بهترین شهرزاد خودت باش

بهترین شهرزاد خودت باش

از بام تا شام برای خودمان قصه می‌‌بافیم.

بله، همان خودگویی‌هایی که گهگاه چنان آزاردهنده می‌شوند که برای ساکت کردن آن‌ها به هر هیاهویی پناه می‌بریم؛ اما هر تجربه‌ای بهانه‌ای‌ست برای ساختن قصه‌ای تازه‌تر و روایتی دیگر تا به‌واسطۀ آن به خواب برویم یا بیدار شویم.

اصلاً مگر می‌شود برای خود داستان‌سرایی نکرد و دوام آورد؟ چه چیزی جز مرگ می‌تواند ذهن قصه‌گوی بشر را خاموش کند؟

صاحب این کیبورد خیال می‌کند که هر کسی درون خودش یک شهرزاد قصه‌گو دارد. در هزار و یک‌شب، شهرزاد به شرطی زنده می‌ماند که قصه‌ای برای گفتن داشته باشد و مرگ و زندگی شهرزاد بسته است به مهارت قصه‌گویی او.

هزار و یک شب تمثیلی از زندگی درونی همۀ ماست؛ اما کُمیت شهرزاد درون ما می‌لنگد. شهرزاد درون ما اغلب غرغر و ناله می‌کند، به هزار خرافه و موهومات تخدیری متوسل می‌شود تا قدری از سنگینی تحمل‌ناپذیر هستی بکاهد؛ اما پادشاه بی‌رحم درون ما، برای تمام هزار و یک شب عمر به قصه‌های بهتری نیاز دارد. باب طبعش که قصه نگویی جانت به خطر می‌افتد. به خاطر همین است که افسرده می‌شویم، خودتخریبی می‌کنیم، معتاد می‌شویم، چوب لای چرخ دیگران می‌گذاریم و حتی خودکشی می‌کنیم. چون قصه‌گوی خوبی نیستیم. مراد از قصۀ خوب خیال‌بافی، محض تفریح و سرگرمی و پرت کردن حواس خودمان نیست که بین خیال‌بافی و قصه‌گویی تفاوت بسیار است.

ما تشنۀ روایت‌هایی هستیم که ما را پیش ببرند و به عمل وادارند، قصه‎هایی که به هزار و یک شب عمرمان ارزش و معنا بدهند. اصلاً موفقیت از رهگذر مرور و تکرار همین قصه‌های درونی حاصل می‌شود. برای بهتر زیستن فقط باید قصه‌های بهتری برای خودمان تعریف کنیم. آن‌وقت بقیه کارها خودشان پیش می‌روند. اگر قصه‌گوی درون ما نمی‌تواند ما را به‌سوی کمال انسانی‌مان ببرد، شاید باید روی مهارت قصه‌گویی‌اش بیشتر کار کند.

اگر قصه‌های خوبی برای خودمان تعریف نکنیم جانمان به خطر می‌افتد.

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتابشعر | ویرایش و ویراستاری
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

18 پاسخ

  1. طبق گفته های خودتان بهترین بستر ها برای تولید محتوا ، وب سایت و وبلاگ هستند . اما من در ویرگول فعالیت می کنم و مهم ترین دلیل انتخاب چنین شبکه اجتماعی برای من ، همین با کیفیت بودنش هست . اما پایگاه های با کیفیتی را تا بحال نتوانسته ام پیدا کنم برای وب سایت زدن . در حالی که کیفیت وب سایت شما فوق العاده هست . سوالی که برایم بودجود آمده این است که پایگاه وبلاگ و وب سایت شما کدام است ؟ ادرسی چیزی ؟ لینکی ؟ پیشاپیش از جوابتون متشکرم .

  2. سلام چه پست دلچسبی بود، ممنون
    اینکه خودکشی در بین نویسندگان(سیلویا پلات، ارنست همینگوی و صادق هدایت و…) بیشتر از سایر شغل ها هست دلیلش چی میتونه باشه ؟ ایا بسته به دنیایی داره که خودمون واسه خودمون میسازیم چه واقعیت داشته باشه چه نداشته باشه؟

    1. تو هفتۀ اول این مطلب دربارۀ موضوع خودکشی نویسنده‌ها گفتم:
      چگونه نویسنده شویم؟

      اما یه نکته مهم: اینکه این قصه که من میگم ربطی به داستان‌نویس بودن نداره. اصولاٌ اون یه مفهوم جداست. من دارم از شکل روانشناختی روایت حرف میزنم.
      این رو گفتم چون میبینم بعضی دوستان کلاً ماجرا رو اشتباه متوجه شدن و فکر میکنن که منظورم اینه مثل قصه‌های شبانه برای بچه‌ها بشینیم برای خودمون قصه تعریف کنیم و سرگرم بشیم.

      1. جواب شما در رابطه با خودکشی نویسندگان به نظرم قانع کننده نبود و من ممطئن نیستم اما احساس میکنم که نویسندگی رابطه مستقیمی با خودکشی نویسنده ها داره البته من از این زاویه نگاه میکنم که چطور شخصی به نام ارنست همینگوی که همیشه جملاتش الهام بخش من بوده اما برای زندگی شخصی خودش هیچ فایده ای نداشته و من چطور بیام سیر فکری و نویسندگی این نویسنده هارو دنبال کنم( هر چند عقیده دارم که آثار این نویسنده ها را هم باید خواند اما کاملا روشنه وقتی درگیر یه نویسنده یا اثر بشیم ناخواسته روی روح و روان ما تاثیر میزاره) در هر صورت همین سیر فکری و نویسندگیشون هست که در نهایت به خودکشی منجر شده.
        و چه اصلی هست که باید رعایتش کنیم تا به این سمت نریم؟
        اما در رابطه با نکته مهمتون درست متوجه نشدم آیا منظورتون این هست که زندگی ای که دوست داریم در عالم واقعیت داشته باشیم رو واسه خودم تصویر کنیم و چه بسا با کلمات لحظه هارو هم بیان کنیم؟یه چیزی مثل جملات تاکیدی آیا؟ یا منظور دیگه ای دارین؟

        1. متاسفانه آرزو جان بدون اطلاعات کافی و استدلال، داری یه سری گزاره رو مطرح می‌کنی. این برای یه آدم اهل مطالعه و نوشتن فاجعه‌ست. چطوری می‌تونی انقدر بی‌پروا از واژۀ «مطمئنم» استفاده کنی؟
          تو اصلا می‌دونی همینگوی اواخر عمرش چه وضعیتی داشت؟ برو یه مقدار سرچ کن بخون عزیزم.

          دلیل نمیشه چون دو تا نویسنده رو می‌شناسیم و دقیقا هم یکی یا هر دو تاشون خودکشی کردن با اطمینان به این نتیجه برسیم که همه نویسنده‌ها خودکشی می‌کنن.
          هزاران هزار نفر تو صنف‌های دیگه خودکشی میکنن، باید بگیم حرفه و هنرشون باعث خودکشیشون بوده؟
          تو رو به مقدساتت وقت بذار و درباره خطاهای شناختی بخون، تا دیگه کامنت اینجوری ننویسی.

          1. دقت کردی که گفتم مطمئن نیستم اما احساس میکنم قطعا به چیزی که مطمئن نباشم در کمال افتخار بهش اقرار میکنم با این حال فقط یه سوال بود و‌ تو برنامه ام هست که ویژه در این مورد تحقیق کنم و فکر میکنم که گذر زمان همه چیز روشن میشه. و قطعا پیشنهاد شمارو‌سرچ میکنم.

  3. انگیزه انجام هر کار از یک نیاز با منشأ درونی سرچشمه می گیره و نوشتن هم از این مقوله مستثنی نیست. نوشته های هر کس بهترین راه برای شناخت از او است. با خواندن آنها می توان فهمید که نویسنده چه نیازهایی دارد. آیا نیازهایش متعالی ست و چشم به آینده و هدف والاتری دارد یا در حد به قول شما غرغر یا فرونشاندن یک خشم آنی و یا دائم در حال زار زدن، دون و سطح پائین است؟ حتی برای خودشناسی هم می توان به نوشته هایمان رجوع کنیم. من نوشته های روزانه ی خودم رو که خب البته چندان منظم هم نبود رو بررسی کردم و به بسیاری از کمبودها و مشکلاتی که داشتم و باید حل می کردم یا کنار می ذاشتم پی بردم. بسیاری از آنها بهانه ای شد برای نوشتن یک پست جدید در وبلاگم.
    نوشته ها روانشناسی ضمیر آگاه و ناآگاه انسان است. پس باید حداقل برای خودمان جدی گرفته شود. چون بهترین راه شناسایی دردهای درونی ما و پنهان در لایه های مخفی ذهن ما همین نگاشته هاست.
    (با توجه به این پست و کامنت قبلی من در مورد صفحات صبحگاهی که نوشته بودم بیشترش غرغر های صبحگاهی هست، من دیگه باید با اسم مبدل شهرزاد غرغرو و قیافه شطرنجی اینجا کامنت بزارم.)

    1. سلام عصمت خوب و نازنین
      چقدر خوب که به این جنبه از موضوع اشاره کردید.
      واقعاً ممنونم.

