پنج قطعه آسان

پنج قطعۀ آسان

1

دربارۀ پیشگویی‌های احمقانه

پادشاهی از منجمی پرسید که چند سال از عمر من باقی است؟

گفت: ده سال.

پادشاه بسیار متفکر گردید و همچو بیمار بر بستر افتاد.

وزیر بسیار عاقل بود. منجم را روبه‌روی پادشاه طلبید و پرسید که چند سال عمر تو باقی است؟

گفت: بیست سال.

وزیر همان وقت با شمشیر منجم را روبه‌روی پادشاه به قتل رسانید. پادشاه خشنود گردید و حکمت وزیر را پسندید و باز سخن هیچ منجم نشنید. 

(از کتاب لطائف و پندهای تاریخی)

حکایت بالا تمثیل جالبی از ماجرای ما و پیشگوهاست. حتماً شما هم طی روزها و ماه‌های اخیر چنین حرف‌هایی را شنیده‌اید:

سال 98 یکی از بدترین سال‌های ایران است.

امسال قیمت همه چیز چند برابر می‌شود.

فلان جا تعطیل می‌شود، فلان چیز نایاب می‌شود و…

و هزار پیشگویی منفی دربارۀ همه چیز. که منشا بسیاری از آن‌ها رسانه‌های خبری است. سیل هم که بهانۀ خوبی به ژورنالیست‌ها داده تا سیرداغ پیازداغ ماجرا را چند برابر کنند.

باری. قصد من نادیده گرفتن واقعیت و شرایط پیش آمده نیست. منکر اوضاع نابسمان اقتصاد و سیاست این سرزمین هم نیستم.

اما توجه به پیشگویی‌ها و برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری بر اساس آن‌ها را یکی از بزرگ‌ترین خطاهای شناختی می‌دانم.

نتیجۀ آلوده کردن ذهن با این قبیل حرف‌ها، چیزی جز هل دادن خودمان به ورطۀ رخوت و تنبلی و بی‌عملی است؟ چه کسی را دیده‌اید که در سیلِ پیشگویی‌های منفی، انرژی و انگیزه‌اش را از دست ندهد؟

بنابراین حتی اگر شرایط سختی هم پیش روی ما باشد. توجه به این وراجی‌ها و منفی‌بافی‌های صورت گرفته دربارۀ آینده، نه آینده‌ساز، که اصلی‌ترین مخرب ساختن هر آیندۀ مطلوبی‌ست.

شاید ما هم باید مثل وزیر حکایت بالا، شمشیر به دست، به جان هر پیشگویی بیفتیم که نانش در خیالبافی دربارۀ آینده است.

در این رابطه شاید خواندن کتاب قوی سیاه نسیم طالب برایتان جالب باشد.

2

رویا با خود مسئولیت می‌آورد.

-ویلیان باتلر یتیس

جدا از رویاهای بیداری، این روزها دربارۀ خواب‌هایم مسئولیت‌پذیرتر شده‌ام. هر رویا، هدیۀ خلاقانه‌ای‌ از سوی ذهن است که متاسفانه اغلب اوقات هدیه را باز نکرده پس می‎فرستیم!

به تعبیر خواب و این قبیل چیزها اعتقادی ندارم. رویاها را به دلیل مناسبات غیرمنطقی و ساختار سورئالیستی و غریبشان، جرقه‌های خوبی برای نویسندگی خلاق می‌دانم.

3

توماس جفرسون روزگاری گفته بود: حتی یک تیغه علف نیست که به نظرم جالب نباشد.

تیغۀ علف که جای خود، گاهی حتی مزخرف‌ترین بخش‌های زندگی روزمره هم جالب به نظر می‌رسند.

از رنج زندگی، جز با داشتن نگاهِ جالب‌بین کاسته نمی‌شود.

4

یک خلاقیت شعری ناب

ببنید کمال اسمعیل چگونه فراخی دهان یار را بهانۀ آفرین شعری زیبا کرده:

دلــدار مرا اگر فراخســت دهان
گل را نه هم از خنده دهانست چنان؟
چون دستـگه نشـاط ما آن دهنست
گر دستگهـی فراخ باشــد، چه زیان؟
لعـل لب او که دُرج گوهـر باشد
چون بوسه درو زنی چه درخور باشد
گر خرد نیامد لب او عیبی نیست
یاقــوت بــزرگ قیمتی‌تـر باشــد
بر من دلت از چه روی چون هنگ آمد
صلح تو ز روی راستی جنگ آمد
گفتـی دهـن فراخ من روزی تسـت
وه‌وه که چگونـه روزیـم تنگ آمد (+)

5

کاشت و داشت و برداشت در تولید محتوا

با خلق و نشر محتوا، در روند دائمی و تودرتوی کاشت و داشت و برداشت قرار می‌گیرم.

یک روز کاری یک تولیدکنندۀ محتوا را در نظر بگیریم:

ساعاتی از روز به یادگیری و مطالعه و ایده‌یابی می‌‌گذرد. (کاشت)

بخشی از زمان کاری برای تنطیم و توزیع و کنترل آثار خلق شده است. (داشت)

و دریافت بازخوردها، دستاوردها و نتایج بسیاری از تولیدات گذشتۀ دور و نزدیک در ساعات مختلف روز. (برداشت)

 

 پیشنهاد:

نقشه راه نویسندگی

دوره‌های حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا

شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

6 پاسخ

  1. درود بر شاهین مَه‌جبین!

    ۱. درباره‌ی این تکه دو موضوع و یک پیش‌نهاد به ذهنم می‌رسد:
    الف. همان‌طور که به پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌های بدبینانه نباید وقعی نهاد یا دستِ‌کم نباید آن‌چنان توجه کرد، به وعده‌ها و دل‌خوش‌کنک‌های بی‌سروته هم نباید التفات داشت.

    ب. ازجمله‌ احمقانه‌های رایجِ دیگر در جامعه‌ی ما آمارهای بی‌اصل‌ونسبِ بعضاً مضحک است. آموزگاری داشت برای دانش‌آموزانش با شور و شوق تعریف می‌کرد: «ترامپ فقط با هفتادوهفت کلمه حرف می‌زند»! و از این موضوع می‌خواست به این برسد که ترامپ آدم نفهمی است. یکی هم نبود آن‌جا به‌اش بگوید تو یا ما را گاو فرض کرده‌ای، یا خودت هم واقعاً گاوی، یا این‌که کلاً ترامپ را با تارزان اشتباه گرفته‌ای. آخَر اگر همین کلمات سلام‌وعلیک و تعارفات روزانه را بشماری، از صد کلمه بالا می‌زند. آن‌وقت چه‌جوری ترامپ این‌همه فحش و تهدید را با فقط هفتادوهفت کلمه بیان می‌کند؟!

    پ. اگر یک نفر یک وبلاگ درست کند و نامش را بگذارد «احمقانه‌ها» و هر روز فقط درباره‌ی یکی از حماقت‌های ما بنویسد، مطمئنم که روزی کمِ‌کم، یک احمقانه برای نوشتن خواهد داشت. شاید بد نباشد که صفحه‌ای برای این موضوع هم بسازی.

    ۲ و ۳. مصداق بارزی است از «از آب کره‌گرفتن»، ایده‌ای که هروقت می‌شنوم دیوانه‌اش می‌شوم. این همان آفرینش است. همان که در صورت دیگرش آن را اصطلاحاً «اِبدال فرصت به تهدید» می‌گوییم. اگر از شرط تسلط بر زبان که ابزاری لفظی است درگذریم، شاید مهم‌ترین شرط محتوایی همین باشد، یعنی ذهن مضمون‌پرداز. آن‌که از آبِ اتفاقات برای خودش کره‌ی نوشتن می‌گیرد، چه‌بسا نویسنده‌ترین باشد.

    ۴. چندتا نکته‌ی واژگانی از واژه‌های این ابیات به خاطرم رسید، اما موضوع جالب‌تری یافتم که بگویم. یادم می‌آید اولِ دبیرستان که بودم، تلویزیون سریال «شهریار» را پخش می‌کرد. چون در خانواده‌ای ادبیات‌آمیخته زاده و پرورده شده‌ام، خواه‌ناخواه ادبیات‌آموخته شده‌ام و از نظر عروض و قافیه و صناعات، اصطلاحاً نخوانده‌ملّا محسوب می‌شوم، اما به‌مراتب به شِقّ علمیِ عرصه‌های زبانی، یعنی زبان‌شناسی و ریشه‌شناسی گرایان‌ترم. القصه، با این‌که آن روزها هم کم‌تر گرد ادبیات می‌گشتم، تحت تأثیر آن سریال، جوگیر شدم و چون پیش‌زمینه‌ی باستان‌گرایانه داشتم و کل دوران دبستان و راهنمایی را صَرف مطالعه در باب آن کرده بودم، شبهِ‌غزلی چهاربیتی گفتم که در آن از توصیف پرچم هخامنشیان هست تا انگیزانش بردیا به کین‌خواست از یونانیان. چندتا خطای عروضی هم دارد البته. آن زمان هم می‌دانستم که آن اِشکالات را دارد، ولی حتماً شنیده‌ای که می‌گویند: «قافیه چون تنگ آید، شاعر به جفنگ آید.» این هم از مصادیق آن است. آن چهاربیت را این‌جا تقدیمت می‌کنم:

    از هندیا تا لیدیا، گستر درفشت بردیا
    آن نیزه‌زرّین، وان عقاب، گسترده بالش بی‌ریا
    آن پرچم شاه جوان، رنگ حریریش ارغوان
    کان هست شیدِ جاودان، بنما به گیتی آریا
    از پیکر کوروش ستان فرّ اهوراییِ خویش
    تاز و مباز این جنگ را از دیو، آن یونان‌نیا

    باری، این مقدمات را چیدم تا با استناد به تجربه‌‌ی زیسته‌ام، بگویم که سراینده از پیرامونش بسیار اثرپذیر است. اگر اثرپذیری از آن سریال نبود، چه‌بسا هیچ‌گاه همان چهاربیت را هم درنمی‌کردم، چنان‌که دیگر هم سراغ آن چیزها نرفتم. راستی، در شماره‌ی ۷۹ مجله‌ی «کرگدن»، یک یادداشت بسیار ارزنده از احسان رضایی خواندم که می‌توان گفت حرفش حتا پشت‌وانه‌ی شناختی هم دارد و می‌شود گفته‌اش را با یافته‌های علوم شناختی ثابت کرد. عنوان آن یادداشت چنین است: «من اگر بهتر شوم، تبدار ماند بسترم» فایل صوتی‌اش را هم در رایانامه برایت می‌فرستم.

    ۵. الف. این تکه را درست متوجه نشدم: «بخشی از زمان کاری برای تنظیم و توزیع و کنترل آثار خلق شده است.» این‌جوری فایده ندارد. زیادی سربسته و کلی‌گویانه است. پیش‌نهاد می‌دهم در یادداشت دیگری با جزئیات درباره‌اش بنویسی. به‌علاوه، پس خودِ نوشتن چه شد؟ کجای این سه مرحله جا گرفت؟

    ۵. ب. این من را دوباره یاد الاکلنگ نوشتن و خواندنِ خودم می‌اندازد. شاید لازم باشد یک بچه‌یادداشت درباره‌اش بنویسم. دقیقاً مثل الاکلنگ، وقتی نوشتنم مشبع می‌شود، فشارِ خواندنم می‌افتد و باید آب‌کلمه سر بکشم، و زمانی هم که قابلمه‌ی خواندنم سر می‌کند، باید با ملاقه‌ی نوشتنم سرریزش را جمع بکنم.

    1. معین، معین خوب و دقیق
      تسلط کلامی تو رو خیلی خیلی دوست دارم.
      دربارۀ شماره 5 برات مینویسم. زیاد هم مینویسم.

  2. بدان و آگاه باش که عشق اکسیری سحر آمیز است که با افسونش عقل از سر می رباید و حواس را پریشان میکند و آدمی را به توهم وا میدارد تا آنجا که این شاعر نگون بخت فراخی دهان معشوق را چون گلی شکفته میبیند و در مدحش ترانه ها می سراید و یا چون آن مجنون دل افکار آن لیلی زشت صورت را چون حوری زیباروی تصور میکند و در تاریخ و ازمنه قصه عشقش بر سر زبانها میفتد
    و اما به آن شاعر خوش قریحه ظن و گمان دیگری نیز میرود و آن اینکه آن بینوای درمانده از ترس زبان کژدم گونه عیالش به ناچار این چنین زبان به تملق گشوده تا با وصف زیباییهای ساختگی و من درآوردی خود را از شر آن در امان بدارد
    پس زبان همسر نیز بس ناجوانمردانه اکسیریست

  3. دیروز بعدازظهر نزدیک بود اتفاق بدی برای من بیفته که ممکن بود باعث مرگم بشه. ولی با خودم گفتم بذار از آخرین لحظات زندگیم لذت ببرم و همچنان به کارهای همیشگی خودم بپردازم. عجب از اون پادشاه که 10 سال به نظرش کم اومده و برای من چند ساعت هم غنیمتی بود و ازش استفاده کردم و اون بلا هم فعلا از سرم رد شده. و تازه امروز هم توی دوره آنلاین مدرسه نویسندگی هم ثبت نام کردم.

    1. سلام فاطمه جان
      خدا رو صد هزار مرتبه شکر که بلا از شما دور شده.
      امیدوارم که از این به بعد زندگیت سرشار از شور و شادی و لذت باشه.
      خوشحالم که دورۀ آنلاین هستی. امیدوارم برات مفید و سازنده باشه.
      تنت سلامت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *