پیش نوشت:
“ممکن است من پیر و شکسته شوم، ممکن است روزگار با من بازی کند، ولی همه وقت بزبان حال میگویم: ای مردم! این منم که برای اولین مرتبه آثار مترلینگ را بزبان فارسی ترجمه کردهام.“
جملات بالا را ذبیح الله منصوری در صفحه اول کتاب خداوند بزرگ و منِ موریس مترلینگ نوشته است.
هر از گاهی بین کتابهایم میچرخم ببینم چه کتابی از نگاهم پنهان شده است، و بعضی وقتها بی آنکه متوجه زمان باشد چند ساعتی در میان کتابها پرسه میزنم.
چند روز پیش کتابهای خاکخوردهی مترلینگ را جستم که از کتابهای باقیمانده از دورهی جوانی پدرم است.
درباره ترجمه های منصوری حرف و حدیث فراوان است.( اگر دوست داشتید نگاهی به صفحه او در ویکیپدیا بیندازید) کتاب خداوند بزرگ و من گزیده ای از پارگرافهای آثار مترلینگ است، منصوری در مقدمه کتاب نوشته که: آثار مترلینگ آنقدر عمیق و دقیق است که فقط باید به زبان فرانسه خوانده شود و من چگونه میتوانم بوی گل سرخ را تا وقتی نبوئیده باشید برایتان توصیف کنم و ترجمه آثار مترلینگ چنین حالتی دارد… در خود آن قدرت را نمیبینم که نخبهی آثار مترلینگ را ترجمه کنم زیرا که میترسم از عهده ترجمه بر نیایم و آنوقت مترلینگ را در نظر ایرانیان بدنام کنم.
به هر حال این کتاب تراوشات ذهن خلاق منصوری باشد یا ترجمه غیر وفادارانهی یا وفادارانه او از آثار مترلینگ، پاراگراف های جالبی است که برای کنجکاوری و علاقهی بیشتر برای آشنایی با مترلینگ مناسب است. من که آشنایی بیشتر با آثار مترلینگ را با خواندن نمایشنامه پرندهی آبی آغاز کردهام.
در این لینک می توانید نکات بیشتری را درباره موریس مترلینگ بخوانید.
چند پاراگراف زیر را از خداوند بزرگ و من انتخاب کردم:
جوانی
در زمان جوانی که عواطف و احساسات مرا به اینطرف و آنطرف میکشید فکر میکردم که اگر این عواطف وجود نمیداشت افکار انسان در نتیجهی تعمق به حد اعلای فعالیت میرسید.
حالا که پیر شدهام و عمارات جوانی از بین رفته در تفکرات خود احساس رکود مینمایم و در میابم که فکر من در آنموقع که زندگانی من هیجان داشت و مغزم مشوش بود بهتر میکرد.
گذر روزهای عمر
من اصلاً برای گذشتن روزهای عمر خود متاسف نیستم زیرا میدانم هر روز که از دستم برود برخلاف آنچه ظاهراً به چشم میرسد من آنروز را ضبط و تملک کردهام.
اگر شمارهی روزهای آینده من به تدریج کم میشود، در عوض شماره روزهای گذشته که در قفای من قرار گرفته بیشتر میگردد.
و نباید فراموش کرد که روزهای گذشته برای ما خیلی زیادتر از روزهای آینده ارزش دارد زیرا روزهای آینده هنوز در تصرف ما نیست و بطور محقق به ما تعلق ندارد در صورتیکه روزهای گذشته محققاً به ما تعلق دارد.
خواب
با اینکه اکنون بیشتر از هشتاد سال از عمر من میگذرد مشاهده میکنم که خوابهای من نظیر دوره کودکی و جوانیست و بر خلاف زمان بیداری که فکر توسعه پیدا میکند و تقویت میشود، در رویاها تغییری حاصل نمیگردد.
درباره اختراعات
دیدن مناظر مختلف و مشاهده اختراعات عظیم هیچ تاثیر در اخلاق و احساسات ما ندارد و به هیچ وجه نظر ما را در خصوص نیک و بد و عدل و ظلم و علت ایجاد جهان و پایان آن تغییر نمیدهد.
همواره باید این نکته را دانست که وقتی بشر به راستی ترقی کرده که نظریات جدیدی در خصوص نیکی و بدی و عدل و ظلم و علت ایجاد جهان و پایان آن برایش پیدا شود وگرنه صدها اختراع در فیزیک و شیمی و مکانیک و غیره را نمیتوان ترقی حقیقی انسان نامید.
موسیقی و کتاب
خالص ترین تفریح روحی ما که کمتر با جسم مربوط می باشد کتاب خواندن و استماع آهنگهای موسیقی است و تازه این دو تفریح هم تفریح جسمی میباشد زیرا عوامل متشکله این تفریح، کلماتی است که در کتاب درج میشود و آهنگهایی است که از سیم اهتزاز مینماید و این کلمات مظهر زندگی عمومی وخصوصی ما میباشد و آن اهتزازات هم خاطره های جسمانی را بیاد میآورد.
فیلسوفان دیوانه!
به من میگویند که تو هم نظیر بعضی از فیلسوفان که در پایان عمر دیوانه شدند دیوانه شدهای و مهمل میگویی؟
من ممکن است که دیوانگی را بپذیرم زیرا هنوز بین عقل و جنون تفاوت عقلایی پیدا نشده است، ولی شما که عاقل هستید چه میگویید؟
آیا زنده اید؟
آیا شما میدانید که زنده هستید؟ خواهید گفت بلی! ولی از این جهت پاسخ مثبت میدهید که من شما را بخود آوردم و با این پرسش، شما را وادار نمودم که به فکر زندگی خود باشید و دریابید که زنده هستید. تا ما در صدد تحقیق برنیاییم و پرسشهایی از خود نکنیم در نخواهیم یافت که زنده هستیم.
فرق بین زندگی و مرگ جز این نیست که در حال زندگی، انسان میداند که زنده است و پس از مرگ از زندگی خود بی خبر میباشد.
اگر مرگ نبود
اگر مرگ وجود نمیداشت هیچ کس زیر بار زندگی نمیرفت و کسی مرور ایام و ماهها و سالها را تحمل نمینمود.
یگانه چیزی که باعث شده است ما زندگی بکنیم ترس از مرگ است و بر اثر این ترس، زندگی را تا پایان سالخوردگی تحمل مینماییم.
کتاب لغت
«لیتره»دانشمند زبانشانس معروف فرانسه در فرهنگ زبان فرانسه مینویسد «خلق کردن یعنی چیزی را از نیستی به وجود آوردن»
ولی از«نیستی» که وجود خارجی ندارد جز نیستی که وجود خارجی نخواهد داشت چیزی بیرون نمیآید.
این جمله هم نمونه یکی از جملات موهومی است که جز لغت چیزی در بر ندارد و فاقد معنی است.
ولی گناه بی معنی بودن آن به گردن«لیتره» نیست بلکه به گردن فهم من و شماست.
نوابغ آینده
تمام چیزهایی که نوابغ آینده خواهند گفت هم اکنون در وجود من و شماست منتهی باید آنرا پیدا کنیم و انگشت رویش بگذاریم.
انتشار
حرفهای بد و موهوم و زیان بخش خیلی زودتر از حرفهای حسابی و بزرگ و مفید منتشر میشود و حال آنکه به ظاهر هیچکس ناشر آنها نیست و کتابها و روزنامهها از آن هیچ دم نمیزنند!
حرفهای بد مثل بیماریهای واگیر است و زود منتشر میشود و حرفهای خوب مثل سلامتی اشخاص قوی بنیه و نیرومند است که بر خلاف بیماری به دیگران سرایت نمینماید.
آینده
حتما موجودی در جهان هست که آینده ما را مشاهده می نماید و خوب میداند که تا هزاران سال دیگر چه بر سر ما خواهد آمد و همان گونه که ما به محض نظر انداختن به یک هسته زرد آلو آتیه او را مشاهده میکنیم و میدانیم که پس از مدتی سبز میشود و دارای ساقه و شاخ و برگ میگردد و زردآلو خواهد داد.
شاید شخصی که آینده ما را مشاهده مینماید کره زمین یا کره خورشید باشد.
زمان حال
خیلی کم اتفاق می افتد که ما در زمان حال زندگی کنیم زیرا فکر ما معطوف به گذشته و یا آینده است.در موقع کارکردن و گردش و مسافرت و سایر مواقع فکر انسان به زمان حال معطوف نیست و اگر به آینده هم توجه داشته باشد اغلب استخوانبندی مناظر زندگی آینده را با مصالح حوادث و مناظر زندگی گذشته میسازد.
6 پاسخ
ممنون از شما مطلب عالی بود
سپاس از مهر شما
سلام وقتتون بخیر
از کتابای موریس مترلینگ pdfیا چیز دیگه ای دارین برام بفرستین؟ بسیار ممنون میشم
یدسلام
اگر توی اینترنت جستجو کنید به راحتی میتونید پیدا کنید.
گزافه گويي راه را سخت ولي مسير را زيبا ميكند