شما هم آنچه می‌خوانید از یاد می‌برید | نگاه دیگری به کتابخوانی

شما هم آنچه می‌خوانید از یاد می‌برید | نگاه دیگری به کتابخوانی

گلایه می‌کنی که هر چه می‌خوانی از یاد می‌بری. می‌گویی چکار کنم تا هر چه خوانده‌ام در ذهنم حک شود؟

اما برعکس تو من از فراموش کردن کتاب‌ها لذت می‌برم.

چرا؟

اول اینکه از مغزم سپاسگزارم که با همان سازوکاری که رخدادهای بد و اخبار روز را از ذهنم پاک می‌کند، کتاب‌های بی‌مایه را نیز می‌شورد و می‌برد. پس این نوع نسیان در خدمت ذهن من است.

از طرف دیگر، وقتی کتاب‌های خوب را فراموش می‌کنم، شانس لذت بردن از بازخوانی آن‌ها را به دست می‌آورم.

این روزها بعد از پنج شش سال اولین خوانش کتاب محبوبم، دارم برای بار دهم آن را می‌خوانم. بارها و بارها مطالعه هنوز باعث نشده تا واو به واو کتاب در ذهنم ثبت شود. و چه بهتر. می‌توانم دوباره و دوباره این کتاب را بخوانم و هر بار محظوظ شوم.

کتابخوان هم چه کم‌حافظه‌تر، لذتش بیشتر.

 

 در همین رابطه:

راهنمای کامل یک شکارچی کتاب!

صفحۀ من در اینستاگرام

38 پاسخ

  1. عالی بود وازچیزی که سالها ناراحت بودم خیالم راحت شد ممنونم استاد

    1. چه خوب نجمه گرامی
      امیدوارم بیش از پیش از مطالعه لذت ببرید.

  2. دوباره خواندن کتابی که قبلا خواندم برای من یاد آور این است که چه کتاب زیبا و پر مفهومی بود چون من هرگز یک کتاب را دوبار نمی خوانم به جز کتاب های درسی که باید به قول معروف قورتشان بدهی ولی به نظرم این ایده بسیار مفید است برای تقویت ذهن و اندیشه مانند قرآن مجید که هر بار می خوانیمش چیز های جدیدی را کشف میکنیم آن هم فقط به مثال یک سوره اش را

  3. سلام آقای کلانتری
    بسیار کوتاه و مفید یکی از مهم ترین دغدغه های کتابخوانی را مطرح فرمودید.
    مثل همیشه عالی

  4. استاد واقعا شگفت‌زده می‌شوم وقتی که پاسخ بیشتر دغدغه‌هایم را در مطالبی که شما می‌نویسید پیدا می‌کنم. هر بار که یک مطلب تازه از شما می‌خوانم از حجم افکار آزاردهنده‌ای که ذهنم را پرکرده است کم می‌شود. سپاس فراوان🙏🌻

    1. سلام پریسا جان
      خوشحالم که چنین حسی داری.
      امیدوارم همیشه شاد و برقرار باشی.

  5. سلام
    البته اینکه دوباره خوانی بعضی کتابها هم عالیه و هم لازمه که شکی درش نیست
    ولی گاهی کتابی می خونم تو ذهنم هست ولی اینکه بخوام به زبون بیارم و مختصری از اون رو براي کسی تعریف کنم از یادم میره
    این خیلی بده

    1. درود عصمت عزیز
      با دوباره‌خوانی قدرت بازگویی کتاب‌ها برای دیگران رو هم پیدا می‌کنید.

  6. استاد جان این که با این رویکرد، از خواندن و بیشتر خواندن لذت ببریم عالیه. اما یک رویکرد دیگه هم وجود داره و اون اینه که اگرچه به نظر فراموش می‌کنیم، درواقع به ناخودآگاه ما می‌ره. و بعد از شاید سال‌ها، تحولی که باید رو روی ما می‌ذاره.

  7. استاد دقیقا من همینطورم خیلی عذاب وجدان میگیرم و دوباره برمیگردم صفحات قبلی رو میخونم این باعث میشه کتاب رو دیرتر تمام کنم من همیشه نگرانم چون کلی کتاب دارم و نخوندم ولی عاشق همشونم.

  8. شاید این کامنتو قبلا گذاشته باشم یادم نیست ولی خدارو شکر می کنم که استادی مثل اقای کلانتری دارم و همه تجربیاتش رو در اختیارمون قرار میدن و هزار بار شکر نمی تونن بدزدنش از ایران چون فقط فارسی می نویسه

  9. من به جایی رسیدم که نت‌برداری‌های قدیمیم رو می‌خونم و نه تنها برام جدیده، بلکه شدیدا شگفت‌زده می‌شم و احساس می‌کنم چیزی رو که قرار بوده زندگی‌مو تغییر بده پیدا کردم:/

  10. تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم :))
    همیشه میگفتم برای منِ کم حافظه انگار خوندن بیهوده ست! البته که این فکر باعث نمیشد نخونم، ولی خب، فکرش که بود :))

  11. چای جینسنگ به حافظه کمک می‌کنه🙂👌 برای کتابخوانی که به نظرم نوعی از استرس ذهنی است بخصوص برای کسی که تازه شروع کرده یا در حجم بالا می‌خواند و این گیاه طب سنتی چینی به نوعی کمک به تقویت ذهن و جسم از طریق تغذیه‌ای گیاهی است. در دوز ۱۰۰ ۲۵۰ و ۵۰۰ نوع کره‌ای بهتر است.🙂👌

    1. نظرتونو خوندم یاد دوران دبیرستانم افتادم، تو راه رفت و برگشت و زنگایی که دروس تخصصی داشتیم من همش کتاب میخوندم. اخه هم رشته تحصیلیمو دوس نداشتم هم حوصلم سر می رفت یه بار معلم هندسمون که زیاد سنی نداشت و خودش دانشجو فوق لیسانس بود و داشت مهاجرت میکرد و طبیعتا دیگه دغدغه اصلیش من و هم کلاسیام نبودیم اومده بود بالا سرم خیلی اروم و مهربون پرسید چی میخونی؟ کتابش با اینکه خیلی به درد نخور نبود خیلیم جذاب نبود واسه همین بدون اینکه ناراحت بشم تمرکزمو به هم زده یه انگشتمو بین کتاب نگه داشتم که صفحش به هم نخوره و کتابو بستم تا عنوانشو نشونش بدم، همینجور که کتابو بهش نشون میدادم همزمان مثل خودش بی خیال و مهربون گفتم “پله های موفقیت” بعد همون لحظه دوستم خندید واسه همین دیگه نفهمیدم چیشد و اگه نمیخندید بین من و معلممون چه مکالمه ای پیش میومد. اخه اصلا خودشو معلم حساب نمیکرد واسه خودش خوشحال بود و از دانشگاه خودش از دانشجو ارشد بودنش به طور همزمان با تدریسش تو مدرسه ما و بیشتر از همه اینا شوخی هاش با شوهر خواهرش حرف میزد.شاید چون جذاب بود نمیخواست توجهمون به سمت شوهر و بچش بره شایدم واسه همین من حس اینکه از سر دلسوزی اومده باشه بالا سرمو نداشتم. فکنم مثل من به نشونه ها توجه میکرده و با خودش گفته اینکه دانش اموزم سر کلاس داره یه کتاب غیر درسی میخونه برای من یه مفهومی داره یا حتی ممکنه خوندن اون کتاب بتونه به سوالای توی کلم جواب بده! چون خیلی خوشحال شد وقتی جلد کتابو بهش نشون دادم.
      استرس ذهنی هم نداشتم منتظر بودم دبیرستان تموم بشه. هرچی دعا کردم به یه علتی مثلا تعداد غیبت های زیاد در طول چهار سال تحصیلی دوره دبیرستان بیان اخراجم کنن فایده نداشت. خداروشکر هم کتابای کتابخونمون زیاد و جذاب بودن هم اون روزای مدرسه تموم شدن هم معلمامون با کتاب خوندن من اگرم میدیدن کاری نداشتن. بابت چایی هم ممنون البته برای منم نبود اما همینکه کامنتتونو خوندم گفتم تشکر کنم میرم میخرم وقتی وبلاگ ساختم یه فنجونشو کنار کتابایی که معرفی میکنم میذارم.

  12. سلام،منم همیشه ناراحت بودم و فکر می کردم خیلی بد و غیر اصولی که که چیزی از کتابا یادم نمیمونه در صورتی که خیلیا میگن جز به جز کتاب هایی رو از حفظن،این مطلب خیلی کمکم کرد ممنون ازتون

  13. درود بر شاهین کلانتری عزیز که همیشه با دیدگاه های جدیدش ما رو شگفت زده کرده.

  14. لذت بردن از بازخوانی. چه قشنگ.
    با بازخوانی میشه یه کتاب رو بارها کشف کرد. میدونم که تا وقتی دست‌مون تو دست کتاب‌هاست، یه چیزی هست که نمیذاره غرق بشیم و دست‌مون رو میکشه بالا. حوصله، زمان و اولویت دادن به خواندن و بازخوانی کتاب‌ها به نظرم جزو کالاهای لوکس الآن محسوب میشن. از بس که حواس‌پرتی داریم. اگر یافتیم‌شون (یا ساختیم‌شون) قدرشون رو بدونیم. نخیر. شعار نمیدم. تمام سعیم رو می‌کنم قدر بدونم. (این آخری رو با شما نبودم. با منتقد درونم بودم. ببخشید دعواهامون رو میاریم اینجا)

    1. درود زهرای خلاق و خوب
      منتظرم که یه روز خبر چاپ کتاب خودت رو بهم بدی.

      1. چه حس خوبی بود که از زمان جلوتر حرف زدید. اتفاقا یه مدت بهش فکر می‌کردم به چند تا اسم هم رسیده بودم. «فقط بیست سال و خورده‌ایها بخوانند»، «اگر حول و حوش بیست‌وپنج سال‌تان است بخوانید…» این دوتا رو خیلی دوست داشتم. سه چهارتا هم سرفصل کلی انتخاب کردم. توی ذهنم شروع‌شون هم کردم. ولی بعدش پا شدم گفتم ایده‌های نازنینم خیلی دوست‌تون دارم ولی الان شما باید یه مدت در گنیجنه‌ی سینه‌ی من بمونید. پرداختن به شما برام سخته. ولی بدونید حواسم بهتون هست. میرم قوی میشم و یه روز میام نجات‌تون میدم. یه دستمال لطفا. مرسی.

        1. راستی چقدر خوب شده این کامنت‌های ریپلای رنگی شدن. یه بار خواستم بگم بهتون یادم رفت. یه چیز دیگه هم اینکه قبلا جواباتون به ایمیلم هم میومدن. ولی مدتیه که نمیاد و فقط باید از سایت‌تون چک کنم. نمیدونم مشکل ایمیل منه یا اینطوری تنظیم کردید.

          1. زهرا جان
            سوال کردم از آقای قائدی. گفتن افزونه ارسال ایمیل فعاله و مشکلی وجود نداره.

  15. سلام
    اینکه مطالب کتابی را فراموش کنیم درصورتی خوب است که کتاب داستانی باشد. آن وقت همانطور که گفتید از خواندن دوباره آن لذت میبریم. اما اگر کتاب آموزشی باشد این طور نیست.

    1. سلام کاردو جان
      من دربارۀ کتاب‌های آموزشی و غیرداستانی خوب هم چنین تجربه‌ای دارم. یعنی از مکررخوانی اون‌ها لذت می‌برم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *