تلخ‌ترین لحظۀ نویسنده‌شدن

بیایید روراست باشیم؛ نوشتن یک متن بد، موضوعی زجز آور است؛ می‌نشینی تا با نهایت مغز و از صمیم قلب چیزی بنویسی و می‌بینی حتی از شکل دادن به دو سه تا جملۀ ساده ناتوانی؛ یا هیچکدام از تمام چیزهایی را که توی ذهنت داری نمی‌توانی روی کاغذ بیاوری. همۀ این حالات برای هر کسی که عزم نوشتن کرده مکرراً پیش می‌آید. و هزاران نفر، چون تاب تحمل این لحظات تلخ را ندارند، یا نوشتن را به فردای نیامده موکول می‌کنند یا نتیجه می‌گیرند که آدم نوشتن نیستند.

پاب بروان می‌گوید:

هیچ معلولیتی در زندگی بزرگ‌تر از کمبود جرئت برای ادامه دادن بعد از شکست یا یک ضایعه نیست.

در هر نشستی که عزم نوشتن می‌کنیم و در پایان متن خوبی دستمان را نمی‌گیرم، یک شکست را تجربه می‌کنیم. تجربۀ مکرر این شکست چنان تحمل‌ناپذیر است که به همین سبب پس از مدتی به بهانه‌های گوناگون بیشتر و بیشتر از نوشتن دور می‌افتیم. ناگهان می‌بینیم سال‌های سال گذشته و ما کماکان گرفتار فلج نوشتاری هستیم.

توفیق ما در نوشتن، بیش از هر چیز وابسته به توانمندی ما در هضم و پشت سر گذاشتن شکست‌های مکرر و پافشاری در ادامۀ مسیر است.

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتابشعر | ویرایش و ویراستاری

شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

14 پاسخ

  1. با سلام خدمت پیام آور نویسندگی
    پیام آوری که پیام های الهه نویسندگی را دریافت می کند و برای قوم خود
    روی سایت ارزشمندش می نویسد .
    کتاب آسمانی نوشتن را روز به روز می نویسد و کامل تر می کند .
    پیامبری که بشارت می دهد
    شکوفایی حس نوشتن را در همه مومنان نوشتن
    الهه فرمود :
    ” به راستی که برای هر تلاش تان اجری مقرر می داریم
    بسیار بیشتر از تلاش تان ”
    و پیامبر نویسندگان فرمود : “برای شما تکلیفی بیشتر از توانتان مقرر نکرده اند ”
    و این بشارتی است برای آنانی که به تازگی ایمان می آورند به الهه نوشتن .
    و آنانی که پیروان نوشتن می مانند و مومن وار می نویسند و می نویسند

  2. سلام شاهین عزیز
    مطلب جالبی بود. من همیشه توی سایت هایی که سرشون به تنشون می ارزه، علاوه بر متن اصلی نویسنده، دیدگاه ها رو هم می خونم. این دیدگاه ها به آدم کمک می کنه شناختش نسبت به موضوع طرح شده در پست، بیشتر و بهتر بشه. مخصوصا سایت شاهین کلانتری عزیز و خوانندگان اغلب فرهیخته و شیفتۀ نوشتنش!
    اصطلاح فلج نوشتن جالب بود. من زمانی که شروع به نوشتن کردم، هر ده روز یک مطلب توی وبلاگم منتشر می کردم. یعنی دو سه روز طول می کشید تا بنویسم و یک هفته کم و زیاد و جراحیش می کردم و در نهایت در کمال ناراحتی و دلخوری منتشرش می کردم. آخه مجبور بودم؛ متوجهید که؛ مجبور…!!
    اما بعد ها دوستانی (مثل شما عزیز محترم) گفتند که وسواسم رو کمتر کنم و بنویسم و با حساسیت کمتری منتشرشون کنم تا مطالب بیشتری بنویسم.
    الان دارم فکر می کنم که اگر مطالب کم اهمیت و نه چندان جالب منتشر بشوند، اولا ذهن آدم از اون مطلب خالی می شه و دیگه ذهنمون رو به خودش مشغول نمی کنه. دوم این که راه برای نوشتن و تولد نوشته هایی به مراتب بهتر از اون باز می شه و اون ها هم می تونند به دنیا بیان و زندگی شون رو آغاز کنند.
    نظرتون در بارۀ این دو برداشت که بهشون رسیدم چیه؟ بازم ممنونم شاهین عزیز!

    1. سلام سعید جان
      بله کاملاً باهات موافقم و خودم هم در عمل این موضوع رو تجربه کردم.

  3. و به نظرم بهترین متن ها موقعی نوشته میشن که اتفاقا اصلا به فکر اینکه بنویسی یا متن طولانی ای بنویسی نیستی
    برعکس وقتی که تمرکز میکنی و یه جورایی میشینی به نیت نوشتن انگار همین ترس از شکست همه چیز رو خراب میکنه
    به نظرم نویسندگی هم مثل شعر سرودن به شدت نیاز به حس و حال نوشتن داره و باید خودجوش به سراغ نویسنده بیاد

    1. باهات موافق نیسم.
      اینجوری ممکنه سال‌ها بگذره و در انتظار الهام، استعداد خودت رو به فنا بدی.

  4. سلام.
    بعضی اوقات، وقتی می خوام چیزی که تو ذهنمه رو بنویسم،یهو می زنم زیر گریه.
    چون احساس می کنم توانایی بیانش رو انطور که باید ندارم.
    توهمچین شرایطی دلم میخواد برم وسط خیابون بخوابم تا ماشین از روم ردشه!
    یا خودمو از بلندی پرت کنم پایین!
    خلاصه تنها کاری که شهامت انجامش رو دارم ، پرت کردن خودم روی تخته: )
    از شما نوشته ای در مورد مقاله نویسی خوندم.
    گفته بودین بهتره برای شروع یه مقاله آزاد نویسی کنیم تا یه تصور کلی از اهداف و شکل وشمایل مقاله تو ذهنمون شکل بگیره. بعد از یکی دوساعت بریم سراغش
    و نوشته رو بازنویسی کنیم.
    راه خیلی خوبی بود.
    ممنونم استاد. 🌹

    استاد ، از واژه های مورد علاقه ی منه استاد: ))

    1. درود آلا جان
      چه جالب توصیف کردی این وضعیت رو. ایم حس و حال برای من هم مدام پیش میاد.
      راستی چقدر خوب که به این روش مقاله‌نویسی توجه کردی.
      شاد باشی.

  5. سلام شاهین عزیزم
    وقتی بد می نویسم می فهمم که بلد نیستم. وقتی بلد نیستم مجبورم یاد بگیرم و بخوانم . وقتی خیال می کنم یاد گرفته ام باز هم بد می نویسم و هر بار مجبور بد بنویسم و باز یاد بگیرم تا بار بعد بدتر بنویسم.
    به نظرم تجربه کردن به جز این، معنی دیگری ندارد.
    تازه! گاهی فکر می کنم اصلا کاملا خوب بودن و خوب شدن چه قدر کسالت آور است، لحظه ی خوب بودن و خوب شدن همیشه برایم همان وقتی است که میوه ی رسیده روی زمین می افتد و از آن پس فقط گندیدن انتظارش را می کشد.

    1. چه خوب گفتی توحید جان
      کامل بودن گاهی ملال‌آور به نظر میرسه.

  6. خب چرا نقاط قوتمون یادآوری نشه،آدم از ترس قضاوت قلمش خشک میشه، اصلا چه اشکالی داره آدم ناقص بنویسه اما بنویسه؟ بخدا من از شما میترسم😞

    1. ماریا جان، مطمئنی یادداشت من رو خوندی؟
      اصلاً تا حالا چیزی رو توی این سایت خوندی؟

  7. سلام. وقت بخیر
    به نکته خیلی خوبی اشاره کردید. گاهی وقتا فقط ناتوانی ما نیست که ناامیدمون میکنه. من خودم چون سنم زیاد نیست، هر وقت درباره نوشتن حرف میزنم و این کار رو تبلیغ می کنم، هیچکس حرفم رو جدی نمیگیره و هنوز خیلی از افراد خانواده خودم حاضر نشدن متنامو بخونن چون فکر می کنن چرت و پرته (نمی دونم، شاید واقعا متنام به درد نمیخورن) اما همین رفتارشون تا چند وقت تاثیر بسیار بدی روی روحیم می گذاشت. تا این که به خودم اومدم و به کمک یه نفر انقدر روی قلمم کار کردم که الان حداقل خودم از خودم راضیم و همه تلاشمو میکنم که هر روز قلمم قوی تر بشه.
    به قول شما نوشتن فقط یه اشتیاق سوزان میخواد.

    1. چقدر خوب که تو در این سن کم به این بینش ارزشمند رسیدی زهرا جان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *