نوشتن در اوج بی‌حوصلگی

من هر وقت بی حوصله و کسل باشم می‌روم سراغ نوشتن.

من زمانی‌که خسته و مستاصل باشم می‌روم سراغ نوشتن.

من در اوج درماندگی و بیچارگی می‌روم سراغ نوشتن.

من وقتی غمگین و آزرده باشم می‌روم سراغ نوشتن.

همانطور که وقتی شاد و سرحال هستم؛ می‌روم سراغ نوشتن.

جولیا کامرون درست می‌گوید:

نوشتن دوستی است که می‌توانیم سرمان را روی شانه‌اش بگذاریم و گریه کنیم.

13 پاسخ

  1. شکر ایزد که در این همهمه کرونا
    سایت خوب شاهین باز است
    و در آن عشق فراوان
    موج در موج فرا می رسد .

    یک خاطره نزدیک ، خیلی نزدیک شاید به تازگی هشت ساعت
    در تایید نوشته ارزشمند جناب شاهین خان دارم
    دیشب بعد از نوشتن مشق های شب حدود ساعت دوازده و نیم شب رفتم که بخوابم
    از لحظه ای که سرم را گذاشتم روی بالش کسی شروع کرد به زبان نگارشی و کتابی با من سخن گفتن
    گفت و گفت تا اینکه نمی دانم اصلا خوابیم یا نه
    حوالی ساعت دو نیمه شب بیدارم کرد
    خواب و بیدار رفتم سراغ دفتر روی میز که هنوز باز مانده بود
    قلم را داد دستم و تند و تند شروع کرد با لهجه کتابی سخن گفتن
    و اصرار داشت که با زبان نگارشی حرف بزند .
    تند و تند حرف می زد و من مخاطبش بودم
    حرف هایی که می زد خدایی خیلی دلچسب بود
    خیلی با ایما و اشاره و رمز و راز صحبت می کرد .
    و لابلای حرف هایش می گفت ” تو را برگزیده ام برای رسالتی ..”
    نمی دانم رسالت چه بود اما هرچه بود انگار مهم بود
    که نیمه شب بیدارم کردند تا تفهیم اتهام کنند
    فکر می کنم دو دوازده صفحه ای شد
    راستش صبح که بیدار شدم نرسیدم بخوانم ببینم چه نوشته ام
    ولی هر چه بود حس خیلی خوبی بود
    اینکه بعد از حدود بیست ماه انجام تکالیف صبحگاهی و شامگاهی
    بیدارت کنند و خواب و بیدار قلم به دستت بدهند و بگویند تو را برگزیده ام
    برای نوشتن حرف هایی
    از شاهین عزیز ممنونم که مرا به این حساسیت های نوشتاری رهنمون شد

  2. هر وقت بی رمق و ناامید در گوشه ای فرو روم،نوشتن به سراغم می آید.
    درگوشم زمزمه می کند و دستم را می گیرد.
    خلق و خویم را به کلی عوض می کند و تسکینم می دهد.
    شاد،منظم وعملگرامیشوم.
    وقتی مشکلی دارم،می نویسم تا بفهمم غمگینم،عصبانیم،کسلم یا خودمو گول میزنم.
    بعد از چند صفحه نوشتن تازه میفهمم چقدر انرژی دارم و شنگولم.
    من برای شاد ماندن می نویسم.

  3. شاهین جان
    چه جمله ی زیبایی از جولیا کامرون نقل کردی، اگر درست فهمیده باشم، نوشتن به مانند مونس تنهایی ماست آن زمان که واقعا بهش نیاز داریم.
    گویی او حال ما را درک میکند و واژگان و کلمات متناسب با وضعیت امان را بر روی کاغذ صفحه آرایی می کند.
    شاهین جان، اینها رو که گفتی همه مربوط می شدند به قبل از نوشتن تو
    میشه برای ما قدری از بعد از نوشتن هم بگی
    مثلا
    بعد از اینکه می نویسم، ایده جدیدی برای نوشته بعدی خود می یابم.
    بعد از اینکه نوشتنم پایان می یابد، …
    ممنون میشم

    1. جواد عزیز
      درباره سوالی که پرسیدی حتما یه پست مستقل می نویسم.

  4. من از انتشار نوشته های این زمانها، دلهره دارم

    فکر میکنم نوشته هایمان باید کاغذی و برای خود بوده و نباید وبلاگنویسی باشد.
    به هزار دلیل ☺

  5. در ما ناگفته هایی است که نا آراممان میکند همانگونه که کلمات بدون کاغذ سرگردانند. باید نوشت و آرام شد…

  6. روزهاي زيادي در زندگي من بوده كه يك خودكار و دفتر نوشته هاي روزانه ، تمام چيزي كه نياز داشتم رو بمن هديه كردن. بارها بار قلب و ذهنم رو روي دوش قلم و كاغذ گذاشتم و سبك بار ادامه دادم. نوشتن رو دوس دارم چون تنها دوست من بوده كه تاريخ انقضا نداشته.
    مطلبت به دلم نشست.

    1. نیلوفر عزیز
      از لطفت ممنوم.
      چقدر خوبه که دوستانی مثل شما دارم که شیفته ی نوشتن هستن.

  7. نوشتن یعنی خود زندگی. نوشتن یعنی همه زندگی. جایی که زندگی هست و از سر انگشتان بر کاغذ جاری می شود. نوشتن دنیایی است که همیشه به آن نیاز داریم.

    اتفاقا من وقتی بی حوصله باشم و بنویسم سر حال می شوم.

    متشکرم.

    1. چه جمله بی نظیری نوشتی یاور مهربان:
      نوشتن یعنی خود زندگی. نوشتن یعنی همه زندگی. جایی که زندگی هست و از سر انگشتان بر کاغذ جاری می شود. نوشتن دنیایی است که همیشه به آن نیاز داریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *