اولویت

زلف آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست!

جلسۀ ظهر که تمام شد؛ زلف آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست! با سید محمد حسینی رفتیم تجریش و خیکمان را پر از ماهیچه و سیب‌زمینی و سوپ و سالاد کردیم. رستوران سلف‌سرویس بود و ما هم نمی‌خواستیم به اضطراب انتخاب راه بدهیم و از هر غذا تکه‌ای برداشتیم. فقط اشتباه من این بود که سالاد کاهویم را با سس پنیرِ بیژن از دهن انداختم! ساعت از سه گذشته بود. بعد محمد رفت تا قدم نورسیده‌ای را تبریک بگوید و من اسنپ را کوک کردم و گوشۀ خیابان ایستادم و چند تا رمان سه خطی خواندم تا ماشین برسد؛ اما خبری از راننده نبود. بنا بود ساعت چهار در موسسه‌ای آموزشی، دربارۀ خلاصه‌نویسی کتاب‌های غیرداستانی یک کارگاه برگزار کنم. اسنپی زنگ زد و از من آدرس پرسید، گفتم مگر روی نقشه نزده‌ام؟ گفت باشه الآن می‌بینم! بعد دیدم دیر شده و ماشین روی نقشه تکان نمی‌خورد. تاکسی را کنسل کردم و الوپیک را باز کردم و درخواست تاکسی‌موتور کردم. سرتان را درد نیاورم، زلف آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست! با هوندایی قراضه رأس چهار خودم را رساندم سر جلسه و تا بقیه جمع شوند شد چهار و نیم و من یک ساعت و نیم راجع به اصول و روش‌های خلاصه‌نویسی کتاب‌های غیرداستانی گفتم. جلسه با رضایت حاضرین تمام شد و یک اسپرسو نوشیدم و زدم بیرون. چند تا انتخاب پیش رویم بود؟ می‌رفتم توی کتاب‌فروشی عباس کمی پرسه می‌زدم، یا به یکی از دوستان زنگ می‌زدم تا برای ضبط پادکست مشترک بیاید دفتر. یا می‌رفتم خانه و به باقی‌ماندۀ کارها می‌رسیدم؛ یک آن دیدم هزارتا انتخاب پیش روی من است، کم‌خواب هم هستم و در انتظار معجزۀ قهوه. به هاتف درونی‌ام گوش سپردم، صدای درون من می‌گفت، برو در خلوت دفتر کارت بنشین و شروع کن به نوشتن. قبلش اما چند صفحه نثر خوب فارسی بخوان تا حس و آثارش در قلمت جاری شود. این که به ذهنم رسید، ذوق ارشمیدسی‌ام گل کرد. گفتم حالا چه کنم که این تصمیم در اولویت بماند؟ نوشتن همیشه اولویت است، اما روزمرگی از آن قوی‌تر. ممکن است نفهمی که چه مکارانه تو را از نوشتن پس کشانده و نشانده پای کارهای بی‌ربط و بی‌‌آینده. با خودم گفتم: حالا باید چشمت را به هر گزینۀ دیگر ببندی، حتی صفحۀ موبایلت را هم نباید ببینی، فقط و فقط باید به دفتر فکر کنی و نوشتن، باید این سناریو را در ذهنت واو به واو بسازی که الآن می‌روم دفتر، کفش و جورابم را درمی‌آورم، یک لیوان آب خنک می‌گذارم کنار دستم، لپ‌تاپ را روشن می‌کنم، چند صفحه می‌خوانم و بعد بلافاصله دو سه هزار کلمه می‌نویسم؛ یک‌نفس، بی‌وقفه. بعدازآن به هر کار دیگری می‌توانم برسم: به‌روز کردن شبکه‌های اجتماعی، پاسخگویی به انبوه پیام‌ها، هماهنگی جلسات و… . سناریوی ماندن در کنار اولویت و چشم بستن به پیشنهادهای دیگرِ ذهنم جواب داد. حالا توی دفترم. قولنجم گرفته. چند روز است که ستون فقراتم درد می‌‌کند. لابد زیر کولر خوابیده‌ام. تا نشستم پشت میز، نرمی دکمه‌های کیبورد از زمین و زمان جدایم کردند، تلق و تولوقی راه انداخته‌ام که نپرس. می‌نویسم و می‌نویسم. می‌دانی، مهم نیست چه چیزی می‌نویسم، مهم این است که من یکی از لذت‌های حقیقی و بزرگ زندگی را به خودم هدیه دادم: لذت دنبال کردن بزرگ‌ترین علاقه‌ام در دل شلوغی و روزمرگی؛ در روزی که می‌توانست تا آخر شب بی نوشتن بگذرد؛ زلف آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست! زمانی را برای نوشتن دزدیده‌ام. هیچ‌چیزی مثل توجه به اولویت‌ها حال ما را خوب نمی‌کند.

پی‌نوشت: این مصرع حافظ افتاده سر زبانم رهایم نمی‌کند. شما به بزرگی خودتان کرم شعری مرا قلم بگیرید: زلف آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست!

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتابشعر | ویرایش و ویراستاری | کلاس‌ها و دوره‌ها | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین 
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

11 پاسخ

  1. سلام
    تجربه کرده ام
    هیچ چیز جای عشق اول را نمی گیرد
    به نظرم اگر نوشتن عشق اول ( اولویت ) بشود
    همه جا دوست داری با عشقت خلوت کنی
    پسندیده است آنقدر بنویسی تا نوشتن بشود عشق اول ات
    تا از روی علاقه و عشق ، برای ملاقاتش تشنه شوی
    دلبندی می گوید : ” آب کم جو تشنگی آور بدست
    تا بجوشد آب ات از بالا و پست ”
    از شاهین عزیز ممنون هستم که نوشتن را تبدیل کرده
    به عشق اول خیلی از دوستان

  2. سلام بر شاهین عزیز
    حسب علاقه و نه از روی عادت
    هر روز به نوشته هایت سر می زنم
    امروز صبح اول وقت در مورد یک از نوشته هایت
    در مورد انگیزه های نوشتن فکر می کردم
    این متن به قلم ام سرریز شد
    عینا نقل می کنم خدمت دوستان
    ” ده رود و رودخانه به یک دریا می ریزند
    دریا پر بارتر می شود
    هزاران رودخانه دیگر هستند که آماده ریختن به دریا هستند
    هزاران دریا هستند که آماده پیوستن به همدیگر هستند
    هزاران دریا ، هزاران رودخانه از آب هستند
    مهم آب است
    که در جریان است
    به جریان گردش آب که وصل بشوی
    رودخانه می شوی دریا می شوی
    باران می شوی
    جان ها را سیراب می کنی
    جهان را سیراب می کنی
    رود شو
    وصل نشوی می گندی
    مرداب می شوی
    —————————–
    نوشتن مثل وصل شدن به جریان آب است
    جریان دانش هم مثل جریان رودخانه است
    اگر به جریان دانش وصل شوی
    هر لحظه تازه می شوی
    جان های مشتاق را تازه می گردانی
    به جریان دانش وصل نشوی
    می گندی مرداب می شوی
    ———————————
    شاید در مورد آدم ها هم
    قانون ظروف مرتبطه عمل می کند
    هر آدم مثل یک ظرف است
    کافیست از طریق یک رابط به جریان وصل شود
    شاید رابط نفر بعدی ما باشیم
    و از طریق نوشته های ما
    به جریان وصل بشود
    پس نویسنده رسالت دارد
    رسالت اش
    وصل کردن دیگران به جریان است
    تا دیگران هم به جریان وصل بشوند
    تا دیگران هم تازه شوند
    تا دیگران هم دیگرانی را به جریان وصل کنند
    و هزاران رود شوند به هزاران دریا بریزند
    تا همگی تازه شوند
    ———————————-
    ببخشدید طولانی شد

    1. پرویز عزیزم
      من نگاه تو به دنیا رو دوست دارم.
      توی نوشته‌هات میشه رگه‌هایی از یه استعداد ناب رو دیدم.
      همیشه مشتاقم بیشتر و بیشتر بخونم از تو.

      1. به برکت حضورت من دارم وصل میشم به جریان زلال و شفاف نویسندگی
        و امیدوارم سال دوم نوشتن رعد و برقی بزنه و باران زمین نوشتن من رو هم پر طراوت تر بکنه
        همیشه ممنون حضورت و نوشته هایت هستم

  3. سلام استاد عزیز
    امیدوارم یک روز من هم علاقۀ واقعی‌ایم رو پیدا کنم و مثل شما خودم رو وقفش کنم.
    لینک‌های خوبی که از آقای کریمی -سایلاگ- گذاشته بودید رو داشتم می‌خوندم (و واقعا لذت بردم. ممنون بابت معرفی یک منبع خوب) و آقای کریمی لینک یک کامنت از آقای شعبانعلی رو گذاشته بودن و قسمتی‌اش رو نقل قول کردن.
    این لینک نوشته آقای کریمیه. https://cutt.ly/6wQw0Ax
    و این کامنت آقای شعبانعلی در جواب به یک کامنت دیگه: https://cutt.ly/1wQeiuj
    حرفهای آقای شعبانعلی دربارۀ آیندۀ استراتژی محتوا من رو هم به فکر فرو برد. راستش رو بخواید تصمیم گرفتم در رابطه با محتوا و استراتژی محتوا شدیدتر مطالعه کنم.
    غرض از این همه آسمون ریسمون بافتن این بود که بپرسم به نظر شما الآن یا در آینده نزدیک شغل‌های مربوط به محتوا، اشباع نمیشن؟ البته میدونم که آدمِ کاربلد در همه شغلی و همیشه کار داره، اما خواستم نظر شما رو بدونم.
    راستش رو بخواید تا الان در حوزۀ نوشتن و محتوا دوبار پتک خورده توی سرم یکیش حرف آقای شعبانعلی، یکیش هم فکر کنم شما توی مطلب «نوشتن نون و آب می‌شه???» نوشته بودید که «همین الآن هم تعداد معلمان نویسندگی از متقاضیان یادگیری بیشتره». معلم های خوب آدم رو به فکر فرو میبرن. 🙂
    راستی برای نهمین روز متوالی (از زمان راه افتادن سایتم) پست گذاشتم. امروز دهمی رو میذارم. من هنوز تخصصی ندارم، سعی کردم تا الان دو سه تا پست در مورد توسعه فردی بنویسم. یکی دوتا دربارۀ وبلاگ نویسی و دارم در اون بین معرفی کتاب و فیلم و سریال هم انجام میدم. دوست دارم کم کم نقد و بررسی رو هم تمرین کنم. البته هنوز مسیرم (چه از نظر موضوعی چه از نظر سبک نوشتاری) رو پیدا نکردم برای همین مدام از این در و اون در مینویسم. البته به خودم چندتا قول دادم: کپی هرگز. اشتراک گذاری با لینک. پست گذاشتن هر روز، حتی شده جفنگ.
    فکر کنم تا الان بازدیدکننده ای نداشتم، چک نکردم چون برام مهم نبوده. اما برام مهمه شما چی از من میبینید.
    استادجان با خجالت (به خاطر بی محتوا بودن سایتم) لینک رو میدم ولی خیلی نیاید نگاه کنید. 🙂
    خلاصه هر کم و کاستی توی سایت (از همه نظر) هست ببخشید.

    1. نوید عزیز
      سه نکته:
      1. سایتت عالیه. قالب خیلی خوبی داری. و خیلی هم منظم و تمیز و خوب نوشتی. این نوید ظهور یه وبلاگ‌نویس خیلی خوبه.
      2.دربارۀ اشباع شدن که گفتی راستش کلی فکر کردم بهت چی میگم. آخه واقعاً چی فکر کردی اینو گفتی. خب، نوید جان تو که برای رشد خودت مینویسی. مثلاً ما باید بگیم چون آدمای زیادی دارن خودشون رو رشد میدن و رشد دادن اشباع شده باید از رشد خودمون دست بکشیم! این بحثا رو ول کن. تو تمرکز کن روی کار خودت. چیکار داری با اشباع مشباع. اگه اینجوری میخوای حساب کتاب کنی خب برو تو یه کاسبی درست و درمون. ولی اگه میخوای کار محتوا بکنی، با عشق و جدیت برای توسعۀ ذهن خودت وقت بذار.
      3.درگیر بازدیدکننده مننده هم نباش. یه سال اول مگس هم تو سایتت بیاد خیلیه.

      1. 1. خوشحالم که قالب سایتم خوب به نظر میاد.
        2. چشم. خیلی به این چیزا فکر نمی‌کنم. راستش تا همین جا هم خیلی لذت بردم. با هر روزی که پست گذاشتم به خودم گفتم ایول یه روز دیگه هم کار مفید کردی. راستش واقعا هم حق با شماست اگر این نوشتن‌ها و انتشار کردن‌ها کمترین فوایدی داشته باشه، اینه که به توسعه فردی و یادگیریم کمک می‌کنه. همین دیروز که از توسعۀ فردیم نوشتم، شبش به شدت مشغول شدم. کارای مفیدی که ول کرده بودم رو شروع کردم و کم کم میخوام به خودم فشار بیشتری بیارم. چون اگر خودم در حال رشد و ایجاد تغییر و دنبال خلاقیت نباشم چطور می‌تونم از رشد و توسعه بنویسم.
        3. بین خودمون بمونه تا موقعی که درحال آزمون و خطاام اصلا دلم نمی‌خواد کسی بیاد. 🙂
        ممنون بابت توصیه‌ها استاد عزیز.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *