تعلیق یعنی معلق بودن.
هدف از ایجاد تعلیق در نوشته، ایجاد حس انتظار در خواننده است.
تو با تعلیق خوانندۀ متنت را معلق نگه میداری و او از این انتظار و هیجان لذت میبرد.
تعلیق را به دو شیوه در آثار مختلف میبینیم:
- نمیدانیم نتیجۀ ماجرا چه میشود. بنابراین انتظار میکشیم ببینم که بالاخره ته قضیه چی است. (مانند یک داستان پلیسی)
- از همان اول میدانیم آخر ماجرا چیست، اما دوست داریم ببینیم چه مسیری منجر به آن نتیجه شده است. (مانند یک داستان تاریخی)
کدام بهتر است؟
آنکه بهتر اجرا شده است.
البته گروهی معتقدند دومی بهتر است.
چرا؟
چون همان اول آخر قصه را میگویی. اینجا تعلیق اثر به خاطر پایانبندی آن نیست، به خاطر وقایعی است که منجر به آن پایان شده. و این احتمالا باعث میشود اثر تو ارزش بازخوانی بیابد، و بازخوانی نشانۀ ماندگاری است. اما به یک داستان پلیسی فکر کن از روش اول برای ایجاد تعلیق بهره برده. چنین داستانی وقتی یک بار مصرف شد دیگر رغبتی برای مصرف دوباره برنمیانگیزد.
14 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
سلام،
توی سایتم دستهای رو با عنوان«۱۰۱درس تعلیق» ایجاد کردم و قصد دارم تا مدتها روش کار کنم.
استاد، خیس خوردن موضوع معجزه میکنه.
چقدر خوب. عالیه.
سلام. منتظر بودم تا کامنت قبلی من پذیرفته بشه. خوشحالم که فرصت نشد و یا به هر علتی کامنت من معلق موند و مثل موضوع توی ذهنم خیس خورد☺️
من واژهٔ «تعلیق» رو برای شاهتمرین لایو انتخاب کرده بودم.
چندروزی فکرکردن به این کلمه دیوونم کرده بود. کلافه شده بودم.
کتابهایی خوندم که ظاهراً بیربط به موضوع بود.
کتابهای غیرداستانی که بیربطتر جلوه میکرد.
امروز داشتم با خودم فیلم مارتین ایدن رو بررسی میکردم.
متوجه کشمکش( توی یک صحنه) از اون شدم._ با کشمکش جریان اصلی فیلم کار دارم_
۱صفحه رمان خوندم و بخشی از فیلم (دائی جان ناپلئون) رو همزمان با اون دیدم. دوباره به کشمکش برخوردم.
یاد نمایشنامهٔ(پسر حاجی باباجان) افتادم. کشمکش سیروس و حاجی بابا رو به خاطر آوردم.
یاد دیالوگهای سیروس و جف افتادم که بر سر میمینو بود.
مرغ دریایی چخوف هم که با کشمکش و مخالفتهای میان ماشا و مدودنکو شروع شده بود.
به تیترهایی که سهنقطه به دنبال خودشون داشتن نگاه کردم. بازم سعی داشت من رو وارد کشمکش و جدالی با خودم کنه و در نهایت منو مجاب به خوندنش کنه.
یاد تبلیغ کارگاه تولیدمحتوا افتادم که از کلمهٔ «تخفیف ویژه» با رنگ قرمز استفاده کرده بود.
و کشمکش درونی خودم رو برای شرکت نکردن در این کلاس یادآوری کرد._ میخواستم مطالب قبلی رو تو ذهنم دستهبندی کنم و منتظر موقعیت بهتری برای شرکت در این کارگاه بمونم._
اما روانشناسی رنگ و رابطهاش با کشمکش درونی من، کار خودش رو کرده بود. ثبتنام کردم.☺️
حالا معنی انجیر خیسخورده رو خوب متوجه میشم.
در نهایت تمام این افکار باعث شد که بااطمینان دنبال موضوع ذهنیام توی کتاب «صحنهپردازی در رمان| ریموند آبستفلد» بگردم. ذهنم من رو به سمت کتابی هدایت کرد که اسم روی جلدش هوش من رو برای پیبردن به مطالب داخلش تحسین میکرد.
کتاب رو باز کردم و فصل دهمش برق رو از کلهام ربود.
عنوان فصل این بود :« درگیری شخصیتها: صحنههای حادثه و تعلیق»
و من درحال حاضر خوشحالترین دختر کوچولوی دنیام🥲
خداروشکر میکنم به خاطر وجود خودش، استادی چون شما و علم نویسندگی🥲
لذت کشف کردن واقعا چشیدنیه.
سارا جان
خیلی خیلی خوبه که تو مسیر فکر کردنت رو اینجوری، اینقدر قشنگ و دقیق، مکتوب میکنی.
لذت بردم، و هر مطلبی که حس کنم برات مفیده بهت معرفی خواهم کرد.
سلام. کلمهای که من در آخرین لایو شما انتخاب کردم، «تعلیق»بود. بعد از اون متوجه شدم که این کار رو میتونم مدت ها و در پروژه های مختلف با «طنز»، «علائم نگارشی» یا منحصرا«کاما» انجام بدم.
بگذریم…
یکی دیگه از روش هایی که از نظر من میشه تعلیق رو بهوجود آورد، استفاده از علامت نگارشی «…» یا «سه نقطه» است.
به این پاراگراف از داستان مرغ دریایی چخوف ترجمهٔ کامران فانی دقت بفرمائید:
مدودنکو: چرا؟(اندیشمندانه) نمی فهمم… شما کاملا سالمید. پدرتان هم گرچه زیادی ثروتمند نیست، ولی به قدر کافی پول درمی آورد.
یک بار دیگر این پاراگراف را بخوانید.کمی مکث کنید.به نقش «سه نقطه» در این پاراگراف توجه کنید. حالا اقدام به حذف آن از جمله کنید:
چرا؟(اندیشمندانه)نمی فهمم. شما کاملا سالمید.
حذف این علامت، وجود واژه های «اندیشمندانه» و «نمی فهمم» را بی دلیل خواهد کرد.
در واقع مدودنکو کمی بعد از پرسیدن سوال، اندیشه میکند. سپس به سرعت دنبال اولین پاسخ میگردد و آن را بر زبان جاری میکند:«نمی فهمم» . اگر علامت سه نقطه نباشد، مدودنکو بلافاصله پس از نفهمیدن، به دنبال دلیل گشته است. به نظر شما این کمی غیر منطقی نیست؟ فکرِ نکرده و دلیلِ پیداشده؟!( بر وزنِ آش نخورده و دهن سوخته)
سلام جناب کلانتری گرامی
من حدودا ۳ماهه که با شما، پیج بسیار عالی و لایوهای بی نظیرتون آشناشدم و واقعا شبهای اول لایوهاتون به قدری دوق زده ساعت ۱۱ می امدم که خودم هم باورم نمیشد..بعداز مدتها به یک اتفاق بسیار جذاب رسیده بودم، یعنی لایوهای شبانه شما و نوشتنی بسیار باانگیزه که ادامه دادم…و الان اگر یک شب در لایو نباشم حتما موقع صبحانه باید به دقت و گاهی ۲یا۳بار مطالب و صحبتهاتون رو با تمام وجود گوش میدم و هرروز به یک نکته جالب و واقعی میرسم که فقط حاصلِ تجربه های ناب است…ممنون از حصورتون و بیشتر سپاس از اینکه تجارب بسیار مفید و عالیتون رو دراختیار همه قرار میدید.. از شما خیلی یاد گرفتم و از این رویدادِ عالی خیلی خیلی خوشحالم…
بحث تعلیق خیلی جالبه و اینقدر کارشناسانه و کاربردی درباره چنین حالتی در نوشته ها نمیدانستم…ممنون …لطفا درسها رو ادامه بدید…مرسی که هستید🙏🙏🙏👌👌👌👌💐💐💐💐💐
سلام سلام لیلا خانم گودرزی نازنین
چقدر خوشحال شدم از خوندن پیام پر مهر شما.
تو این مدت چطور پیش رفتید با نوشتن؟
امیدوارم همیشه تو مسیر مطلوبتون بدرخشید.
چه موضوعی! میخوام بیشتر در مورد تعلیق یاد بگیرم. خیلی ممنون 🌟⚘
سلام استاد کلانتری ! چقدر جالب بود برای هر قسمتی ، شما خیلی عالی جواب دادی ، من هم در برنامه ام است که وبلاگ برای خودم درست کنم
استاد خوبم، ممنون میشم درمورد «تعلیق» منابع یا سایتی رو معرفی کنید. در حال حاضر من خودجوش در حال پی بردن به انواع تعلیق هستم. حقیقتا منتظر نموندم تا لقمهٔ آماده شده رو از منبع یا کتابی توی دهانم بگذارم. اما برای تخصصی کارکردن در این زمینه، وجودش رو لازم دونستم.پیشاپیش از لطف و محبت شما متشکرم😊
سلام بر آقای کلانتری عزیز
مقاله مختصر، مفید و جذابی بود. متشکرم
با توجه به مشاهداتی که داشتم فکر کنم تعریف نوع سومی هم هست :
مخاطب از اول نمیداند چه اتفاقی در آخر داستان رخ میدهد. اما از جایی بر او مسلم میشود فلان اتفاق تلخ خواهد افتاد ( مثل مسیر سبز و خطا در ستارگان بخت ما) و او نمیخواهد چنین شود که در اینجا یک تقلای درونی در مخاطب ایجاد میشود.
نظر شما چیست؟
با تشکر
پاینده باشید
درود آبتین جان
این هم در همین دستهبندی موجود قرار میگیره.
ارادت
مطلب جالبی بود آقای کلانتری. توی سینما هم استاد بزرگ تعلیق رو جناب آلفرد هیچکاک مینامن که الحق استاد دلهره و تعلیق سینمان؛ ولی به نظرم من اگر نویسنده یا هنرمند دست قلمش قوی باشه ، میتونه در حالت اولی هم که گفتید یک فیلمی بسازه که بار ها بشه تماشاش کرد.
در هر حال هر دو روش فوق العادن و مونده به هنرمندی که ببینه حسش بیشتر با کدوم روشه !
مرسی