرفه‌ای از ایموجی استفاده نکن. نویسندۀ حرفه‌ای حسش رو با کلمات نشون میده. خیلی وقتا ایموجی نشان از ناتوانی نویسنده در بیان خودشه. ایموجی رو بذار برای استوری‌های اینستا و…

      1. خيلي ممنونم استاد.
        چشم چشم خیلی ممنونم که این تذکر رو دادید🙏👌🙏👌🙏👌

  4. قرار.
    هنگام نوشتن ایده های گوناگونی به ذهنم میرسه که برخی هاشون بی ربطن و در اصل ایده ای برای یه کتاب نو هستن . خیلی هیجان انگیزه به نظرم و حیفه که بهشون پرداخته نشه .
    به نظرتون این احساس پوچی ای که پس از نوشتن ایده یا بخشی از رمان که تو ذهنمون میچرخید بهمون دست میده ، طبیعیه ؟ چون ایده یه چیزه و روی کاغذ آوردن یه چیز دیگه ست ، بیشتر وقت ها کلی تغییر توش ایجاد میشه .

    1. خب، موضوع اینه که تلاش ما برای مهارت‌آموزی دقیقاً تلاش برای رفع همین مشکله.
      نویسندۀ آماتور بین مغز و دست خودش فاصله زیاد می‌بینه، همین دلسردش میکنه. اما اگر اهل تمرین و یادگیری باشه می‌دونه که با مداومت در مسیر نوشتن و مطالعۀ جدی‌تر کتاب‌های خوب در نهایت می‌تونه این فاصله رو کم و کم‌تر کنه و از چیزی که می‌نویسه لذت بیشتری ببره.

  5. انتخاب بین فرار و قرار انتخاب هر روز منه.ولی من یکی به این نتیجه رسیدم که اگر الان فرار کنم شاید راحت تر باشه اما دیگه نمی‌توانم هیچ جایی قرار بگیرم چون در واقع از خودم و از آرامشم فرار کردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *