پیش حرف: در این بخش، مروری داریم به برخی از بهترین کامنتهایی که طی هفته برای مطالب مختلف وبلاگ نوشته شده است.معیار انتخاب این نظرات هم حسی در من است که میگوید این کامنتها ارزش آن را دارند که جمع وسیعتری از مخاطبان آنها را مطالعه کنند.
دربارۀ کامنتنویسی: قدرت کامنتنویسی: ۳۰ نکته کاربردی
دانشجو در ادامۀ مطلب «کشف غولهایی که باید روی شانههای آنها بایستیم» نوشته:
سلام و خسته نباشید:
ممنونم از وقتی که می گذارید و با بخشندگی تجربیاتتان را در اختیار ما می گذارید.
من یک دانشجوی دکترا هستم که دو تا بچه دارم و خیلی نمی تونم مثل بقیه برنامه ریزی کنم،
نمی تونم پشت در اتاقم بنویسم بچه ها لطفا مزاحم مامان نشوید
بچه ها لطفا مریض نشوید
بچه ها روی لپ تاپم ننشینید
اما نوشته های شما، انگیزه زیادی برای نوشتن به من داد و توانستم اولین مقاله ام را نوشته و به مجله بفرستم فعلا under review است نمی دانم پذیرش میشه یا نه ، اما نوشتن مقاله دومم را شروع کرده ام و همچنان نوشته های شما را می خوانم و یادداشت برداری می کنم.
من نه مقاله فارسی می نویسم و نه داستان
متن مقاله من علمی و برگرفته از تجربیات و مطالعات ۵ ساله دوره دکترایم است
اما نوشته های شما آن چنان پر انرژی است که برای من هم مفید بود
ممنونم که هستید امیدوارم همیشه پر انرژی و خالصانه بنویسید.
با تشکر
بیتا کیهانی در ادامۀ مطلب «چرا عاشق وبلاگنویسیام؟» نوشته:
سلام شاهین جان. بیشتر از چهارماهه که وبلاگ نویسی میکنم در این مدت بیشتر روزها نوشته ام . این روزها فکر میکنم چند ماهه پیش و سالهای پیش که وبلاگ نویسی نمی کردم چقدر روزهایم خالی بودند. این درگیر بودن با وبلاگ نویسی را مدیون شما هستم . و خودم متوجه تغییرات مثبتم شدم. ممنونم.
فریده در ادامۀ مطلب «نوشتن داستان | یک پروژه برای آنها که جدیتر به نویسندگی فکر میکنند» نوشته:
از اون روز تقریبا صد روز گذشته و من عاشق داستان هایی شدم که نوشتم ..ممنونم از شما ..مهم نیست که کسی نخونده من با تک تک اونا زندگی کردم..
ستاره اردانی زاده در ادامۀ مطلب «کی میفهمیم که نویسنده شدهایم؟» نوشته:
سلام…
امروز توی تایم استراحتم یه اتفاقی افتاد البته دقیقا نمیشه بهش گفت یه اتفاق چون فقط یه فیلم ساده بود که موقع بالا و پایین کردن کانالا از روی خوش شانسی و بخت و اقبال روشن و خوش پیداش کردم…
یه فیلم درمورد یه زن تنها که ارزوی نویسنده شدن داشته ولی وقتی نتونسته و سرکوب شده به جاش شروع کرده به جعل کردن نامه از نویسنده های معروف و به عنوان اسناد تاریخی اون ها رو میفروخته و یه طوری اینکار رو میکرده و نامه ها رو با خلاقیت خودش و با استفاده از لحن نویسنده های اصلی مینوشته که هیچکس متوجه نمیشده و جالب اینکه از این کار خوشحال بوده چون حس سرخوردگیش رو رفع میکرده ….
داستان بر این منواله تا اینکه یکی دو نفر رو ملاقات میکنه که دیدش رو نسبت به زندگی تغیر میدن و بعد اتفاقایی میوفته که زنه لو میره و کلا مسیر زندگیش از اون به بعد تغیر میکنه (باید دید گفتنش فایده نداره)
اسم فیلم میشه منو ببخشی هستش..
داستان فیلم واقعیه و خب حول شخصیت خاص اون زن میچرخه و مشکلاتی که داره …
میدونی وقتی این فیلم رو میدیدم نمیدونم چرا خیلی از جاها یاد شخصیت مرد شب های روشن می افتادم شاید به خاطر اون مدل کم اعتمادی و تنهاییشون خیلی بهم شبیه باشن با این تفاوت که این خانم توی دنیای واقعی اینطوری بوده و اون مرد یه شخصیت ساخته شده توسط نویسنده (که البته ممکنه از یه شخص و آدم واقعی الهام گرفته شده باشه ) هستش…
این فیلم واقعا حس خیلی خوبی بهم داد ضمن اینکه درمورد نوشتن بود دلم آدم رو چنگ میزد وقتی میدیدی که زنی با این قریحه چنین روحیه ای داره….
در کل فیلم جالبی بود و چون من و یاد شب های روشن انداخت گفتم شاید ارزش معرفی کردن و دیدن رو داشته باشه…
ممنونم…
خسته نباشید…
زهرا قاسمی در ادامۀ مطلب «کی میفهمیم که نویسنده شدهایم؟» نوشته:
سلام. عنوان نوشتهتون برام جالب بود و فکرم رو برانگیخت.
یه حسی بهم میگه نویسنده خوب نویسندهایه که آخر از همه بفهمه نویسندهست. یعنی باید راه درازی رو پیش روی خودش ببینه و از صحبتها و بازخوردهای این و اون که نوشتهها و مفاهیمش رو نقل میکنن بفهمه که راستی راستی نویسنده شدم. احساس میکنم نوشتن یه جورایی تواضع میاره یا شاید آدمهای متواضع بیشتر میرن سراغ نوشتن. نوشتن بیشتر از اونیکه برای بقیه باشه، اول باید برای خودم باشه. در اینصورت فکر میکنم نوشتههام اصیل هستن و نه صرفا خوب.
قد عقلم همینقدر رسید.
پرویز در ادامۀ مطلب «عادتهای خوب برای شروع ماه جدید | ۱۱ پیشنهاد برای ساختن یک ماه خوب» نوشته:
با سلام خدمت جناب شاهین خان عزیز
یکی از دوستانم که علاقمند به داستان نویسی است
از زبان یکی از اساتیدش می گفت
قلم مثل الکترود جوشکاری است
تا زمانی که به اندازه لازم به کاغذ نزدیک نشده
اتفاق خاصی نمی افتد
درست مثل الکترود جوشکاری
که تا زمانی که به فلز به اندازه کافی نزدیک نشده
قوس الکتریکی ایجاد نمی شود و جوشکاری ایجاد نمی شوددیدم چه تمثیل خوبی است .
اگر بخواهیم جوشکار خوب و ماهری باشیم
لازم است هر روز تمرین کنیم تا هر روز تجربه بیشتری کسب کنیم
و مراحل را آرام آرام طی کنیم و به جایگاه نویسنده ای هنر مند برسیم
این پیشنهاد که ” به ژورنال نویسی روزانهتان نظم بدهید . ”
منشاء بسیاری از تحولات آرام ، تدریجی و بزرگ است .
از شاهین عزیز ممنونم که پیشنهادهای درجه یک مطرح می کنند.
پرویز در ادامۀ مطلب «دربارۀ دغدغههای شما در مسیر نویسندگی» نوشته:
با سلام خدمت جناب شاهین خان عزیز
ممنونم از بیانات کاربردی تون و معرفی کتاب های ارزشمند
یک کتاب هم من خواندم با اسم ” قدرت عادت ”
که به معرفی:
– نحوه ساختن و شکل گیری عادت های فردی ، سازمانی و اجتماعی .
– نحوه اصلاح و حذف عادت هایی که داریم و مانع حرکت و پیشرفت مان می شوند
و سایر مطالب مفیدی که نویسنده آن چارلز داهیگ در کتاب به آن ها پرداخته .و یک تجربه که با الگو گیری از فرمایش شما در مورد ساختن محیط و شواهد فیزیکی دال بر نویسنده بودن به من کمک کرده که هر روز بنویسم :
دو ماه قبل بطور اتفاقی در مورد خواص نوشتن با خود نویس می خواندم و دیدم در یک سایت در مورد اینکه اگر با خودنویس دو سه روز ننویسی جوهر درونش خشک می شود نوشته .
به فکرم رسید بروم و خودنویس بخرم که هر روز با آن بنویسم که قهر نکند و جوهرش خشک نشود .
رفتم و دو فروند خودنویس مارک Europen cool بدنه مشکی طلایی گرفتم که رنگ های آبی و مشکی بریزم و هر روز با هر دو شان بنویسم . تجربه نوشتن با خودنویس برایم جالب بود . در طول دو ماه گذشته دو فروند خودنویس شیفر ۳۰۰ که سنگین وزن هستند ، دو خودنویس Europen جدید با بدنه طوسی رنگ یک نوک متوسط و یکی با نوک پهن تر برای نوشتن به خط شکسته نستعلیق و یک خودنویس مارک پایلوت خریدم و هشت رنگ جوهر ( مشکی ، سرمه ای ، آبی ، فیروزه ای ، بنفش ، قهوه ای ، قرمز و سبز ) و حالا تقارن به نفع جوهر ها متمایل شده .
دوست دارم یک فروند خودنویس شیفر بدنه مشکی نقره ای سنگین هم اضافه کنم که دوباره تقارن برقرار شود .
حلا خوبی داستان این است که برای اینکه این دوستان من که با همدیگر باشگاه قلم های نویسنده را تشکیل داده اند قهر نکنند هر روز با هر کدام در مورد یک موضوعی هم فکری می کنیم و من آنچه وی می گوید را ثبت و ضبط می کنم .
سه صفحه صبح ها در محل کار و هشت صفحه یا بیشتر در خانه
مقدار بیشتر هم به این خاطر است که اعضای ثابت باشگاه قلم های نویسنده بیشتر وقت ها از سایر قلم های من که خودکار ، روان نویس ، مداد اتود و کیبورد لپ تاپ خانه و کامپیوتر اداره هستند برای دور همی هایشان دعوت می کنند .
این میهمان ها هم حدودا دویست و پنجاه نفر هستند که هر کدام تخصص و تجربه های خودشان را دارند.
قبول بفرمایید که مدیریت کردن این میهمانی ها و دور همی های باشگاه قلم های نویسنده و بودن در کنارشان یک تفریح و سرگرمی آموزنده و لذت بخش است .جناب استاد شاهین جان انگیزه بخش ، ببخشید کمی طولانی شد .
محسن در ادامۀ مطلب «اگر نمیتوانید بنویسید، این کار را انجام دهید» نوشته:
«رونویسی و رهایی»
رونویسی نوعی از نوشتن است، برای یک نویسندهٔ کنجکاو، مهم است که همه نوع اقدامی برای خوب نوشتن انجام دهد.
با رونویسی دستمان گرم نوشتن می شود و ایده های جدید از راه می رسند.
وقتی رونویسی می کنیم خواه ناخواه دقت و تمرکز بیشتری رو کلمات و واژگان خواهیم داشت.نحوهٔ صحیح املای واژگان را یاد می گیریم واز شر غلط و غلوط های املایی تا حدودی رهایی می یابیم.
رونویسی شکلی لذت بخش از نوشتن است.
محسن کرمی در ادامۀ مطلب «مثل ژنرال دوگل بنویسید» نوشته:
«ترس از اشتباه»
سخنان مدرس زبان انگلیسی آمریکایی تباری را به یاد می آورم که سالها در ژاپن تدریس کرده بود.
میگفت:طی سالها تدریس توانستم پاسخ این سوال که چرا بچه ها بهتر و سریعتر از بزرگسالان انگلیسی یاد می گیرند را بدانم.
بچه ها به فکر اشتباه کردن و رعایت کردن قواعد دستوری نیستند و هر چه را که که سر کلاس تدریس می شود بی پروا به زبان و به روی کاغذ می آورند اما بزرگسالان از ترس اشتباه در تلفظ و قواعد دستوری از حرف زدن اشتباه، امتناع می کنند.
آلاگرین زاده در ادامۀ مطلب «نثرهای یومیه | پندهایی به خودم و…» نوشته:
بنویس …
حتی اگر مطلبی که قرار است در باره اش بنویسی
برایت آزاردهنده باشد.خاطره ای که می خواهی فراموشش کنی اما احساس می کنی با نوشتنش برای همیشه ماندگار خواهد شد.
بنویسش و باآن مواجه شو.
حین نوشتن اشک بریز.
اگر لازم بود جیغ هم بکش.
آخر سر کاغذ را خط خطی کن.اما هر چه در ذهن داری بنویس.
درد هایت را باقلم و کاغذ در میان بگذار.
آنها می توانند بدون هیچ گلایه و سرزنشی حرف هایت را در دل خود جای دهند…
می توانند برای تو دل گرمی ای بی شبهت باشند.
هما نطور که برای من هستند…
مائده در ادامۀ مطلب «کشف غولهایی که باید روی شانههای آنها بایستیم» نوشته:
کشف غولهای مذکور شدنیه اما سوار شانههاشون شدن سخته.
نه گفتن به امیال درونی هم شدنیه، کنار گذاشتن عاداتِ بد روزمره که به شدت بهشون وابستهایم هم شدنیه.
هرچند سخت ولی شدنیه.
میتونیم انجامشون بدیم.
جسم قوی رو هم میشه ساخت اما
مشکل اصلی روحیه است.
“روح قوی” معضل امروز ماست. دردناکه که حتی خودمون به این معضل عظیم دامن میزنیم.
روح عزیزترینهامون رو با حرفها و پیشنهاداتی که حتی خودمونم درست و حسابی بهشون باور نداریم ضعیف و ضعیفتر میکنیم!
شاید ناخواسته باشه. شاید چون بقیه هم انجامش میدن ماهم انجامش میدیم اما به نظرتون این درسته که به زور همه آدمهارو شبیه هم کنیم؟ به زور از همه بخواهیم که از یه الگوی مشخص پیروی کنن؟
شاید یه نفر نمیتونه مثل دیگران باشه. شاید از اینکه دیگران اون رو همونطور که هست نمیپذیرن ناراحت بشه.
شاید اینطوری روحش ضعیف شه.
حالا تکلیف چیه؟
به نظرم قبل از اینکه بخواهیم به خودمون اجازه بدیم که به کسی راهکار بدیم اول عواقبش رو بسنجیم. ببینیم اصلا خودمون تا چه حد باورش داریم؟ اینجوری حداقل میتونیم کمتر به روح اطرافیانمون لطمه بزنیم. اینجوری حداقل باعث نمیشیم اطرافیانمون فراموش کنن که “خود واقعیشون” کی بوده؟ به طوری که کاملا خودشون رو گُم کنن و حتی گاهی حس کنن شخص دیگهای درونشونه و کاملا اونهارو کنترل میکنه.
اونوقت میشه زندگی بهتری داشت.
چون روحیه قوی و سالم لازمه یک زندگی خوب وبه دنبالش موفقیتهای آیندهست.
به امید اینکه بتونیم “از خود واقعیمون محافظت کنیم”…
میترا جلالیان در ادامۀ مطلب «نثرهای یومیه | پندهایی به خودم و…» نوشته:
حتی اگر کُلفَتِ روزمرگی شده ای.
حتی اگر دست خطِ مزخرفی داری، حتی اگر در اتاقی، همیشه مبحوسی و خورشید و ابر و زمینه ای آبی را پشتِ میله های پنجره ای فسقلیِ اتاقت به تماشا گرفتی، وقتی گرفتی، دیگر ول نکن و فقط بنویس. حتی اگر خورشید رفت پشت ابر قایم شد، ابر گریست و هوا بارانی شد، زمین گِلی و آسمان خاکستری شد. همین موقع ها موقع نوشتن هستند، حتی اگر خودکارت در حال جان دادن باشد!
لیلا در ادامۀ مطلب «آداب زیستن در خرابه» نوشته:
اینجا خرابه است چون ما فرهنگ سازندگی را نداریم.
برای بچه سرایدارم اتفاقی افتاد که رفت بیمارستان بهش گفتم هزینهاش را من پرداخت میکنم. گفت خودم پرداخت کردم گفتم چقدر شد؟ گفت یک میلیون و نیم، میدانست من پرداخت میکنم، من تعجب کردم چون بیمارستان دولتی بود و کار خاصی هم انجام نشده بود خوشبختانه بیمارستان در مسیر پیاده روی بود که هفتهای دوبار از جلوش عبور میکردم رفتم و پرسیدم هزینه چقدر شده پاسخ هفتاد هزار تومن. من به روی سرایدارم نیاوردم و بهش گفتم چند نفر از ساکنین میخواهند در پرداخت هزینه بیمارستان مشارکت کنند و خواستند مدارک مالی بیمارستان را اارائه بدهیم تا آنها هزینه را پرداخت کنند. اینجوری هم آبروش جلوی من از دید خودش حفظ شده بود هم من کار اشتباهی نکرده بودم. این اتفاق بارها تکرار شده هیچ وقت بدون اطلاع کسی را متهم نمیکنم اما همیشه بررسی میکنم. قشر فقیر ما غالب ارزش اعتبار را نمیشناسند و بطور خلاصه قشر مرفهمان هم سلیمان شناسی بلد نیستند. ما انسانهای مسئولیت ناپذیری هستیم مثلا در ساختمان کسی تمایل به مدیریت ندارد و همان افرادی که تمایل به مدیریت ندارند همیشه فکر میکنند مدیر داره پولهاشون را خرج خودش میکنه. این طرز تفکر بیمار هست که اینجا را خرابه کرده. ما آدم شناس نیستیم که به آدم درست و حسابی احترام بگذاریم و ازش قدرردانی کنیم وگرنه ققنوس و سیمرغ هنوز هم هست و افسانه نیست این ماییم که سلیمان ها را نمیشناسییم.
سید سعید انوری در ادامۀ مطلب «نوشتن چیست؟ تعریف نوشتن از جنبههای گوناگون» نوشته:
نوشتن یعنی ارتباط بی پرده با خود
نوشتن یعنی فرصت و مجوزی برای گشت و گذار در ناخودآگاهمان،درتیره ترین بخش های وجودماننوشتن یعنی پذیرفتن و در آغوش کشیدن آن بخش های تاریک
نوشتن یعنی قهوه خوردن و گپ زدن با خود
نوشتن یعنی یادآوری آنچه که باید یادمان بماند و فراموش کردن و بیرون ریختن آنچه نباید
نوشتن یعنی ثبت اندیشه های خوبی که از اطرافمان می گیریم
نوشتن یعنی شکار افکار زیبا
نوشتن یعنی تلاشی برای بیش تر و حقیقتی تر زیستن
نوشتن یعنی برای خودت و افکارت ارزش قائلی
نوشتن یعنی تمرین فکر کردن حقیقی
4 پاسخ
سلام بر استاد شاهین جان عزیز
ممنونم از درج روزانه یافته های خودتان
و درج مجدد نوشته ها ی دیگر دوستان
چقدر از نوشته های خودتان و نوشته های دوستانتان می شود برای نوشتن ایده های بکر و ناب و تازه گرفت .
نوشته سید سعید انوری عزیز را که خواندم ” نوشتن یعنی فرصت و مجوزی برای گشت و گذار در ناخودآگاهمان،درتیره ترین بخش های وجودمان”
دیدم چه نگاه عمیقی به زندگی و نویسندگی دارند .
یاد پیشنهاد چند تن از نویسندگان و فلاسفه متقدم افتادم
در جلسه دور همی که با هم در یکی از کافی شاپ ها داشتیم .
البته متقدمین که عرض می کنم
بعضی هایشان از عصر ما هفتصد هشتصد سالی فاصله داشتند .
البته بعد زمان و مکان خیلی فرقی نمی کرد .
پیشنهاد تشکیل یک انجمن نویسندگان داشتند .
می گفتند بعد از کلی تلاش و یادگیری نویسندگی
و فلسفه و هنر و ادبیات
عمرشان به دنیا قد نداده تا باز هم بیشتر کار کنند
می گفتند اگر ما نویسندگان این عصر بخواهیم حاضرند
تجربیات و یافته هایشان را در قالب توصیه های نویسندگان متقدم
در اختیارمان بگذارند
یاد شما افتادم .
که با سخاوت تمام توصیه های نویسندگان را از منابع و مراجع مختلف
پژوهش می کنید و در آکادمی نویسندگی ارائه می کنید .
از یکی از نویسندگان فیلسوف پرسیدم ” استاد چطور می شود با هم کار کنیم . من دوست دارم با بهره مندی از سوالات اساسی و یافته های شما داستان هایی با تم فلسفه بنویسم ”
خندید و گفت ” یادم می آید چند سال پیش چند نفر از روسیه هم این خواسته را مطرح کردند .” اسامی داستایفسکی ، چخوف ، پوشکین و حتی گوگول را هم یادش بود .
گفتم با آنها هم کار کردید . از گوشه چشم نگاهم کرد ، یک قلوپ از چای توی استکان اش را آرام خورد و خندید و گفت ” نه پسر جان ، من با آنها کار نکردم . آنها با من کار کردند . ”
پرسیدم استاد چه فرقی می کند بالاخره با هم کار کردید . مگر نه ؟
پاسخ داد ” آری کار کردیم و نوشته های خوبی هم داشتند . ”
پرسیدم چطور با هم کار می کردید .
استاد رو کرد به یکی از نویسندگان دیگر که دور میز بودند و گفت از ایشان بپرس . ایشان تجربه کار مشترک با من را دارند .
چهره اشان شبیه عکس رو کتاب ، “داستایفسکی و روند خلاقیت ادبی او ”
بود .
فکر کنم استاد داستایفسکی مرا شناخت . مدتی است که مشغول خواندن کتاب روند خلاقیت ادبی ایشان هستم. آه کوتاهی کشید و گفت . آن موقع ها خیلی دلم می خواست پرسش های عظیم زندگی را در داستان ها و رمان هایم بیاورم و بیشتر وقت ها به تفکرات عمیق می رفتم و آنجا بود که با استاد آشنا شدم .
الان می بینم صحبت داستایفسکی چقدر با نوشته سید سعید انوری عزیز
قرابت دارد : ” نوشتن یعنی ارتباط بی پرده با خود .نوشتن یعنی فرصت و مجوزی برای گشت و گذار در ناخودآگاهمان،درتیره ترین بخش های وجودمان .نوشتن یعنی پذیرفتن و در آغوش کشیدن آن بخش های تاریک
نوشتن یعنی قهوه خوردن و گپ زدن با خود . نوشتن یعنی یادآوری آنچه که باید یادمان بماند و فراموش کردن و بیرون ریختن آنچه نباید . نوشتن یعنی ثبت اندیشه های خوبی که از اطرافمان می گیریم . نوشتن یعنی شکار افکار زیبا .نوشتن یعنی تلاشی برای بیش تر و حقیقتی تر زیستن . نوشتن یعنی برای خودت و افکارت ارزش قائلی . نوشتن یعنی تمرین فکر کردن حقیقی ”
بی شک ایشان هم در نشست های مشابه با بزرگان در عمیق ترین تنهایی های خود شرکت داشته اند. نوشته هایشان رنگ و بوی خاصی دارد .
از شما هم ممنونم شاهین عزیز که فرصت های شگرف و شگفت انگیزی برای پرواز خیال فراهم می کنید .
پرویز جان تو همیشه منو سر ذوق میاری. خوشحالم که هستی. ممنونم که هستی.
سلام . چه نظرات مفیدی .. معلومه کسانی که کامنت گذاشتن ، مانند صاحب سایت فرهیخته هستن 🙂
من نظرمو راجع به این جمله “اگر نظر شخصی خودت رو نداشته باشی ، ابزاری در دست دیگران خواهید شد ” که در کانال گذاشته بودید اینجا بگم :
من چون در بعضی از زمینه ها بی تجربه هستم ، اگه از نظر دیگران استفاده کنم ابزاری میشم در دست آنها ؟ گاهی وقتا نظر خاصی به ذهنم نمیرسه .. اگه بخوایم نظر خاصی به ذهنمون برسه باید همیشه بنویسیم و بخوانیم ! درسته ؟
درود مائده جان
خولیا کورتاسار میگه:
وقتی از دیگران نقل قول میکنیم، از خودمان نقل قول میکنیم.
میشل دو مونتنی هم میگه:
از دیگران نقل قول میکنم تا خودم را بهتر بیان کنم.
بنابراین اینکه از نظرات دیگران برای بیان خودت کمک بگیری هیچ بد نیست. خوب هم هست.
تو با انتخاب اون نظر، اون نظر رو مال خودت میکنی.
موفق باشی.