پیشحرف: این مطلب را بهتدریج مینویسم. بنابراین با هر بار مراجعه به این صفحه احتمالا با نکات تازهای مواجه خواهید شد.
کار یک نویسنده تمام بیوگرافیای است که هر کسی واقعاً از او نیاز دارد.
-ایتالو کالوینو، جادۀ سَن جووانی، نشر نگاه
خاطره یعنی اینکه آدم میتواند چیزی را که ازش غفلت کرده بود پیدا کند.
-ایپولیت تِن
1
وقتی حرف از نوشتن زندگینامه است دیگر بهانهای برای ننوشتن باقی نمیماند. پیر و جوان، در هر سن و سالی، میتوانیم دست به قلم شویم و راوی تمام یا بخشی از زندگیمان باشیم.
2
ممکن است بگویید من دوست ندارم زندگینامهام را بنویسم؛ مگر من کیام؟ چرا زندگی من باید برای دیگران خواندنی باشد؟ یا در زندگی من چیز دندانگیری وجود ندارد که شایستۀ نوشتن باشد.
اما بیایید جور دیگری به این کار نگاه کنیم:
-نوشتن زندگینامه میتواند نوعی نوشتار درمانی باشد. پس حتی اگر متن نوشتهشده را دور بریزیم کماکان برندهایم.
-نوشتن زندگینامه میتواند بهانهای برای رسیدن به ایدههای دیگری باشد که در نهایت ممکن است به افزودن چاشنیهای دیگر به داستانی تخیلی تبدیل شود و شباهت چندانی با واقعیت زندگی ما نداشته باشد.
لیندا سیگر در فصل اول کتاب «راهنمای خلاقیت فیلمنامهنویس» میگوید:
«نویسندگان هیچگاه از هیچ، چیزی خلق نمیکنند.»
«یادآوری خاطرات معمولاً از خاطرات دوران کودکی آغاز میشود. رابرت رینه ماریا ریلکه شاعر گفته است که خاطرات و رویاها منابع پایانناپذیری در اختیار نویسنده میگذارند.
دورانی را به یاد آوردید که بازی کودکانۀ گرگم به هوا میکردید و داد و فریادزنان با کودکان هم سن و سال همسایه میدویدید. به یاد آورید که تنها گذاشته شدید و منزوی بودید. دورانی را به یاد آورید احساس ترس میکردید. تجربههایی را به خاطر آورید که کار خاصی را انجام دادهاید یا برای اولین بار انجام دادهاید.»
«یادآوری خاطرات عملی خلاقانه است.»
«قسمتی از کار خلاقه شما تشخیصِ قدرت یادآوری خاطرات است: شنیدن اصوات، زنده کردن حال و هوا، یادآوری درد. تامس ولف این توانایی را «زنده ساختن جوهرۀ زندگی شخصی» مینامد.»
-ترجمۀ عباس اکبری، نشر نیلوفر
3
اول از همه باید کاری انجام بدهید که ذهنتان را برای نوشتن تحریک کند. چند وقت پیش گذرم به محلهای افتاد که سالهای ابتدایی نوجوانیام در آن گذشته بود؛ جد و آبادم آمد جلوی چشمم؛ البته نه به آن شیوهای که انتظار دارید. گوشه به گوشۀ کوچه و خیابان یک کرور خاطره را در ذهنم تداعی کرد. بعد که برگشتم مانده بودم با نوشتن کدامیک از خاطراتم شروع کنم. پس اگر میتوانید سری به محلههای قدیمیتان بزنید.
علاوه بر کار بالا، رفتن سراغ آلبوم عکس هم مفید است. شاید با خواندن داستان «آلبوم» از مجموعه داستان «کوچۀ بن بست» از مهشید امیرشاهی نگاه متفاوتی به عکسهای قدیمی پیدا کنید. در هر صورت مرور هر عکسی میتواند جرقۀ زنده شدن چند خاطره را بزند و مقدمات نوشتن را فراهم کند.
4
گیفنویسی
یک لحظه به یکی از خاطراتتان فکر کنید. آیا چیزی که در ذهن شما میگذرد مانند یک عکس تخت و ثابت است، یا نه عین فیلم جریانی به هم پیوسته و منسجم است؟ احتمالا هیچ کدام نیست.
به احتمال قوی شما هم مثل من خاطرات خودتان را مانند «گیف» میبینید. گیفها همان چیزهاییاند که توی تلگرام برای هم میفرستیم. به این چند تا گیف نگاه کنید:
انگار تصاویر ذهنی از چنگ ما میگریزند و ما پشت سر هم فقط گیف میبینم. البته که با تمرکز بیشتر شاید بتوانیم خاطرهای را کمی پیوستهتر در ذهن خودمان بازسازی کنیم؛ اما حالا ببایید ببینم ربط گیفهای توی کلۀ ما با نوشتن زندگینامه و خاطرات چیست:
نوشتن متن منسجم و دقیق شاید در ابتدای پروژۀ نوشتن زندگینامه دشوار باشد؛ شاید انبوهی از خاطرات به ذهن ما هجوم بیاورند و اصلاً ندانیم که باید کدام را بنویسیم. برای رفع این مشکل بهترین کار گیفنویسی است: تصاویر و خاطراتی که توی ذهنتان میگذرد در دو سه جمله بنویسید. همین.
این میتواند اولین و مناسبترین گام برای شروع نوشتن زندگینامۀ شما باشد؛ بعد میتوانید دربارۀ گسترش برخی از این گیفها تصمیم بگیرید و به آنها نظم و ترتیب بدهید.
شاید الان حس کنید به نمونه نیاز دارید تا موضوع را بهتر درک کنید. بخشی از رمان شب یک شب دو را برایتان نقل میکنم که فکر میکنم شیوۀ نگارش آن تا حدی مقصود من از گیفنویسی را منتقل میکند:
5
بزودی در این مکان نکتۀ دیگری نصب خواهد شد!
کلیدواژههای بخشهای بعدی متن:
تمرین کیندرا هال-نقل بخشی از شب هول-معرفی کتاب(زندگینامهها و کتابهای آموزشی)-
26 پاسخ
راستش من تصمیم گرفتم خاطراتم رو حالت دلنوشته بنویسم و دوست دارم به صورت یک دفتر دست نویس درش بیارم قرار هم نیست جایی انتشار پیدا کنه اما دلم می خواد یک اسم براش انتخاب کنم یه اسمی که به یکی از ویژگی هام مربوط باشه مثلا یک نفر اسم کانال تلگرامش رو کذاشته بود «خزعبلات یک آبانی » منم یه چیزی تو این مایه ها می خوام یه اسمی که نشون بده فقط دارم احساساتم و خاطراتم رو بروز میدم مشخصاتم رو هم بخوام بگم دخترم و متولد ۴/۸/۸۷ بچه اولم و یک زندگی کاملا معمولی دارم از اخلاقیاتم هم بخوام بگم لجبازم ولی روابط اجتماعی خوبی دارم و بطور کلی آدم سرخوشی هستم اما معمولا قلمم غم انگیزه ممنون میشم راهنمایی کنین چون خیلی برام مهمه
اسم خوب باید از دل خود نوشتههاتون بیرون بجوشه.
یه مدت که منظم بنویسید خود دفترچه اسمش رو بهتون میگه.
سلام شاهین عزیز! خیلی خوشحالم که شما را پیدا کردم و هم اینکه نوشته های دیگر نازنینان میهنم را هم خواندم، هم خوشحال شدم و هم غمگین. خوشحال از اینکه خودم را در حال و هوای شما یافتم. و غمگین که جمعا در ۶۷ سال از زندگیم ۲۸ بهار و ۳۹ پاییز را گذرانده ام. بهار را در جنوب ایران و پاییز را در شمال جهان. الان که بازنشسته شده ام سخت در تلاش نوشتن خاطرات «تلخ و شیرین» زندگیم؛ از کودکی، نوجوانی و جوانی افتاده ام. حدود چهل سال دوری از دیارم کار مرا خیلی سخت کرده. من چطور میتونم از تو کمک بگیرم؟ خوشحال میشم که منو راهنمایی کنی!
با سپاس – هوشنگ
سلام
اقای کلانتری تو خاطره نویسی خیلی وقت ها شنیدم که نباید از نثر و.. جمله های ادبی استفاده کرد بلکه فقط ساده تعریف کنید.
نظر شما چیه ؟ بنظرتون بهتره که به زبان عامیانه تعریف کنیم؟واینکه حتما باید نتیجه داشته باشه خاطره مون؟
اتفاقا چند وقت پیش من رفتم به محله ی قدیمیمون سر بزنم و یه نوبت واسه کوتاهی مو بگیرم، آخه واسه خودشیرینی به ارایشگری که زیاد پیشش میرفتم گفته بودم بعد اینکه رفتیم خونه جدید بازم میام اینجا بهتون سر میزنم! نزدیکای همون ارایشگاه و خونه قبلیمون دل درد بدی گرفتم یکی یکی زنگ خونه ها رو زدم ولی چون هفته اول عید بود فکنم عمدا جواب نمیدادن تا بالاخره یه نفر جواب داد، منم ازش خواهش کردم بیاد دم در بعد چون روم نمیشد بگم میخوام بیام خونتون دستشویی، با اینکه میدونستم پارکینگشون دستشویی نداره گفتم ببخشید پارکینگتون دستشویی داره؟ بعد صاحبخونه خودش گفت نه ولی برید بالا، شانس من مالک طبقه اول جواب داده بود ایفنو. جورابامم خیلی وقت بود تو کفش بود پرسیدم با کفش برم؟ گفت نه!!!(یکمم با جدیت گفت نه ولی من به خاطر خودش گفتم) البته فکنم تمیز بود جورابام. خلاصه خیلی روز بدی بود. ولی دیگه هر وقت اتفاق بدی میفته برام مهم نیست میگم یه موضوع جدید که اگه یه روز وبلاگ بسازم دیگه با کمبود موضوع واسه نوشتن مواجه نمیشم. اگرم وبلاگ نساختم مهم نیس همینجا کامنت میذارم.
آرزو جان
این این کامنت یکی از بهترین کامنتهات بود. خیلی ساده و روان و خوب نوشتی.
خیلی خوبه که چنین نگاهی داری.
امیدوارم وبلاگ خودت رو هم به هم به زودی بسازی.
سلام
متننوشتهتون رو تازه خوندم. برام جالب بود که خودمم بعد مدتها تصمیم به پست یکی از خاطرات کودکی و رفتن به محلهی قدیمی برای تهیهی عکس مربوطه گرفتم:) البته بخشی از کوچهی مورد نظر و خیلی مکانهای آشنای دیگه تخریب شده بود.
کنار خونهی قدیمیمون که در اصل خونهی عموی تهرانی بود و الان دیگه تلّی از خاک شده و فقط باغچهی پر از انارش از دور پیداست ایستادم، با درختهای انار گپ و گفت کوتاهی داشتیم و با در و دیوارها نیز دیداری تازه کردیم:))
چه زیبا. مرسی به خاطر نقل این تجربه.
بیصبرانه منتظر ادامه این نوشته هستم 😊
سپاس.
بازم ازاون ایده های ناب شاهینانه گیف نویسی ایده ی جالبیه . حتما انجامش میدم
زنده باد هدا خانم عزیز
درود وصد درود بر استاد عزیز
اتفاقا یکی از انگیزه ای من برای نوشتن نوشتن زندگی خودم و مادرم بود وهدف اصلی ام از شرکت در کلاسهای نویسندگی که منجر شد به آشنایی با مدرسه و غرق شدن در دریای این مدرسه تمام عیار همین بود که راه صحیح نوشتن ر یاد بگیرم حتی تمرین هزار کلمه هایم نوشتن زندگی نامه مادرمه و در سایتم بخشی از زندگی ام را به صورت نامه هایی برای راحله ( خودم ) نوشتم . خیلی علاقه دارم به این موضوع ودلم میخواهد قلمم به پختگی برسدو این کار راحتما انجام میدهم .
چقدر عالی.
همت شما جای تحسین داره خانم پایا.
بریم سراغ یه دونه از اون پستایی که کلی چیز یاد میده و احتمالا بخش زیادی از آیندگان با این پست از دریچه گوگل با شاهین کلانتری آشنا میشن.
زندگی نامه میتونه چیز جالبی باشه. تجربه نوشتنشو ندارم و گمون نکنم نمونه درخشانی ازش خونده باشم. یه زندگی نامه معروف و خوب و خوشخوان معرفی کن برام
سلام علی جان
ممنون از توجهت.
بزودی نمونهها رو توی همین پست معرفی میکنم.
سلام آقای کلانتری
ایلیا هستم ۱۳ ساله عاشق نویسندگی
بزودی قرار هست با کمک اقای قائدی سایتی را راه اندازی کنم
وقتی افتتاح شد لینکش را براتون میفرستم
کاریکاتور هم میکشم و منتشر میکنم
هر روز صفحات صبحگاهی مینویسم و مطالب سایت شما را هر روز دنبال میکنم
به نظر من سن ملاک نویسندگ نیست
درود بر تو ایلیا جان
بله دقیقا.
چقدر خوب که صفحات صبحگاهی رو مینویسی.
ادامه بده. اگر ادامه بدی به جاهای درخشانی میرسی.
بازم برای من بنویس حتما.
بسیار عالی و ارزنده.
هیچ چیز به اندازه ی تجربه (بویژه تجارب شخصی) نمیتونه به نویسنده تو نوشتن کمک کنه . برای همینه که طبق یکی از مطالب پیشین شما نویسنده باید تمام حواسش رو بکار بگیره تا توصیفاتی دقیق تر و گویا تر بشه…
سپاس .
زنده باد. دقیقا همینه.