ابتذال دسترسی سریع و فرصت‌هایی که از دست می‌دهیم

ابتذال دسترسی سریع و فرصت‌هایی که از دست می‌دهیم

هزار سال پیش که از الان بچه‌تر بودم و مثل الان بیش‌فعال؛ مهم‌ترین هدف و رؤیایم دیدن کاریکاتوریست‌های مطرح ایران بود.

هفته‌ای هفت بار خوابِ نوشیدن چای با جواد علیزاده و مسعود شجاعی طباطبایی و هادی حیدری و مازیار بیژنی را می‌دیدم؛ طی روز هم با مرور خواب‌های شب قبل غرق رؤیا می‌شدم.

مثلاً خیالات می‌کردم که چه می‌شود اگر توی خیابان مسعود شجاعی را ببینم و او بگوید بچه جان بیا توی گالریِ خانه کاریکاتور کارهایت را نمایش بده.

بگذریم، مهم‌ترین نکته این بود که رسیدن به این هدف به یک کار مشخص نیاز داشت: «کار»

اگر می‌خواستم هنرمندان موردعلاقه‌ام را ببینم، باید در حد توان خودم کاریکاتورهایی می‌کشیدم که بهانۀ گفتگو با آن‌ها را در گوشۀ نمایشگاهی یا تحریریۀ روزنامه‌ای پیدا کنم.

من درنهایت به هدف رسیدم، و بعدها هم یکی از فابریک‌ترین رفقایم یکی از همین بزرگانی بود و هست که رؤیای ملاقات با آن‌ها را داشتم.

تأثیر مشخص این ملاقات روی رشد من این بود که برای تجدید ملاقات، هر بار نیازمند کارهای تازه‌ای بودم. باید هفته‌ها کار می‌کردم، به چیزهایی قابل‌عرضه‌ای می‌رسیدم و بعد چند لحظه‌ای اجازۀ صحبت با حرفه‌ای‌ها را پیدا می‌کردم.

همۀ سطور بالا مقدمه‌ای بود برای اینکه موضوع مهم‌تری را بگویم:

این روزها، به‌سادگی یک کلیک، می‌توانیم درآن‌واحد برای ده‌ها استاد و معلم و مربی و انسان ارزش‌آفرین پیام بفرستیم. هزینۀ دسترسی به صفر رسیده و هیچ مشقتی هم لازم نیست.

بسیاری از این افراد مهم هم در حد توان خود به پیام‌ها پاسخ می‌دهند.

شکل ظاهری ماجرا این است که «بله، خیلی هم عالی، چه چیزی از این بهتر. بازخورد گرفتن و انتقال تجربه به بهترین شکل ممکن!»

از ظاهر ماجرا که بگذریم؛ حلقۀ مفقودۀ این زنجیره شعور و خرد آنلاین بودن است.

دسترسی سریع باعث شده که ما همه‌چیز را سرسری‌تر برگزار کنیم. اگر یک دهه قبل، ملاقات با متخصص یک حوزه نیاز به روزها فکر کردن و سبک و سنگین کردن حرف‌ها و درخواست‌هایمان داشت، حالا قبل از خطور کردن چیزی به ذهنمان، شروع می‌کنیم به کامنت گذاشتن.

یا با اظهارنظرهای نپخته و باسمه‌ای دربارۀ کار دیگران، ارزش و اعتبار خودمان را در نظر حرفه‌ای‌ترها به صفر می‌رسانیم.

به خاطر همین سهل‌انگاری، برای توصیه‌ها و ایده‌هایی هم که دریافت می‌کنیم وزن چندانی قائل نمی‌شویم. فرصت سوزی محض.

بله، یکی از انواع هوش و خرد در دنیای جدید، صبر، تأمل و خویشتن‌داری در ارسال پیام به دیگران است.

 

 فکر می‌کنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر برای شما سودمند باشد:

چگونه چت کنیم؟

شرکت در کلاس آنلاین نویسندگی

 شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

15 پاسخ

  1. سلام اقا شاهین.
    خیلی عالیه که راجع به خیلی از مسائلی که جای دیگه ای صحبتی ازش نمیشه،شما می نویسید.
    من توی سایتتون خیلی چیزها یاد گرفتم.
    زنده و پاینده باشید.

    1. سلام مریم جان
      خوشحالم که به این موضوع دقت کردید.
      من که البته کار خاصی نمیکنم. وجود دوستان هوشمندی مثل شماست که به افکار من جهت میده.
      خوشحال میشم بیشتر برام بنویسی از نظرات خوبت.

  2. متاسفانه کشور ما اول تکنولوژی رو وارد میکنه بعد وقتی میفهمه که ای بابا این تکنولوژی نیاز به آموزش و فرهنگ سازی داره که دیگه کار ازکار گذشته.نمونه هاش زیاده ولی یکیش که خیلی تو زندگی مردم الان ما تاثیرگذاشته اینترنته.ما هیچ وقت برای استفاده از اینترنت آموزشی ندیدیم اینکه میتونه این دسترسی سریع که نعمت بزرگی هست و ما دیگه مشکلات گذشته همچون مشکل شما برای دسترسی به افراد محبوبمون نداریم ولی همین نعمت اگه ازش درست استفاده نشه ابتذال بزرگی میتونه باشه.کسی که شعور استفاده از علم و هنر بزرگان رو نداشته باشه راحت میتونه با هر اظهار نظرنپخته اش فرصت رشد رو از خودش بگیره.کسی که میتونست با کمک و راهنمایی خواستن از بزرگان راه رشد خودش رو سریعتر بکنه حالا با اظهارنظرهای خامش درصدد توجیه خودشه یا صدالبته در عالم خودشه

  3. بزرگ ترین لطمه ای که از سمت دسترسی آسان در فضای آنلاین و سرسری خواندن و گذشتن از دریای مطالب گوناگون متوجه من بوده کاهش توانایی تمرکز و سطحی نگری در موضوعات مختلف و نزول ساعات و حجم مطالعاتم در تمام این سال های وبگردی (=ولگردی آنلاین) بوده است و دلیل آن را بی خردی آنلاین خودم می دانم و دور شدن از خود واقعی ام در فضای مجازی که تنها درمان این درد لاعلاج نویسندگی و تعهد به نوشتن روزانه است.

    1. من پست های وبلاگ رو هیچوقت خطاب به یک مخاطب خاص نمی نویسم.
      هر پست نتیجۀ حداقل چند ماه مشاهدۀ مستقیم و غیرمسقیم من در فضاهای مختلفه.

  4. ای کاش روزی برسه که دیگه نگیم فضای مجازی بگیم فضای حقیقی و همونطور که هرکس اثر انگشت منحصر به فرد خودش رو داره تنها اکانت خودش رو هم توی این فضای هزار شخصیتی داشته باشه شاهین جان الان فضای مجازی مروج بی هویتی شده و هرکس متناسب با ماسکی که در اون لحظه برچهره داره اظهار فضل میکنه و مسئولیت کارش رو به اون نقاب نسبت میده بدون لحظه ای شک به اینکه این کار غلط را انجام داده ، در صورتی که در واقعیت چنین کاری نمیکند .هرچه انسان به واقعیت خودش نزدیک تر باشه صبر و تفکرش بیشتر میشه و درقبال کردارش بیشتر وسواس به خرج میده. کاش همه نقابها برزمین بیوفتد و به قول حضرت حافظ :تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد

    1. سلام پدرام عزیز
      به نکتۀ مهمی اشاره کردی.
      اصولاً شریف ترین آدم ها با هویت جعلی در فضای آنلاین مستعد ترول شدن هستن.
      حیف که نمیدونن فعالیت با هویت واقعی ممکنه اولش ترسناک باشه. اما دستاوردهاش قطعاً خیلی بیشتره.

  5. ظاهر وسایل و ابزارهای ارتباطی این است که برقراری ارتباط را برای ما ساده‌تر کرده‌اند و فواصل مکانی را بی‌معنا ساخته‌اند. اما عدم وجود فرهنگ‌سازی مناسب در استفاده از این ابزارها منجر به همین فرصت‌سوزی‌ها می‌شود که شما فرمودید. متاسفانه دست بعضی‌ها در پیام فرستادن تند شده و قبل از آن هم چندان تمایلی به فکر کردن ندارند.

    1. درود بر بهراد عزیز
      به این بهانه بگم که خیلی خوشحالم که وبلاگت رو هر روز میکنی.
      این کار قدرت زیادی میخواد و قدرت زیادی هم به آدم میده.

      1. متشکرم شاهین بزگوار، قطعا در این راه از شما به عنوان یکی از فعال‌ترین و باتجربه‌ترین تولید کننده‌های متحوا انگیزه می‌گیرم و افتخار می‌کنم که در این راه این فرصت به بنده داده شد تا با شما آشنا بشوم.

  6. «ای بابا. اینا چیه گفتی. کی همچین چیزی گفته. من خودم خیلی حالیمه. اینا کین معروف شدن؟ اصلا من خیلی بهتر می‌دونم، بذار الان یه حالی ازش بگیرم.»
    و سیخونک‌هایی که زده می‌شوند تا ذهن بیمار از آزردگی خاطر به شیدایی تمام برسد. گویی مغزها را برداشته و ادب را از منبع سوراخش در رفته. گندیده‌های زمانه از پی معجزهٔ اینترنت همچو باکتری بر سطح کشتزار آزمایشگاهی درون شبکه پخش شده‌اند.
    هرجا نعمتی باشد لعنتی هم کنارش خرامان خرامان می‌آید. گویی از هم جدایی نباشدشان.

    یک جورایی هرچی زحمت کشیدن بوده رفته. الانم که تبلیغات دروغین برای یک شبه ره صد ساله رفتن پر شده. خیلی‌ها رو جو برداشته که الان که راحتن پس در همان حدن. در حقیقت بدون زحمت رسیدن درونشون ریشه دوانده در حد تیم ملی:) ول کن هم نیستن که بابا بیا یکم تمرین کن یکم برو جلو بعد روی زمین بتُنی پشتک بزن. ولی کوش گوش شنوا؟

    این می‌گذره و آخرش یهو میاییم به خودمون می‌بینم نه چیزی یاد گرفتمی نه ادب و احترامی برامون مونده …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *