عشق باریده بود

شاهین کلانتری

ساعت 11

سلام. راستش دوست ندارم اول برنامه زیاد حاشیه بروم و بگویم حالتان چطور است و روزتان بخیر و ازین حرف‌ها. پس فقط یک سلام می‌گویم و می‌روم سر هر چیزی جز اصل مطلب. چون اصل مطلب در کار نیست. این برنامه پانزده‌شانزده ساعت طول می‌کشد و کی حوصله دارد که پانزده‌شانزده ساعت راجع به اصل مطلب صحبت کند. دلم می‌خواهد به خیلی جاها سرک بکشم. این را هم بگویم: این وسطها می‌روم به کار و زندگی خودم هم می‌رسم، یکسره ننشسته‌ام اینجا که برای شما حرف بزنم. اصلن باید بروم به کار و زندگی خودم برسم که بتونم چیزی برای تعریف کردن پیدا کنم. فعلن آهنگی از موتسارت بشنوید تا من برگردم:

لینک دانلود موسیقی

11:30

رفتم به پیام‌های همکارانم جواب دادم و برگشتم. برای یک بابایی هم پول واریز کردم که فامیلی‌اش «صحرائی» بود؛ همین باعث شد یاد یک ماجرایی بیفتم:

یک روز منوچهر انور در جلسه‌ای می‌گوید در مجله‌ای شعری خونده که سراینده‌ش «ب.ب» بوده. بعد هم شعر را می‌خواند:

به صحرا شدم

عشق باریده بود و 

زمین از عشق تر شده بود

و چنان که پای مردی در گِل فرو رود

پایم فرو می‌رفت

               در عشق.

بعد از جمع می‌پرسد «شعرِ نوِ خوبی بود؟»

در صورتی که این بخشی از گفتار بایزید بسطامی در تذکرةالاولیاءست که عطار به فارسی برگردانده است.

خیلی وقت‌ها شعریّتِ یک نوشتۀ منثور خیلی شعری‌تر از نوشته‌های منظوم است.
منوچهر انور، جملۀ تجربه، شمارۀ پنجم دورۀ جدید

13:37

داشتم کتاب عین حب نباتِ جواد مجابی را ورق می‌زدم. یکی از نوشته‌های این کتاب را شما هم بخونید:

«حتما آدمی که صبح از خواب بیدار می‌شود غیر از آن کسی است که شب پیش در آن رختخواب خسبیده. وگرنه چه‌طور می‌شود که شخص، آن همه در رؤیایش با افراد جورواجور خفت‌وخیز کند و دشمنان و دوستانش را بی‌جهت بکشد. به هر قانونی با کارهای فراقانونی بخندد. صبح که بیدار شد با آن پیشینه برود پشت میزش به عنوان شاعر، قاضی، حداقل یک شهروند محترم. البته به خاطر کارهای خلافی که طی روز کرده‌ایم ، گاهی در شب مجازات می‌شویم اما عکس آن خوشبختانه پیش نمی‌آید. این هم یکی از فواید شیزوفرنی جمعی.»

یکی از دلایل اثبات خلاقیت آدم‌ها این است که همه خواب می‌بینیم. هر آدمی توی خواب خلاق است، چون می‌تواند نوع دیگری از روابط بین آدم‌ها و اشیاء را تصور کند. بسیاری از اوقات توی خواب پا به جاهایی می‌گذاریم که قبلن ندیده‌ایم، و این یعنی خلاقیت. حالا اگر یک نفر بتواند توی بیداری هم خواب ببیند می‌شود هنرمند. هنر یعنی رؤیابینی با چشم‌های باز.

16:42

صدای جوشکاری ساختمان بغلی آنقدر روی مخ است که دیگر نمی‌شود ادامه داد. می‌روم بیرون پیاده‌روی کنم. یک سری کارها را هم بیرون انجام می‌دهم. با حرف معروف نیچه خودم را تسکین می‌دهم:

تنها افکاری که در زمان پیاده روی به ذهن می‌رسند، ارزشمند هستند. (+)

22:30

یکی از نکته‌های بدیهی اما مهمی که امروز باز هم به آن رسیدم این بود:

اگر به یک کار، به شکل کار نگاه نکنی -فرضن آن را بازی بپنداری- کم‌تر خسته می‌شوی، شاید هم هیچ خسته نشوی.

 

9 پاسخ

  1. استاد جانم از زمانیکه افتخار شاگردی شما را داشته ام تا اکنون هم در نوشتار و هم گفتارم پیشرفت حاصل شده . هم زیباتر مینویسم هم زیباتر صحبت میکنم .این پیشرفت را مدیون کلام زیبای شما در گفتار هستم . به نوشته هایتان که دقت میکنم نکات جدید ی میبینم به عنوان مثال کلمه فرضن را به این شکل ندیده بودم .

    1. درود خانم اسلامی نازنین
      باعث افتخاره منه که در خدمت شما هستم.
      اما دربارۀ موضوعی فرمودین، کامنتی که برای یکی از دوستان گذاشتم، برای شما هم می‌ذارم:
      من هم قبلن کلماتی مثل «قبلاً» و «قطعاً» و «حتماً» و… رو به شکل رایج می‌نوشتم. اما مدتیه تصور می‌کنم که باید اینا رو فارسی بنویسم، چون این کلمات دیگه فارسی شدن، و من هم در حال فارسی نوشتنم، بنابراین این شکلی بهتره.
      بذارید این نقل قول رو هم به کامنتم اضافه کنم:
      محمد پروین گنابادی از صادق هدایت نقل می‌کنه:
      «مرحوم هدایت معتقد بود به فرض که بخواهیم کلمه‌های تنوین‌دار را به کار ببریم، برای این که به آنها رنگ فارسی ببخشیم باید آن‌ها را همچنان که تلفظ می‌شوند بنویسیم تا این همه گرفتاری‌‌های املایی از میان برود و برای مثال، ابداً را ابدن و واقعاً را واقعن و اتفاقاً را اتفاقن بنویسیم.»

      1. درود ، و تبریک سال نو به جناب کلانتری گرانقدر و محترم. جناب کلانتری شما بی شک در نگاه بسیاری از هنرجویان و یا نوقلم ها نمونه و الگو هستید ، اما حقیقت فراتر از این حرفهاست، زیرا بنده در انعکاس تصویر خویشتن خویش در آیینه ی باور دانشجویان و هنرجویانم یک مدرس ادبیات داستانی لحاظ میشوم اما همواره به همگان پیشنهاد میکنم تا قدر فرصت و موقعیت فراهم شده توسط شخص جنابعالی را دانسته و از آن بهره ببرند‌. زیرا محتوای آموزشی و تجارب ارزشمندتان را در اختیار علاقه مندان قرار داده اید و اکثر مطالب آموزشی تان رایگان در دسترس عموم است. و این پسندیده و قابل تحسین و تمجید است ، همچنین گویای بزرگواری و سخاوت و اندیشه پیشرو و جایگاه والای شماست . اما گاهی به فکر فرو میروم و از خودم میپرسم یعنی خود جناب کلانتری به این مهم پی نبرده که میبایست تمامی زوایای ادبیات پارسی را ارتقا ببخشد و یا لااقل بر آنان پایبند باشد؟… شاید توقع بنده زیاد است. اما شاید بهتر باشد جای واژگانی مانند : کامنت . از واژه ای پارسی بهره ببرید. چون الگو بودن مسئولیتی بزرگ و حساس است. و شما الگوی بسیاری هستید . در ضمن با طریقه نوشتن کلماتی مانند اتفاقن‌ و عمومن‌ قبلن‌ و شدیدن‌ ،
        شدیدن‌ و کاملن‌ موافقم‌ . باید مانند شما نوشت.

        1. سلام شهروز عزیز و ارجمند
          از مهر شما بی‌نهایت سپاسگزارم.
          سپاس از گوشزد کردن این نکته.
          چه خوب که دوست عزیزی چون شما دارم که با مهربانی راهنمای منه.
          سال نو رو بهتون تبریک می‌گم.
          با آرزوی بهترین‌ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *