پیشحرف:
من زیاد کتاب میخرم، هفتهای دهها کتاب، این را هم محض فخرفروشی نمیگویم؛ که توی مملکتی که کتاب هیچ قدر و قیمتی ندارد، چنین کاری حماقت و در بهترین حالت جنون و دیوانگی به نظر میرسد.
بههرحال گفتم هفتهای یکبار توی وبلاگ بنویسم ازآنچه میخرم و میخوانم.
پس شروع کنیم.
1
چارهای جز عملگرایی نیست، وقتی گرفته و عصبی باشم، از سر بیحوصلگی بیشتر و اندکی هم بهتر کار میکنم.
دیشب هم بهجای نوشتن توییتهای صد من یه غاز رفتم سراغ «جنگ آخرالزمان»، رمان هزارصفحهای یوسا، با ترجمۀ درخشان عبدالله کوثری.
رفتن سراغ رمانی چنین سترگ جواب من به پریشانفکری حاصل از ناآرامیهای درون و بیرون است.
اگر بناست روزی صدبار بمیریم و زنده شویم. بگذار لااقل بیشتر بخوانیم، بیشتر و بیشتر بخوانیم.
2
دعوت به تماشای دوزخ، گزیده و ترجمۀ عبدالله کوثری
مجموعه جستارهای درخشانی در باب ادبیات و سیاست، از یوسا و بورخس تا برلین و توکویل
عنوان درخشان کتاب از یکی از نوشتههای یوسا گرفتهشده که توی کتاب آمده.
کتاب را توی شلوغی انقلاب گیر آوردم، اولازهمه مثل قحطیزدهها با خواندن یوسا آغاز کردم. مدتها بود میخواستم بروم سراغ آیزایا برلین؛ که یوسا با جستار «مردی که زیاد میدانست» چنان هیجان زدهام کرد که لیست خرید بعدیام مشخص شد:
متفکران روس از آیزایا برلین، با ترجمۀ نجف دریابندری
قدرت اندیشه، از آیزایا برلین، با ترجمۀ عزتالله فولاوند
زندگینامۀ آیزایا برلین، از مایکل ایگناتیف؛ با ترجمۀ عبدالله کوثری
حالا همۀ کتابهای کنار تختم هستند، میخوانم، یک مقدار از این، مقدار از آن. مطالعه به روش 21 گرم.
بگذارید بخشی از گفتههای یوسا را در کتاب دعوت به تماشای دوزخ برایتان نقل کنم:
«معتقدم اگر شعر خوبی یا رمان خوبی بخوانی، چیزی از آن در وجود تو میماند، در وجدان تو، در شخصیت تو میماند و از راههای مختلف به تو کمک میکند.
به نظر من این فکر حساسیت آدم و تخیل او را تقویت میکند و نوعی حس انتقاد نسبت به جهانی که در آن زندگی میکند به وجود میآورد. این گریزناپذیر است، اگر مدتی در جامعهای کامل و بینقص و منسجم که در فضای آن همهچیز یکدست و پیوسته است، زندگی کنید و بعد به دنیای واقعی برگرید چارهای جز مقایسه این دو ندارید؛ و بعد به این نتیجه میرسید که دنیای واقعی بهمراتب حقیرتر و فقیرتر از دنیای عظیمی است که نویسندگان بزرگ خلق میکنند.
یعنی مقایسه، حس انتقاد تو را نسبت به دنیای واقعی تشدید میکند و بهتر است در مقابل وسوسۀ رفعورجوع مسئله مقاومت کنی. جامعهای که خوب میخواند و استعداد آفرینش ادبیات خوب را دارد، فریب دادن این جامعه بسیار دشوارتر از جامعهای مرکب از افراد جاهل است.»
3
اما سورپرایز کتاب خریدنهای امروز، کار تازهای از محمد قائد بود، جستارنویسی که نثر او را بینهایت ستایش میکنم. محمد قائد دربارۀ هر موضوعی بنویسید خواندنی است، من که دیدن نام او روی جلد کتاب برایم کافی است.
دربارۀ کتاب:
آدم ما در قاهره
پیراسته و ویراسته و با پیشگفتار محمد قائد
پشت جلد کتاب آمده است:
سال 1326 قاسم غنی، پزشک و ادیب، را محمدرضا شاه به سفارت ایران در قاهره فرستاد. ملکه فوزیه بدون دخترش به مصر بازگشته بود همراه با جواهراتی که هنگام ازدواج با ولیعهد ایران به او داده بودند و شمشیر جواهرنشان رضاشاه را هم که در ژوهانسبورگ درگذشته بود ملک فاروق خیال نداشت همراه جسد او به ایران بفرستد…
…یادداشتهای مطول روزها و شبهای مأموریت بینتیجه قاهره با ویرایش و پیرایش اساسی و افزودن پانوشتهها متنی شده داستانگونه، هماره با پیشگفتاری در تحلیل مشاهدات و تأملات راوی.
بقیه خریدها:
اعتراف به زندگی، زندگینامۀ پابلو نرودا، با ترجمۀ احمد پوری
گفتهها، ابراهیم گلستان، نشر کلاغ
8 پاسخ
اخیرا یکی از کتاب های به روز و جدید چاپ شده در حوزه تخصصی خودم کسب و کار و بازاریابی رو خریداری کردم به مبلغ 290هزار تومان. شروعش کردم. کتابی عمیق و فوق العاده.
در این شرایطی که به قول شما کمتر کسی تره خرد می کند؛ ولی اطمینان دارم کسی از مطالعه کتاب ضرر نمی کند تحت هیچ شرایطی
زنده باد.
سلام،
داشتم این پست رو می خوندم که یهو دیدم لحن صدایتان، کلمات مکتوب پیش رویم را ادا می کند. جالب بود تا حالا همزمان با خوندن پست هايتان صدایتان را نشنیده بودم.
دلمان برایتان تنگ است رفیق گرامی.
یکهو گذاشتید و رفتید.
به فکر شما هستیم، همواره، بسیار.
شاهین
یکی از استرس های دوستی با کتابخون ها، اینه که آدم هی حجم نخونده هاش بهش یادآوری میشه و حس دانایی کاذبش خداحافظی میکنه و میره پی کارش.
سلام نیلوفر نازنین
و چه خوبه چیزی که بهش اشاره کرده، چون دائم به آدم اشاره میکنه که باید یادگیری رو جدی تر دنبال کنه.
نیلوفر وبلاگ تو به کجا رسید؟
بنده هم می خواستم دقیقا همینو بگم. منکه کلا بعد از آشنایی با شاهین عزیز متوجه شدم تا الان هم قاچاقی اسم کتابخون رو خودم گذاشته بودم.