به این نتیجه رسیده‌ام که…

به این نتیجه رسیدم که برای نوشتن نباید منتظر ایده بمانم، ایده‌های ارزشمند حین نوشتن آشکار می‌شوند. (+)

به این نتیجه رسیده‌ام که بیان باسلیقۀ یک حرف کهنه مهم‌تر از بیان بی‌سلیقۀ یک حرف تازه است؛ لذت و تاثیرگذاری بیشتر در توجه به چگونه گفتن است تا چه گفتن.

به این نتیجه رسیده‌ام که هیچ چیزی نمی‌تواند مانع نوشتن باشد، نه شانزده ساعت کار سختِ روزانه و نه استرس و افسردگی و گرفتاری مالی.

به این نتیجه رسیده‌ام که دور شدن از داستان‌ها و متون ادبی، بزرگ‌ترین جفای ما به خودمان در مسیر مطالعه است؛ کتاب‌ غیرداستانی هرگز جایگزین آثار داستانی نیست.

به این نتیجه رسیده‌ام که اگر در زندگی، نوشتن یا هر کار دیگری به فکر رقیب و رقابت کردن باشی، راهی جز تباهی نداری.

به این نتیجه رسیده‌ام که یک فرد خلاق فقط با خودش رقابت می‌کند، او می‌کوشد تا هر روز کمی از دیروز خودش بهتر باشد.

به این نتیجه رسیده‌ام که یک اشتیاق سوزان و ارزشمند هرگز فروکش نمی‌کند.

به این نتیجه رسیده‌ام که نثر خوب معجزه می‌کند.

به این نتیجه رسیده‌ام که خوبی و شگفتی کتاب‌ها بسیار بسیار بسیار بیشتر از چیزی است که می‌توان تصور کرد.

به این نتیجه رسیده‌ام که همیشه باید در حال نوشتن یک یا دو کتاب باشم.

به این نتیجه رسیده‌ام که اینترنت می‌تواند در زندگی هر نویسنده و فرد خلاقی هزاران فرصت و موقعیت سازنده و شگفت‌انگیز بیافریند.

به این نتیجه رسیده‌ام که مطلقاً هیچ رویداد و اتفاق منفی و مثبتی نباید وقفه‌ای در مسیر نویسندگی من ایجاد کند.

به این نتیجه رسیده‌ام که اگر یک کتاب را حداقل سه بار نخوانده‌ام، یعنی آن کتاب را نخوانده‌ام.

به این نتیجه رسیده‌ام که نوشتۀ «به این نتیجه رسیده‌ام» را مدام و مداوم مورد بازنگری و نقد و بررسی قرار دهم و به‌روز کنم.

 

شما در حال حاضر به چه نتایجی رسیده‌اید؟

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتابشعر | ویرایش و ویراستاری

26 پاسخ

  1. درود استاد
    به چه نتایج پر زحمت و ارزنده ای رسیدید. هرکدام خبر از سال ها سختی تجربه را می دارد.

    من هم به این نتیجه رسیدم که هنوز برای نوشتن زمان دارم. اگرچه خسته، اگرچه شکسته، به قول معروف: ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
    به نظر می رسد روزانه نویسی در بین انواع نوشتن ها، نوعی جبران مافات است.
    و این رباعی شرح حال من است :

    اگرچه زین همه غفلت دو دیده گریان است سعادتی است که ذهن و قلم به فرمان است
    برای سور چرانی دو چشم عینکی ام به بزم رقص قلم تا سپیده مهمان است

    مانا باشید.

  2. ☆به این نتیجه رسیده ام که هر حرفی را نمیتوانم بزنم، بنویسم
    ☆به این نتیجه رسیده ام که وقتی مینویسم بالاخره یکی آنرا میخواند ، شاید در یک تاریخ با جغرافیای دور
    ☆به این نتیجه رسیده ام که نوشتن بهترین ورزش برای مغز است چون در آن واحد هم مغز هم چشم و هم دستم را درگیر میکند
    ☆به این نتیجه رسیده ام که هر چه بیشتر میخوانم و مینویسم ، حرف زدنم هم بهتر میشود چون بیشتر فکر میکنم.
    ☆به این نتیجه رسیده ام که خداوند وقتی کتاب هستی را مینوشت ، سهم بیشتری برای نویسندگی قرار داد چون اغلب دستاوردهای بشری با نوشتن ثبت میشود و رشد میکند .
    ☆به این نتیجه رسیده ام که نویسندگی پایه و اساس همه هنر هاست چون همه آنها با نویسندگی در ارتباط هستند
    ☆به این نتیجه رسیده ام که تاریخ، با نوشتن آغاز شد .
    ☆ به این نتیجه رسیده ام که یک نویسنده تاریخ تولد دارد اما تاریخ مرگ، هرگز!

  3. به این نتیجه رسیده ام که هر حرفی را نمیتوانم بزبان بیاورم ، میتوانم بنویسم
    به این نتیجه رسیده ام که وقتی مینویسم بالاخره یکی میخواند شاید در یک یا جغرا فیای دور!
    به این نتیجه رسیده ام که با خواندن و نوشتن، حرف زدنم هم بهتر میشود! چون بیشتر راجع به آن فکر میکنم.
    به این نتیجه رسیده ام که نوشتن یک ورزش بسیار مفید برای مغز است چون همزمان ، هم مغز هم چشم ، هم دستم با هم کار میکند
    به این نتیجه رسیده ام که در لحظات سخت زندگی، ادبیات در همه جنبه هاش: شعر ، نویسندگی و …. بهترین التیام بخش است.
    به این نتیجه رسیده ام که خداوند وقتی کتاب هستی را مینوشت، به نویسندگان که رسید، سهم بیشتری از آفرینش را به آنان بخشید. چون همه هنر ها به نوعی با نویسندگی در ارتباط هستند.
    به این نتیجه رسیده ام که نفس نوشتن زیباست ، حتی اگر هیچگاه منتشر نشود. و تنها خواننده اش خودت باشی.
    به این نتیجه رسیده ام که هر کس باید خودش نویسنده کتاب زندگیش باشد .

  4. به این نتیجه رسیدم که خوندن و نوشتن میتونه بهترین سرگرمی آدم باشه. وقتی غمگینی آرومت میکنه، وقتی ناامیدی، امیدوارت میکنه، وقتی خوشحالی، شادیتو چند برابر میکنه و وقتی از آدما بریدی، تنها همدمت میشه.
    و به این نتیجه رسیدم آدمی که می نویسه، تنها نیست. کاغذ و قلم دوتا دوست جدایی ناپذیرند.

  5. سلام شاهین جان
    اونجا که به این نتیجه رسیدی ” برای نوشتن منتظر ایده ها نمانم و ایده های ارزشمند در حین نوشتن آشکار می شوند” این موضوع را من کاملا درک کردم. همچنین به این نتیجه رسیدم که “نوشتن، افق های پیش روی ذهن را باز می کند، انگار همیشه بخشی از مغز آکبند مانده است و نوشتن از آن بخش های استفاده نشده هم استفاده می کند! ”
    بعد از این نتیجه گیری، یاد نتیجه گیری دیگرم افتادم! به این نتیجه رسیدم که “در اواسط نوشتن یک متن، تازه میفهمیم که چقدر راه داریم تا به نویسنده های بزرگ برسیم. بعد از آن میفهمیم که چقدر کار ناتمام داریم تا به پایان عمر برسیم! چقدر کتاب های نخوانده داریم تا…”
    راستی بعد از همه این ها، همین الان یک نتیجه گیری مهم دیگر هم کردم.
    به این نتیجه رسیده ام که علاوه بر سایت متمم، به طور مداوم به سایت “شاهین کلانتری دات کام” سر بزنم و هر روز لذت کوچکی برای خودم دست و پا کنم!

    1. درود پویا جان
      چقدر درست و خوب نوشتی. باهات هم‌نتیجه‌ام!
      راستی خوشحالم که مدام به اینجا سر میزنی. من رو از نظرات خوب خودت بی نصیب نذار.
      شاد باشی.

  6. کتاب های داستانی گاهی اوقات بهتر از کتاب های غیر داستانی و درسی به من ایده داده اند. رمانی خواندم به نام “رویای شیرین” که نام نویسنده ش خاطرم نیست. داستان زندگی یک خانواده را در دوران اوج قدرت کمونیست در اروپا به تصویر کشیده بود. بی اغراق بگم اونقدر که من تو این رمان از نوع تفکر و بینش این فرقه اطلاعات بدست آوردم در کتابهای جامعه شناسی چیز قابل توجهی یاد نگرفتم. من به این نتیجه رسیدم که یک داستان خوب میتونه بهترین آموزگار باشه.

  7. اخیرا به این نتیجه رسیدم که باید تموم ویژگی های درونیم رو بپذیرم و دوست داشته باشم. پذیرفتن هر چیزی که هستیم ازادی روانی ای رو به دنبال داره که در سایه ی این ازادی میتونیم شاهد پیشرفت خود باشیم.

  8. به این نتیجه رسیدم که وقتی ترس رو کنار میذاری و شروع به نوشتن می کنی میبینی تو هم یه چیزایی در چنته داری.
    به این نتیجه رسیدم که اگر در مورد یک موضوع خوب خونده و فکر کرده باشیم، وقتی چیزی در رابطه با آن موضوع می نویسیم خودمون هم در نوشته حضور داریم.
    به این نتیجه رسیدم که خلق کردن بالاترین لذت و سرخوشی را برایم بوجود می آورد. حتی خلق همین دیدگاه…

  9. سلام…..
    به این نتیجه رسیده ام که خیلی از چهار بیت هایی که زیر هر سوال از کتاب تست ادبیات تخصصی نوشته شده بیشتر از گزینه هایی برای انتخاب شدن هستند ( راستی پست مربوط به تمرین کلمه برداری رو که خوندم یه ایده ای به ذهنم زد و از امروز شروع کردم و هر کلمه و عبارت و بیتی که توی کتابای تست نظرم رو جلب میکنه یادداشت میکنم ! حتی بعضی وقتا وزن بیت ها رو هم مینویسم! عروض و ادبیات اینجوری خیلی باحال تره!
    حالا دیگه میشه گفت بالاخره کنکورم به یه دردی خورده!)
    و به این نتیجه رسیده ام که کنکوری ها نیز میتوانند نویسنده باشند هرچند کمی کم فعال تر!

    یک سوال بی ربط…. میدونم که تحصیلات دانشگاهی رو به هیچ وجه قبول ندارید اما میتونم نظرتون رو درمورد رشته روزنامه نگاری و ادبیات فارسی توی دانشگاه بپرسم ؟! من که بالاخره مجبورم یه رشته ای رو توی دانشگاه دنبال کنم و این گزینه ها ( که انگار بیشتر با نویسندگی و محتوا سر و کار دارن ) انتخاب های دومم بعد از رشته های زبان خارجه و امور مربوط به اونهاست. میدونم که بیشتر از هر چیزی به خود آدم بستگی داره اما این رشته ها واقعا کمکی به پیشرفتم توی حوزه محتوا میکنن؟! و تحصیل توی این رشته ها اصلاربطی به کار تخصصی محتوا داره یا نه؟!

    ببخشید که سوال بی ربط پرسیدم و ممنون و خسته نباشید…

    1. سلام ستاره جان
      دربارۀ بخش اول کامنتت:
      چه کار خوبی میکنی. حتما به طور منظم این کارو ادامه بده.
      دربارۀ سوالت:
      آره این رشته‌ها عالی هستن. حتماً یکی از همین‌ها رو بخون. به محتوا هم ربط داره. تو اگه زرنگ باشی، هر رشته‌ای میتونه در مسیر علایقت قرار بگیره.

  10. به این نتیجه رسیده ام که فقط یک بار زندگی می کنیم و از این یک بار هم تقریبا نیم دیگر باقی مانده، حیف نیست به کاری که دوست داریم نپردازيم؟
    به این نتیجه رسیده ام همگی بیشتر از هر چیز از تنهایی رنج می بريم. تنهایی ،رنج هر مشکل دیگر را چند برابر می کند. و تنها هنر که نوشتن یک جور از آن است می تواند تن های جدا مانده از هم را نزدیک کند به هم ، و اينکه چه واژه ی غریبی ست تنها و تنهایی که از جمع «تن» و «ها »ساخته می شود.
    به این نتیجه رسیده ام کار خود خواسته و کار واقعی گذر زمان را و رنج آنرا از یادمان می برد.
    به این نتیجه رسیده ام فقط با صداقت و روراستي با خود، نوشتن واقعی شروع می شود و نوشته راستین سر و شکل می گیرد. هیچ تقلید و ادا و رونوشتي جوابگو نیست.
    به این نتیجه رسیده ام آدم ها را برای شناختن و فهمیدن باید بی واسطه و پیش داوری شنید و دید و حس کرد و فهمید. هر آدمی دنیایی بزرگ و منتظر کشف شدن است.
    به این نتیجه رسیده ام هیچ کاری مانند نوشتن خودمان را برملا نمی کند.
    به این نتیجه رسیده ام راه گذر ما از این گرداب بلا جز دانستن نیست. فرقی ندارد در چه راه و زمینی قدم برمی داریم . در هر راهی نوشتن و خواندن اولین و آخرین دارو برای دانستن است.
    به این نتیجه رسیده ام هر حرف پرت و بی ربط به کار و زندگی ام را پرت کنم همان گوشه ایی که از آنجا آمده. کله ی آدم سطل زباله نیست تا آشغال ها در آن جمع شوند!
    به این نتیجه رسیده ام که چه خوب گفته « گوستاو فلوبر » وقتی به دوستی در نامه نوشت که آستین هایت را بالا بزن و سنگ مرمر خودت را بتراش!
    ممنون شاهین جان از این جمله که سرآغاز این همه نتیجه شد.

    1. توحید جان
      حقیقتاً لذت بردم. کامنت تو باعث زیبایی این پست شد.

        1. سلام به امیرمحمد عزیز
          چه خوشحال شدم اسمت رو دیدم.
          امیرمحمد من واقعاً کیف می‌کنم از اینکه می‌بینم تو انقدر جدی و خوب تو مسیر آموزش و یادگیری پیش میری.
          موفقیت‌های تو در آیندۀ نزدیک مثل روز برام روشنه.

  11. متنتون مثل همیشه خیلی عالی بود و از اوناییه که باید رونویسی کنم ازش توی دفترم . من به این نتیجه رسیدم که بدون تحصیلات آکادمیک هم میشه در یک کسب و کار درخشید اگه اعتماد به نفس و تلاش لازمه رو داشته باشی .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *