از رنجهای بزرگم
شعرهایی کوچک میسرایم.
-هاینریش هاینه
قلم از ماهی لیزتر است؛ دست نجمبانی سُر میخورد توی گرداب روزمرگی.
دیروز گرفتار کارها و جلسات مختلف شدم؛ و آخر شب فریب چشمهای خوابآلودم را خوردم. صبح با صدای غرغر وبلاگم از خواب پریدم.
یک روز فاصله کافی بود تا کمالگراییام عود کند. بله، نه یک هفته و یک ماه؛ بیستوچهار ساعت فاصله کافی است تا دوباره به چنگ هیولای بینقصگرایی بیفتی.
قلم از دستم لغزیده بود و دریای روزمرگی چرکتر و طوفانیتر از آن بود که برای قلم قلاب بیندازم.
باری، نوشتن مراقبت میخواهد. اصلاً بگذارید خیالتان را راحت کنم: نویسنده نگهبان قلم است، قلم شاید هر از گاهی مجال مرخصی داشته باشد، اما باید به حبس ابد در زندگی نویسنده تن بدهد.
نه، دیگر هرگز نمیخواهم به قلمم مرخصی بدهم. من از ننوشتن میترسم.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
اگر از نوشتن میترسید این کار را انجام دهید
دورۀ آنلاین نویسندگی خلاق | وبینارهای نوروزی در مدرسه نویسندگی
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
13 پاسخ
به نام یزدان پاک
چند روزی بود که می خواستم عزمم را جذب کنم و هر روز پستی در وبلاگم قرار بدهم و در کل روزانه حتما بنویسم اما، به جای آن سه چهار روز کامل در خانه تکانی کمک کردم و بر خلاف این چند سالی که از خداوند عمر گرفتم برای خرید لباس نظر می دادم! آری من همانی بودم که از خرید و در بازار چرخیدن متنفر بودم و این کار را اتلاف عمر می دانستم ولی چند روز را هم این گونه نابود کردم. دست آخر هم گفتم بگذار ببینم استاد به تازگی چه نوشته. بله قلم از دستم سر خورد و من ماندم و من! حالا که این پست را خواندم دوباره به من یادآور شد که وقتی نوشتن را کنار بگذاری همین می شود و در نهایت تو می مانی و عذاب وجدانی که نمی توانی پاسخ گویش باشی.
این یادداشتها لرزه بر اندام من می اندازد، غمی قدیمی را در وجودم زنده می کند، ترسی ویرانگر… بیرحم نباشید جناب کلانتری…
سلام استاد
وقتتون بخیر
با اجازتون یه پیشنهاد دارم
نوشتن در نفس خودش به خصوص برای یه فرد تازه کار اونقدر سخته که برای تشویق و ترغیبش احتیاج به کلمات شیرین و جذاب و فریبنده داره
شما با این کلمات وحشتناکتون من را از نوشتن خیلی میترسونید
هیولای روزمرگی، قلم لیز و لغزان،گرداب،طوفان،چرک
وبلاگ غرغرو ، حبس ابد ، نظم رنج آور ، عرق ریزان روح و جسم و هزار تا لفظ و تعبیر ترسناک دیگه
خب یکباره بگید یه نویسنده باید تو جهنم زندگی کنه
لطفا یه کم رنگ و بوی عشق به نوشتن بدید تا ما عاشقش بشیم
به این قلم لغزانتون تا سر نخورده بگید در مورد نوشتن مثبتر بنویسه
اگه گوش نکرد همون بهتر که بیفته تو گرداب
عزیز دل
اینها که مینویسم برای آدمهاییه که میخوان جدی و حرفهای کار کنن و یاد بگیرن.
وگرنه اونی که دنبال کار تفننی و سرگرم کردن خودشه، میتونه بره توی اینستاگرام واسه خودش دلنوشته بنویسه و کلی هم لایک بگیره.
نوشتنِ جدی، شوخی نداره.
حتی کتاب خوندن هم اگر بخواد جدی بشه، توان ذهنی و جسمی زیادی میخواد.
بنابراین امیذوارم دوستان متفنن به ریش و گیس نگیرن و پی عیش خودشون باشن.
سلام
جناب کلانتری گرامی!
