صفحاتی که آتش می‌زنند

به پیوند عمیق خوب نوشتن و خودافشایی اندیشیده‌اید؟

به این نتیجه رسیده‌ام نوشتار خلاقانه رهاورد بی‌پروا نوشتن است، وگرنه چیز جز انشای آب زیپو دستت را نمی‌گیرد. اینکه نوشته‌هایت را منتشر می‌کنی یا نه، بحث دیگری‌ست. مهم است که هنگام نوشتن جلوی هیچ فکر و کلمه‌ای سد نبندی. ولی خب، این کار اصلن ساده نیست.

ببینید هنری میلر چقدر زیبا از این موضوع گفته است:

«اگر مردی وجود داشت که پروا نمی‌کرد هر آنچه را که از این عالم به دل می‌اندیشد بر زبان راند، برایش، از این پهنۀ خاک، چندان نمی‌نهادند که بتواند روی پا ایستد. هر گاه که مردی بر می‌خیزد، عالم، با تمام قدرت خویش بر پیکرش فشار می‌آرد، و کمرش را می‌شکند. همواره ستون‌های پوسیدۀ بسیار برجا ایستاده‌اند، و فساد چندان است که توان شکفتن را در آدمی می‌کشد. ایوان این خانه دروغی بیش نیست، و بنیاد آن وحشتی است عظیم و لرزان. اگر بعد از گذشت قرن‌ها، مردی برخاست با نگاهی گرسنه و نومید، مردی که جهان را واژگونه کند تا نژادی نو برانگیزد، عشقی که از او به جهان می‌رسد به کینه چهره بدل خواهد کرد و او بلای زمین خواهد شد. اگر گهگاه به صفحاتی برمی‌خورید که آتش می‌زنند؛ صفحاتی که می‌آزارند و می‌سوزانند، صفحاتی که ناله و اشک و دشنام در آن‌ها موج می‌زند، بدانید که آن همه از حلقوم مردی است که هنوز پشت دوتا نکرده؛ مردی که، برای دفاع از خویشتن، مگر کلمه‌ها هر سلاحی را از او گرفته‌اند؛ مردی که سخنش از بار کمرشکن این عالم و دروغ‌های آن، از کلیۀ گردونه‌ها و میله‌های شکنجه‌ای که ترسویان ساخته‌اند تا معجزۀ شخصیت را در وجود مرد فروشکننند، بس نیرومندتر است. اگر مردی گاه پروا نکرد که هر آنچه در دل داشت بر زبان آرد، گمان دارم که هم در آن لحظه جهان خرد خواهد شد، و ذرات آن به هر گوشه فراخواهد رفت؛ چنانکه هیچ خدا، یا تصادف، یا اراده‌ای هرگز نتواند آن باد برده‌ها، آن ذرات، آن عناصر فناپذیر را که روزگاری سازندۀ این جهان بودند، باز فراهم کشاند.»
نقل از کتاب تولد شعر، ترجمۀ منوچهر کاشف، 1348

14 پاسخ

  1. چقدر به این تذکر احتیاج داشتم.
    این روزها مشغول نوشتن داستان بلندی هستم به قصد چاپ.
    ناخواسته سانسور میکنم، انگار همش یه ممیزی وایساده بالاسرم و من دارم به خواست او مینویسم.
    ولی متاسفانه نمیدونم چطور رها و آزاد بنویسم.
    استاد من با اینکه نزدیک به یکساله صفحات صبحگاهی رو طبق قوانین جولیاکامرون مینویسم و آزاد نویسی هک زیاااااد داشتم و دارم ولی منتقد درونم موقع نوشتن متن اولیه خییییلی فعاله.
    نمیدونم چطوری ساکتش کنم و فقط موقع بازنویسی بیدارش کنم؟

    1. سلام فاطمه عزیز
      به تدریج به این مهارت می‌رسی، فقط کافیه تو مسیر نوشتن باقی بمونی.

  2. خیلی جذاب بود کیف کردم.
    شاهین جان در مورد جنبه های مختلف کارآفرینی محتوایی بیشتر بنویس.

  3. سلام.
    به شخصه برای خودم طرح این نگرش با این متن جاندار در نوع خود تازگی دارد اما فکر می کنم بسیاری از آن ها که می نویسند بارها در دو راهی نوشتن آن چه که در دل دارند و آن چه که می خواهند بنویسند، به دام افتاده اند و باز هم کفه سنگین تر اکثرن به سمتی بوده که ننوشتن در ان است.
    در جلسه پیشین دوره ۴۱ نویسندگی خلاق خیلی خوب روی این موضوع تاکید داشتید که اتوبیوگرافی خود را سانسور نکنیم و باز هم بر همان دو راهی به دام افتادم البته با نگرشی تازه و صدالبته با جسارتی بسبار بیش تر از قبل.

    1. زنده باد میربهرام عزیزم
      بله، این دوراهی بسیار دشواریه.
      من فکر می‌کنم همین که آدم تو خلوت خودش بتونه آزادانه بنویسه هم یه پیروزی بزرگه.

  4. عرض سلام و آرزوی شادی برای خواننده این دیدگاه.
    ممنونیم از تو شاهین عزیز! بابت سایت و محتواهای نغز و مفیدی که تولید می‌کنی. صفحات وبلاگ تو هم، گاهی آدمو آتش می‌زنن! از بس که کیفیت کارت بی‌نظیره! آدم حظ می‌کنه! اصلا مجموعه محتوا‌های مجازی تو، یه کتاب خیلی خیلی کاربردی و تک و بی‌نقصه! که روز به روز داره پر ورق‌تر و با کیفیت‌تر میشه.
    فقط دو کلام و یک اموجی: خیلی خفنی.🤩
    خدا یار و نگهدارت باشه❤
    و اینکه نیک‌بختی دیدارت رو داشته باشم. با یک سبد سوغاتی انجیر از شهر خوی. انجیر سی و چهار ساله‌ حیاط خونه مادربزرگم.

    1. سلام مبین عزیزم
      از خوندن کامنت زیبا و پر از مهر تو بی‌نهایت خوشحال شدم.
      باز هم برای من بنویس.
      به امید دیدارِ پرانجیر و با آرزوی بهترین‌ها
      🌸🌸🌸

      1. سپاسگزارم از نگاه و توجه پر محبتت شاهین عزیزم❤ جسارتاً لفظ استاد رو به کار نمی‌برم. اینکه با صفا و خاکی هستی، احتمال می‌دم چنین القابی رو نپسندی. وگرنه مثل ماه شب چهارده تو هوای صاف، مشخصه که شما استاد مسلم هستید و تو حرفه خودت از همه کلان‌تری! آرزوی نیک وقتی و نیک بختی دارم برات.💖

  5. بسیار زیبا و جذاب بود.
    فقط کاش نویسنده به جای واژه مرد از انسان استفاده کرده بود!
    هیچ شناختی از نویسنده ندارم اما با بی‌پروایی می‌گویم نوشته‌هایش بوی زن‌ستیزی می‌دهد 🙂
    ۹ بار کلمه مرد در یک پاراگرف؛ هربار با یک ضرب‌آ‌هنگ محکم و کوبنده.

    1. علیرضا جان
      باهات موافقم. ولی یه نکته مهم رو در نظر بگیر:
      این نقل قول جدید نیست. مال دهه‌ها قبله. و اصلن این مدل نوشتن صدها سال باب بوده و چیز غریبی نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *