یکی از دلایل دلسردی ما منتشرنشدن نوشتهها یا ناقص ماندن آثارمان است؛ اما فکر میکنم آشنایی با سودابه فضایلی بتواند از نگرانیمان بکاهد.
سودابه فضایی یک از نویسندگان و مترجمان چیرهدست و صاحبسبک روزگار ماست. جالب است که بدانید داستانهای خانم فضایلی با فاصلهای سی-چهل ساله از زمان نگارش به چاپ رسیده است.
«…رمانها و داستانهای کوتاه خود را که از نوزده سالگی نوشته بودم تا شصتسالگی به چاپ نسپرده بودم. داستانهای که در آن زمان نوشته بودم بسیار مدرن بودند. این مدرنیته نزد برخی دیگر از هنرمندان در رشتههای مختلف هنری در دههی چهل میتوان دید. بههرحال، نوشتههای آن دورهام به حدی مدرن بودند که با هنر رایج آن دوره سازگار نمیشدند و به یقین مقبولیتی نمییافتند؛ اما در شصتسالگی متوجه شدم ارزشگذاری جوانان بر هنر مدرن و آثار آن اقلیتی که ما بودیم، تغییر کرده و اینک آنها پذیرای مدرنیسم ما هستند. ازاینرو با «صداع» شروع کردم و به تدریج همهی نوشتههایم را به چاپ رساندم. اما فترتی سیساله در نوشتن داستانهایم داشتم و بهتقریب میتوانم بگویم از سیسالگی تا شصتسالگی داستانی ننوشتم، چون نوشتههای من، که آن را «نثر دیگر» نامیدهام، و جز چند نفر در آن زمان، از چنین نثری پیروی نمیکردند؛ مانند شعر همدورههایم که «شعر دیگر» نامیده شده. با اقبالی مواجه نبودند و کاملا انکار میشدند. همین باعث شد که فترت سیساله پیش آمد؛ اما چون کاری جز نوشتن بلد نبودم و بهدلیل آشنایی با زبانهای انگلیسی و فرانسه به ترجمه و پژوهش روی آوردم. علت ورود به این حوزهها را می توان نوعی گرایش یا الهام درونی نسبت داد و اینکه کدام دلچسبتر بوده، باید بگویم برای هریک باید وقت گذاشت و با دل و جان به سراغش رفت.» (مجلهی بارفروش، شمارهی ۱۳۶)
هیچ یک از نصحیتهای پدرم جز این یکی یادم نمانده (نقل به مضمون):
«همین حالا بهتر است هر ایدهای داری بنویسی، حتا شده ناقص و ضعیف. بعدها ممکن است هرگز انرژی و اشتیاق نوشتن هیچ یک از ایدههایت را نداشته باشی.»
حالا که حرف خانم فضایلی است بگذارید یکی از شعرهای محبوبم از «ادوارد استلین کامینگر» که ترجمه ایشان است بخوانیم:
«من حمل میکنم قلب تو را با خودم
در قلبم حمل میکنم قلبت را
بی قلبت نیستم هرگز
میروم هر جا بروی،
هر چه میکنم
تو کردهای عزیزدل
نمیترسم از هیچ سرنوشتی
چون تویی سرنوشت من ای محبوب
نمیخواهم دنیا را
چون زیبا تویی ای جهان من ای حقیقت من
تویی معنای ماه
تویی آواز خورشید»
از کتاب «کدام شبح گناه، بیآوا و بیزبان»
19 پاسخ
سلام استاد عزیز. این روزها با دکتر دادآفرید یه چالش به چالشهای دیگمون اضافه شده. چالش شعر نویسی. نوشتنِ شعر خیلی لذت بخشه و وقتی درگیرش بشی هر روز علاقهات بهش بیشتر میشه. من از بچگی شعر نوشتن رو دوست داشتم، اما هیچ وقت هم انو جدی نگرفتم. ممنون به خاطر یادآوری به جا، واقعن گاهی برای چاپ کردن نباید عجله کرد و کاش اینو هر روز به خودمون یادآوری میشدیم. و ممنون به خاطر این شعر زیبا
به به. چقدر عالی که با هم پیش میرید.
حیف که نام این دست نویسنده هاکمرنگه.به امیدروزی که نویسنده های گم نام امامتبحربرسرزبانهابیافته.
یکی از خوبی های نوشتن این است که در هر جایی، در هر موقعیتی، با هر شرایطی و برای هر منظوری کاربرد داره. اگه حال آدم خوب باشه، نوشتن سرریزِ این حس خوب است. اگه حال آدم بد باشه، نوشتن پنجره ای رو به روشنی به ما هدیه میده.
بیکار باشیم، نوشتن ما رو سرشار از شگفتی میکنه، شلوغ و پرمشغله باشیم نوشتن برامون فرصتی برای نفس کشیدن در هوای تازه فراهم میکنه.
این معجزه ی نوشتن، زندگی خانم فضایلی رو بی شک، متفاوت کرده.
می تونه زندگی هر کسی رو یه جور قشنگی معنی کنه.
آفرین. چقدر زیبا گفتید سحرناز عزیز.
سلام آقای کلانتری 🙂
یه سوال داشتم ازتون
چجوری وارد حوزهی تولیدمحتوا بشیم؟
چه چیزهایی رو باید یاد بگیریم؟
ممنون که راهنمایی میکنید😄
سلام محمدامین عزیز
بهترین کار از نظر من وبلاگنویسیه، هیچی مثل وبلاگنویسی به شما تولید محتوا یاد نمیده.
در این زمینه بهتازگی سلسله مطالب زیر رو نوشتم:
چالش وبلاگنویسیخوندن این مطلب هم میتونه مفید باشه:
آموزش تولید محتوا
سلام و درود بر شما
چقدر این نصیحت پدر مهم بود،
میگن هر چیزی یه بهاری داره، بهار ایده ها هم همون وقتیه که انرژی و اشتیاقی برای نوشتن شون هست…
…
شعر محبوبتون هم بسیار زیبا بود 👌
حافظ هم در غزل زیبایی میگه :
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت ؟
ز دست بنده چه خیزد ؟ خدا نگهدارد
زنده باد
زیبا نوشتید.
درود
خوشحالم میتونم با رویای نوشتن این روزها را سپری کنم.
همیشه فکر میکردم هرآنچه باید گفته بشه، تا حالا توسط دیگران گفته شده و لزومی نداره تا من هم به تکرار آنها را بنویسم.
اما الان متوجه شده ام که هر نوشته ای مثل اثر انگشت ویژگی متمایز کننده ی خودش را دارد.
هر نوشته علیرغم تکراری بودن، مثل تلالو خورشید در تکرار یکسان روزها، امتیاز انرژی بخش متفاوت خودش را نشان می دهد.
سپاس برای معرفی تجربه خانم سودابه فضایلی
زنده باد.
سلام شاهین عزیز!
چقدر خوندن تجربیات دیگران لذتبخش و راهگشا هست.
ممنونم بابت اشتراک آن
سلامت باشی ماهد عزیز
سلام به استاد گرامی
مثل همیشه عالی و عبرت آموز بود 🙏🏼🌺
سلام استاد عزیزم
من کتاب صداع و عاشقانه های خانم فضایلی رو خوندم. اولی رو نگهداشتم دومی را هدیه دادم به همسایه طبقه بالایی چون با روحیاتش بیشتر همخوانی داشت. چه موضوع خوبی رو اشاره کردین. من یکی از کسانی هستم که در انتشار نوشته هایم تعلل می کنم. و به سختی تن به انتشار می دهم. هر چند از شرکت در کلاسهای شما کمی بر این عادت غلبه کرده ام امیدوارم در کنار آموزش های شما قادر به انتشار مداوم باشم.
از این نوشته شما یاد گرفتم که میشه محتوایی کوتاه و مختصر اما موثر نوشت.
ممنون عالی بود.
چه خوب غزل نازنین
خیلی خوشحال شدم از دیدن اسم زیبات در اینجا.
جالبه برام که این کتابها رو خوندی. عالیه.
باز هم برام بنویس.
به امید دیدار
از اونجایی که متأسفانه کمی کمالگرا هستم، یه دنیا داستان نوشته شده دارم که حتی فکر سر و سامون دادنشون برای چاپ تنمو میلرزونه😅
از طرفی هم با شرایط موجود، برای نویسنده های مبتدی مثل ما چندان امیدی برای چاپ کتاب نیست.
فکر کنم ماهم باید تا شصت سالگی صبر کنیم، به امید اینکه شرایط، دیدگاه و فرهنگ جامعمونبه سمت بهبودی تغییر کنه.
سپاسگزارم استاد ارجمند
عالی بود
*بی قلبت نیستم هرگز*
درود بر تو سامان عزیزم