اگر کامنت من را با دقت خوانده بودید متوجه میشدید که من خودم به خاطر اینکه مدتیه دارم با نوشتن دست و پنجه نرم میکنم و اون را لمس کردم اعتراف کرده بودم که نویسندگی کار خیلی سختی هست منظور من این بود که به جای کلمات خشن و منفی از کلمات مثبت و شوق برانگیز استفاده کنید
هر چند گویا شما اعتقادی به روانشناسی مثبت نگر ندارید و در یکی از پستهاتون از اون به عنوان کتابهای انگیزشی آبکی نام بردید
من اگر دنبال تفریح و سرگرمی و تفنن و عیاشی و بطالت و جلب توجه و لایک جمع کردن بودم به قول خود شما میرفتم سراغ تلگرام و اینستاگرام و سایتهایی از این دست
وقتی من تمام پستهای شما را دقیق میخونم و حتی تک تک کلماتتون را تحلیل میکنم یعنی اینکه به دنبال یادگیری و رشد و پیشرفت و مهارت آموزی هستم یعنی اینکه اهداف بزرگی دارم و برای رسیدن به اونها دارم تلاش میکنم
من اینطور فکر میکردم که شما بین طنز و تمسخر تمایز قائل هستید مگر نه اینکه در طنز از صنعت اغراق استفاده و یک سری نقصها و ضعفها درشت نمایی میشود درست مثل کاریکاتور
هدف طنز اصلاح نقصهاست
شخصیت من با هرزگی و ریشخند کردن و تمسخر دیگران هیچ تناسبی ندارد
من نمیدونم برداشت شما از رنگ و بوی عشق چه چیزی بود ولی این را بدونید که منظور من اصلا عشقهای زمینی پیش پا افتاده نبود منظور من جملاتی هست که عشق و شور و اشتیاق به نوشتن را برای ایجاد تغییر و تحول در دیگران به وجود بیاره
من برای خودم خیلی متاسفم که بعد از دریافت اینهمه کامنت از طرف من در مورد شخصیتم اینطور قضاوت میکنید
بهتره چند تا از درسهای خودتون را مرور کنیم
در درس سنگ کلامی یاد گرفتیم که هنر شنیدن و ظرفیت و تحمل پذیری خودمون را بالا ببریم
در درس ذلت نفس یاد گرفتیم که گاهی باید خودمون را به باد شدیدترین انتقادها بگیریم تا از انتقاد دیگران نلرزیم و در درس وبلاگ نویسی یاد گرفتیم که ما میتونیم در خلوت خودمون چیزی بنویسیم و قربان صدقه خلاقیت خود شویم ولی تنها از طریق تبادل و ارتباط با دیگران می تونیم به ضعفها و نقصهای خودمون پی ببریم
مگر نه اینکه یه معلم باید اهل عمل باشد
تا حالا نظر و دیدگاه خودم را در مورد پستهای شما خیلی صریح وصادقانه بیان کردم اونجایی که خوب بود ستایش میکردم و اونجایی که از نظر خودم کمی ایراد داشت هم مطرح میکردم
این طبیعیه که اختلاف سلایق و نوع نگاهها باعث ایجاد سوتفاهم بشه
جناب کلانتری من همیشه برای شما و نوع تفکرتون احترام قائل بودم و هستم و اگر این شوخی را حمل بر بی ادبی و جسارت بنده کردید خیلی ازتون معذرت میخوام و اگر کامنتهای من باعث رنجش و آزردگی شما میشه
چشم دیگه براتون کامنت نمیزارم
به خاطر راهنماییها و مطالب خوبی که ازتون یاد گرفتم واقعا ازتون سپاسگزارم
شاد و پیروز و موفق باشید
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
بهار عزیز
راحت باش. سخت نگیر.
سال نو رو بهت تبریک میگم. سال خوب و شادی داشته باشی.
ضمناً روانشناسی مثبت نگر کلاً از بحث کتابهای انگیزشی جداست و یه مبحث آکادمیک و مهمه و داشمنداهای سرشناس خودش رو داره.
سلام
ممنونم سال نو شما هم مبارک
سالی پر از خوبی و موفقیت همراه با لذت و شادی و شیرینی صدچندان خواندن و نوشتن را براتون آرزو میکنم
من گاهگاهی یه شعرایی میگم گفتم شاید بد نباشه یکی از شعرای جدیدم را که تاحدی با حال و هوای این فصل مناسبت داره را براتون بفرستم
می نویسم به نام حضرت عشق
خالق نور و شور و سرشت
می نویسم جهان و هر چه در اوست
هم صدا سرود و ترانه اوست
می نویسم ز فرش و عرش و فلک
چرخ گردون و لوح و حمد ملک
می نویسم که آسمان نور است
غرق قصه های پر شور است
می نویسم ز ماه و از خورشید
از هیاهوی نور و از امید
می نویسم ستاره ها دورند
در دل شب چه شاد و مسرورند
می نویسم زمین چه محجوب است
دایه ای با صفا و پر مهر است
می نویسم که کوه پابرجاست
از سکوتش صلابتی بر پاست
می نویسم که رود بی تاب است
بی قرار وصال دریا است
می نویسم به شوق فصل بهار
نغمه های عاشقانه بسیار
می نویسم ز رقص گل در باد
عشوه سرو و مستی شمشاد
می نویسم که قمری و بلبل
مست خواندن کنار آن سنبل
می نویسم ز بوسه باران
بر رخ تشنه چمنزاران
می نویسم ز ناز و غمزه باغ
در جواب چشمک مهتاب
می نویسم نسیم و هم صحرا
مست عشق و نوازش و رویا
می نویسم جهان و هر چه در اوست
جلوه ای از جمال حضرت اوست
زنده باد بهار نازنین
نبودی، جات خالی بود اینجا.
به به، چه با ذوق.
حیلی قشنگه. شعر رو جدیتر دنبال کن پس. ذوقش رو داری.
شاد باشی.
از ننوشتن و گرداب روزمرگی نهراسید چرا که همین مسائل منجر به تولد این یادداشت کوچک اما زیبا شد.
سلام جناب کلانتری عزیز
چه متن قشنگی بود
اتفاقا ما هم به مرخصی نرفتن قلمتون عادت کردیم، دیروز مدام وبلاگتون رو چک میکردم تا پست جدیدتون رو بخونم.
پاینده باشید.
سلام مریم عزیز
سپاس.
امروز در عوض کلی نوشتم و کیف کردم.
راستی یه مطلب هم اینجا نوشتم:
http://vrgl.ir/U3YhO
سلام جناب کلانتری بزرگوار
ممنونم از پاسخی که به کامنتم دادین
“من تو این روزنوشتهها میخوام روش رسیدن خودم به ایدههای تازه رو بهتون نشون بدم.”
لذت بردم از خوندن مطلبتون که آدرس دادین
خوندن مطالبتون چقدر به آدم انگیزه و ذوق و شوق میده برای نوشتن. امیدوارم منم بتونم…
پاینده باشید استاد.