بازنویسی شیرین می‌شود

 

-دیشب خاب دیدم رفته‌ام به بقالی ‌کوچکی در حاشیه‌‌ی شهر. کنار یخچالی پر از بستنی‌های خرمایی (که حسرت‌به‌دل ماندم بدانم چه مزه‌یی‌ست)، یک ویترین نقره‌جات هم بود. تک‌تک گردنبندهایش هنوز در ذهنم مانده. چشم‌گیرترینش شبیه مجسمه‌ی «سرِ گاو نرِ» پیکاسو بود. گروهی زن و مرد میانسال هم بودند؛ مردد در انتخاب، هی گردنبندها را می‌گذاشتند روی سینه‌شان تا ببینند بهشان میاید یا نه. آن‌سوی مغازه،‌ یک نیمکت کهنه‌ی مدرسه بود. رفتم نشستم پشت آن و نوشتن آغازیدم. جیشِ جانفرسایی هم داشتم و روم نمی‌شد سراغ دستشویی را بگیرم. به قول فرسی در داستانِ «افعی» شاشگزه ناکارام کرده بود. بعد نفهمیدم چطور سر از کتابفروشیِ «اختران» درآوردم و کتاب کهنه‌یی دیدم از نشر زمان با عنوان «نقدِ شب هول». اولین مقاله‌ی کتاب از اسماعیل خویی بود. چنان ذوق کردم که فوری قیمتش را پرسیدم. اما نمی‌دانم چه شد که یکهو سر از راه شمال درآوردم. خاب شمال اما خاطرات شمال نیست که از یاد نرود.

 

-امروز در «تمرینجا» از معیاری برای سنجش حرفه‌‌یی شدن در نویسندگی گفتم: وقتی تازه‌کارید بازنویسی را صرفن شکنجه می‌دانید. وقتی حرفه‌یی شوید هم بازنویسی را شکنجه ‌می‌دانید اما شکنجه‌یی شیرین که حتا از نوشتن نسخه‌ی اولیه‌ی متن لذت‌بخش‌تر است.

 

-امروز در دوره‌‌ی شعر از بیوگرافی طنزآمیز جعفر شهری مثال زدم و در ادامه به نوآوری‌های زبانی در شعر معاصر ایران پرداختیم. حدود دو ساعت هم برای خاندن همه‌ی تمرین‌ها وقت گذاشتم و از ذوق و دقت اغلب بچه‌ها در مقایسه‌ی ترجمه‌های فارسیِ هملت محظوظ شدم.

در کلاس خصوصی ۴ روی طرح نمایشنامه کار کردیم و مسیر تازه‌یی برای گسترش قصه شکل گرفت. خوبیِ هم‌اندیشی این است که راحت‌تر می‌توان در اساس کار تجدید‌نظر کرد.

در کلاس خصوصی ۵ حرف درباره‌‌ی جزیی‌نگاری در داستان بود و اینکه جزییات خوب چطور می‌تواند شخصیت‌پردازی کند و اطلاعات بدهد بی‌آنکه مستقیم‌گویی جلوه کند.

در کلاس خصوصی ۱۲ از ترانه‌‌سرایی حرف زدیم. جریان‌های ترانه‌ی فارسی را دسته‌بندی کردم. سپس تمرین وزن شعر کردیم. در پایان از برجسته‌سازی در یکی از ترانه‌ی ایرج جنتی عطایی سخن رفت.

 

-امروز قدردانِ دهنم. این غار صورتی که غار تنهاییِ ناگفته‌هاست.

 

-امروز در کتابفروشی کتاب تازه‌ی بابک احمدی نصیبم شد:‌ «نوشته‌های دیگر». دلیل اصلی‌ام یکی از مقاله‌های کتاب بود که در آن به تفاوت «جستار» و «مقاله» پرداخته شده است. احمدی می‌گوید تا همین اواخر تفاوتی میان معنای «جستار» و «مقاله»‌نمی‌دیده و هر دو را به یک معنا به کار می‌بره، اما حالا نظرش عوض شده و همین متنی هم که درباره‌ی مقاله و جستار نوشته را مقاله می‌داند نه جستار. فردا در وبینار نویسنده‌ساز بیشتر درباره‌اش خاهم گفت.

 

-امروز در گفت‌وگو با ماهان با انیمشین flow آشنا شدم. قصه‌ی روزگاری که نسل آدمیزاد منقرض شده و گربه‌ی تنهایی که برای بقا می‌کوشد و در قایقی با چند حیوان دیگر همراه می‌شود و… . فیلم بلندی بدون یک سطر دیالوگ.

 

-امروز این قصار از «آنا کویندلن» سبب شد که بفهمم چرا مطالعه را تنها شب‌هنگام و پیشاخاب دوست دارم:

«ما در رختخوابمان کتاب می‌خانیم چون کتاب خاندن نیمه‌راهِ بین زندگی و رؤیاست.»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *