سومین میمون

هر مضمونی که برای نوشته‌ی خود انتخاب کنیم کهنه و دستمالی شده است… تنها بینش است که می‌تواند تازه باشد، و همین هم کفایت می‌کند.*  یودورا ولتی

 

بعضی موضوعات و کارها هست که اگر دوست داشته باشی در آنها دست به خلاقیت بزنی توی فضایی که شاید دیگر هر کاری به نظر کلیشه می‌رسد، حرف تازه‌ای زدن شجاعت بیشتری می‌خواهد…

به نظرم بیرون کشیدن حرف تازه‌ای از دل کلیشه‌ها از دغدغه‌های همیشگی افرادی است که دستی در آتش کارهای خلاقه دارند، بعضی موضوعات با اینکه نخ نما شده‌اند باز مسئله تو هستند باز دوست داری با آنها بازی کنی…

در این میدان بعضی ها وارد گود نمی‌شوند، یا کلا دست از کار می‌کشند یا با نبوغ‌شان فضای و موقعیت تازه‌ای می‌سازند…که گاهی این افراد هم در دام نبوغ شان گرفتار می‌شوند و خودشان را تکرار می‌کنند….

برخی هم بازی با کلیشه‌ها را ساده می انگارند و فقط بر انبوه کلیشه‌ها می افزایند…

و بعضی افراد هم گاهی از سر شانس و گاهی با سخت کوشی و تلاش بیشتر(در اکثر مواقع ترکیب هر دو) از دل کلیشه‌ها ایده های ناب استخراج می‌کنند…

***

از سال‌های نوجوانی علاقه‌ی زیادی به «سه میمون» داشتم، کارتون‌های زیادی با این موضوع دیده بودم که بهترین‌اش به نظرم اثر زیر است:

ولادیمیر کازانفسکی-اکراین
ولادیمیر کازانفسکی-اکراین

 

دیگر تقریباً کارتونیست های تراز اول دنیا یا  از بازی این موضوع دست کشیده‌اند یا به تعداد کلیشه‌ها اضافه می‌کنند.

من اما محافظه کار بودم و رفتم سراغ موضوعاتی که احساس می‌کردم کمتر دستمالی شده‌اند. اما گاهی اوقات به سومین میمون فکر می کنم، یکی اضلاع این مثلث عجیب که راهش را از دو میمون دیگر جدا می کند…

بعدها فیلم «سه میمون» نوری بیلگه جیلان را دیدم و لذت بردم از اینکه کارگردانِ روشنفکرِ ترک چه هوشمندانه نام سه میمون را بر فیلمش نهاده بود.

گاهی اوقات دلت می‌خواهد درباره بعضی موضوعات اساسی مثل عشق کار کنی، بنویسی اما احساس میکنی آنچه گفته شده، همان است که تو می‌خواهی، آرامشی به تو می‌دهد که دست از تقلا می‌کشی، نه، این بهانه‌ی برای هراس از آفریدن اثری بدیع و رفتن سراغ موضوعات بزرگ نیست، شاید باید خیلی بیشتر بخوانی و زندگی کنی تا به این حس برسی که می‌توانی نگاه دیگری داشته باشی.

قبول داری هنوز کسی نتوانسته در سینمای عاشقانه‌ی ایران حتی اندکی به «شب‌های روشن» نزدیک شود؟

این فیلم را دوباره ببین، ببین عشق چگونه به انزوای استاد ادبیات معنی داده است.

 

*منبع نقل قول اول متن: کتاب راه داستان،نوشته‌ی کارتین آن جونز، ترجمه‌ی محمد گذر آبادی

5 پاسخ

  1. تجربه‌های زیسته هر کسی مخصوص همون شخص هست و اگر این وجه تمایز رو در خودش کشف بکنه قطعاً می‌تونه کار نویی ارائه بده.
    خیلی وقت هست از فیلم و رمان فاصله گرفتم.اون هم به خاطر قدرت خارق‌العاده‌ای که در اثرگذاری روی ضمیرناخودآگاه داره. دلم برای دیدن فیلم تنگ شده مخصوصاً فیلم‌‌هایی با نگرش‌های خاص. اما فعلاً به خاطر تطهیر ضمیرناخودآگاهم از باورهای اشتباه ریاضت فیلم ندیدن و رمان نخواندن در پیش گرفته‌ام. آخرین فیلمی که دیدم پارسال خرداد ماه بود. در دنیای تو ساعت چند است؟ بعد از اون برنامه‌ها داشتم که سه‌گانه بیفور سان رایز و سان ست و میدنایت رو ببینم. اما زندگی طوری پیش رفت که از همسرم جدا شدم و بعدش هم توی مسیر مثبت‌اندیشی و از بین بردن باورهای اشتباه افتادم و برنامه فیلم‌بینی و رمان‌خوانی رو کنار گذاشتم. اما لحظه‌شماری می‌کنم برای اون موقعی که دوباره فیلم ببینم و رمان بخونم.

  2. شاهین جان این مطالب تو نمی گذارد دست به کامنت نشوم!
    وقتی کسی از موضوعات مورد علاقه من می نویسد یا صحبت می کند، به حدی هیجان زده میشم که عنان از کف میدهم!
    شب های روشن فوق العاده است، هم فیلم و هم داستانش. هر دو را خوانده و دیده ام و عجیب حکایتی است این…جدا از فیلم که فوق العاده است، به داستایوسکی و نویسنده های روس فکر میکنم. سرزمین عجیبی که هر چه قدر آدم ظالم و دیکتاتور و پلیس مخفی و چه و چه کم نداشته و ندارد!، اما از آنطرف هم کلی نویسنده ی درجه یک و اعجوبه تحویل دنیا داده. عجیب نیست؟؟

    1. سلام توحید عزیز
      باعث شدی خود من هم این پست رو بخونم. چون یادم رفته بودم توش چی نوشتم!
      خوشحالم که تو هم شب های روشن رو دوست داری.
      زندگی من داستان‌های چخوف هم باعث شده بارها و بارها به حرف تو برسم.
      آشنایی با ادبیات روسیه چیزیه که مسیر فکری آدم رو به طور کلی دگرگون میکنه.

  3. اومدم پایین پایین.
    میدونی سه چیز که بعد از خوندن این پست به خودم میگم چیه؟
    1_ شاهین کلانتری هم از ابتدای کارش ماهی دو سه تا پست گذاشته، فقط ادامه بده
    2_ اگر از اول کار خوب بودی باید به خودت شک کنی پس به ضعیف بودنت بناز و قوی شو
    3_ باور کن اگر کمی بیشتر بنویس مطمئن باش میرسی

    خیلی خوشحالم که وبلاگت رو پیدا کردم و شدم یکی از پایه ثابت های وبلاگت که خودشم مینویسه

    باورم نمیشه اما دیدن این اولین نوشته هات برام تاثیرگذار تر از همه حرف های دیگه بود.
    فکر کنم چون به چشم دیدم.
    لطف کن و همیشه همین طور بنویس و بمون.

    1. سلام مائده
      چقدر کیف کردم از خوندن این کامنت.
      خیلی خیلی خوشحالم که انقدر خوب و دقیق به همه چیز توجه میکنی.
      موفقیت تو آرزوی منه.
      ممنونم از مهر و محبتت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *