در لحظههایی از نوشتن متوقف میشوی و میروی توی فکر؛ گاه توی ذهنت با کسی کلنجار میروی و سرزنشش میکنی، گاه به گرمکردن ناهار و پرداخت قبض برق و… فکر میکنی، و بعد از چند لحظه به خودت میایی و باز به نوشتن میپردازی؛ اما صبر کن، چرا همان فکرهایی که سبب وقفه در نوشتن شد نمینویسی؟
در حین نوشتن همین یادداشت دو سه بار همین اتفاق برایم افتاد. دیدم بدون آنکه متوجه باشم سرم را چرخاندهام سمت پنجره و به قرارهای کاری فردا فکر میکنم. بعد به خودم گفتم اصلن لطف نوشتن به این است که همه چیز (تا حد امکان بیاستثنا) مکتوب کنی و نتیجه غافلگیرکننده بود: نوشتن یکی از پرتترین دغدغههای روزمرهام جرقهی نوشتن جملهیی جالب شد.
آنی مورفیپال در کتاب «ذهن توسعهیافته» میگوید: «عادت تخلیهی ذهنی مداوم -از طریق ثبت رویدادهای روزانه یا نوشتن ایدهها در دفترچه یادداشت شخصی خود- میتواند توانایی ما را برای مشاهدات جدید و ترکیب ایدههای تازه افزایش دهد.»
خالیکردن ذهن با نوشتن سادهترین راه پٌر کردن آن با چیزهای بهتر است.
5 پاسخ
جدیدا نوشته هام همینجوری شده
وسط نوشتن خاطراتم یهویی درباره رنگ جامدادیم نوشتم یا اومدن خواهرم بالای سرم
چه جالب.
خالیکردن ذهن با نوشتن سادهترین راه پٌر کردن آن با چیزهای بهتر است.
چقدر قشنگه دقیقا همین طور
هر چند گاهی با نوشتن بیشتر به عمق اون چیز های آزار دهنده میرم و درگیرش میشم اما بعدش ذهنم آروم تر وسبک تر میشه
من سالهاست دفتر های متعددی از نوشته های روزانه دارم و مدتی هم هر روز هر لحظه خالی را با نوشتن پر میکردم اما چندین هفته است نمیتوانم بنویسم.تجربه عجیبی است.من که میتوانستم هر روز بارها و بارها افکارم را مکتوب کنم حالا یا نوشتن را فراموش میکنم در همان چند جمله اول متوقف میشوم .