  4. سلام بر شاهین خان ، جان
    روایت زندگی ، روایت آب روان است و راوی داستان زندگی ، ناظر گذر آن
    به نظرم می آید ، روایت نویسی لذتی دارد به موازات زندگی دوباره و چند باره .
    من با نوشتن موارد زیر ، برای خودم سرگرمی و بهانه روزانه نویسی جور کرده ام . شاید به کار دوستان هم بیاید :

    1 – روایت زندگی خودم را بازگو می کنم و می نویسم به مدلی که به نظر خودم ، بوده و به مدل هایی که دوست دارم می بود .
    2 – روایت آینده ام به گونه هایی که دوست دارم باشد .. ( سناریو نویسی برای آینده ام ) و ایکاش های زندگی ام . آرزوهایم ، خواسته هایم و …..
    3 – نوشتن و روایت کردن حس و حالی که در لحظه دارم . مثل در خیابانی روی سکویی می نشینم و حس و حال آن لحظه را می نویسم . یا در پارک در فصل های مختلف . روز های بارانی ، برفی ، گرم ، سرد. روی صندلی های مترو می نشینم و رسیدن و رفتن ترن های مترو و پیاده و سوار شدن مسافر ها را می نویسیم و داستانی که هر کدام می توانند داشته باشند . داخل مترو روی صندلی می نشینم و آنچه می بینم و می شنوم را می نویسم . اسمش را گذاشته ام لحظه نگاری یا زمان حال نگاری .
    4 – به همه کودک های درونم فکر می کنم و دنیا را از نگاه آنها می بینم و می نویسم . از آرزوهایشان . خواسته هایشان و رویا هایشان . پسر ها و دختر های درونم با سن و سال های مختلفی که دارند .

    5 – از نگاه همه آدم های درونم به دنیا نگاه می کنم و از منظر آنها به دنیا نگاه می کنم و می نویسم . گذشته هایشان . آینده هایشان . خواسته هایشان . امید ها و ترس ها و نگرانی هایشان . وسواس ها و تردید هایشان و ….
    6 – گاهی با بزرگان ادب فارسی و بزرگان نویسندگی مصاحبه های خیالی می کنم و در مورد خودشان ، کارهایشان و انگیزه هایشان می پرسم و جواب های احتمالی شان را می نویسم .
    7 – با سایر اندیشمندان ، فلاسفه ، پادشاهان ، رهبران ، هنرمندان مصاحبه های خیالی می کنم و جواب های آنها را برای خودم می نویسم .
    8 – گاهی از شما در باره نوشتن ، روزنامه نگاری ، کار های هنر کاریکاتور ، دیدگاه تان به زندگی و توسعه فردی سوال می کنم و جواب های احتمالی تان را برای خودم روایت می کنم و می نویسم .
    با اینا نوشتن رو برای خودم راحت تر و لذت بخش تر و حیاتی تر می کنم .
    برای شما و همه دوستان خوب تان آرزوهای خوب و خوب تر دارم .

    1. پرویز عزیز
      کامنتت بسیار درخشان و مفید و الهام‌بخش بود.
      سپاسگزارم از تو.

  5. سلام نزدیک به یک سال است با شما آشنا شدم و همراه هستم ….
    هر بار اینجا می آیم می ایستم ته صف یک پست داغ که تازه نوشته اید بر می دارم ،آرام می بندمش لای بقچه خاطرم که گرم بماند و در مناسبترین ساعت به سراغش می روم لقمه ، لقمه می خوانم لذت می برم و از ذوق نوشتن بال در می آورم .
    پست های داغ شما برای من به مثابه سایه آن تک درخت دشت زندگی است که ساعتی از قیل و قال روزگار می گریزم و آنجا می آسایم .
    بارها و بارها برایتان پیام سپاس و تشکر گذاشتم و هرگز درج نشد
    نام و نشان عوض کرده به حضور حضرت استاد رسیدیم ، باشد که اینبار مراتب ارادت ما خدمتتان برسد.

    1. سلام به شما دوست نازنینم
      از خوندن کامنت پر مهر شما بی‌نهایت لذت بردم.
      وجود دوستان خوش ذوقی مثل شما مایه دلگرمیه.

      اما دربارۀ ثبت کامنت‌ها: محاله کامنتی بیاد و تایید نشه. حتماً کامنتون ثبت نشده. یا چون بعدا با تاخیر جواب دادم نتونستید ببینید.

      ارادتمندم.
      راستی بیشتر برای من بنویسید از خودتون.

    2. استاد کلانتری کاش می فرمودید مصادیق قصه های خوب چیه که شهرزاد درون باید تعریف کنه

      1. سلام سمانه جان
        به قول معروف هر کسی داستان خودش رو داره!
        باید ببینی که چه روایتی روی تو تاثیر میذاره و تو رو پیش میبره.
        تو نسخه اول این یادداشت، در انتهای متن میخواستم بگم باید کتاب بخونیم تا قدرت قصه‌گویی خودمون رو بالاتر ببریم. اما به نظرم اضافه‌گویی بود.
        در هر صورت من فکر می‌‌کنم خوندن کتاب‌های خوب، بیشتری کمک رو به شهرزاد درون ما می‌کنه.

        1. واقعا سپاسگزارم
          شما برای خودتون یک لیست درست کردید که دیدن اون کلیدواژها شما رو سر ذوق میاره تا بیشتر بخونید و بنویسید مثل بهمن فرسی، کتاب و کتابخوانی و…..راستش من تو لیستم نوشتم استاد کلانتری، مدرسه نویسندگی و…خیلی به ما کمک می کنید. امیدوارم همواره بدرخشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *