پرسشی مهین و اضطرابآور:
«امروز چطور زندگی کنم تا فردا حسرت نابودی این روزها را نخورم؟»
پاسخم؟ هنر؛ خلق چیزی که شاید دیگران تف هم رویش نیندازند.
شاعر تاجیک، عسکر حکیم، سروده بود:
«اعتقاد من بود تنها هنر،
آن هنر که میدهد بر اوج حقّت بالوپر.
گر شما از زندگانی مال میخواهید،
من ولیکن بال میخواهم.*»
وقتی بیافرینی آفریده میشوی.
*شعر و عنوان این یادداشت برگرفته از کتاب «برگپیوند» است.
2 پاسخ
امروزه به حسرت و غبطه و حسادت دیدگاه مثبتی دارند، نه اینکه مثبت بدانندشان، از یک جهاتی مقوله اینکه چرا حسادت میکنی و چرا غبطه میخوری یک دیدگاه جدیدی از خودشناسی و خودآگاهی برای هر کسی باز میکند و من سالهاست به حال آنهایی که کارشان خلق هنر است غبطه میخورم و ته دلم حسادتی هم دارم، برای همین این حس به ظاهر منفور را یک نشانهای از وجود خودم میدانم که من هم به دنبال خلقم، به دنبال هنر هستم، اما اینکه چه هنری و به چه شکلی، سالهاست که نیافتهام. گاهی هم به خودم میگویم شاید اگر خلق هنر در ذاتت بود به سمتش کشیده میشدی، ناخودآگاه یک چیزی خلق میکردی، اینکه فقط دورادور تماشایش میکنی هم شاید معنای دیگری داشته باشد. اما چه معنایی؟
شاید باید از یه جایی مزه کردنشون رو شروع کنید.
خلق کردن و خلق کردن تا که شاید، روزی، چیزی خلق کنید که مزهاش همونی باشه که دنبالش بودید.