چرا شب‌ها وقتِ نوشتن است؟

چرا شب‌ها وقتِ نوشتن است؟

نوشتن توی دل شب ماجرای دیگر‌ی‌ست.

شب راه می‌دهد به تمرکز، چون دست آدم به هیچ جایی بند نیست. اگر کاری به ذهنت برسد، نه می‌توانی به کسی زنگ بزنی نه می‌توانی پاشنه پاهایت را بکشی و راهی بیرون شوی، نه می‌توانی پیاده‌روی بروی و نه در خانه هم‌صحبتی داری، مزاحمت و سروصدا هم در کم‌ترین حد ممکن است.

من اصراری ندارم شما شب‌ها بنویسید، چه‌بسا که اغلب نویسنده‌های بزرگ جهان صبحگاهان را برای نوشتن مناسب‌تر می‌دانسته‌اند.

اما من شب‌ها را دوست‌تر می‌دارم. صبح تا قهوه اثر کند من دوباره به خواب رفته‌ام! سحر که بیدار می‌شوی زندگی پیش‌ روست، ذهن تو هزار برنامه پیش‌ رویت می‌گذارد و هزار ماجرا برای دنبال کردن، اما شب بن‌بست محض است و مجبوری دستت را بند نوشتن کنی.

محمدرضا شعبانعلی سال‌ها قبل توییت جالبی نوشته بود:

«شب‌ها را دوست دارم، شب‌ها کشورم جمعیتی دارد که فکر می‌کنم از لحاظ کیفیت از بیداران روز برترند.»

این جمله به جغدهای شب‌زنده‌داری که مشغول نوشتن هستند حس خوبی می‌دهد. چه چیزی از این بهتر؟

 

عضویت در کانال مدرسه نویسندگی در تلگرام

سایت رسمی مدرسه نویسندگی

23 پاسخ

  1. سلام آقای کلانتری. شبها مینویسم. چون در تاریکی مغزم توانایی تصویر سازی بیشتری داره و سکوت کمکم میکنه و اینکه باید صبح ها برم کار کنم چون بدهکارم :)))))))

  2. سلام قشنگ بود. البته صبح ساعت 5 تا شش هم که بیدار می‎شویم، چون فعلا در زمستان هستیم می توانیم صفحات صبحگاهی بنویسیم ولی احساس کنیم شب است. و با خود نجوا کنیم شب است و سکوت است و…..

  3. سلام استاد
    سالهای زیادی تنها روی پله‌های ساختمان پدری نشستم و به ماه گوشه آسمان که از لابلای پنجره پاگرد به من‌نگاه می‌کرد ، خیره شدم و نوشتم. حالا هم همینطور وقتی بچه‌هایم سرگرم چرخیدن در دنیای بازی و گوشی هستند و همسرم روبروی تلویزیون دراز کشیده و مرتب کانالها را به امید دیدن یک فیلم بالا و پایین می‌کند در اوج خستگی و خواب می‌نویسم.بسیار پیش آمده که مرتب دستم در خواب و بیداری روی کاغذ سرخورده اما، عشق نوشتن شبانه، مانع از ترک این عادت شده است.
    چقدر به دلم نشست حرف محمدرضا شعبانعلی.

  4. من مینویسم چون مغزم اینقدر آشفتس که آروم نمی گیره، که اگر ننویسم نمیدانم دود حاصل از سوختن افکارم چه بلائی سرم خواهد آورد. این روز ها نوشتن تنها راه آرام کردن روح پریشانم است
    مینویسم از زمین ، از زمان ، از عرش از فلک
    بلکه این بلای بزرگی که بشریت را گرفتار کرده را فراموش کنم

  5. البته فکر کنم تازگی ها شما به اهمیت نوشتن در صبح، آن هم قبل از هر کاری، و صفحات صبحگاهی تاکید میکنید. البته من همچنان آدم شب نوشتنم، ولی فکر میکنم اگر مدتی نرارت صبح نوشتن و کمی کندتر و کم حاصل تر بودن را تحمل کنم، در صبح نوشتن چیزی کشف کنم که تا امروز (در شب نویسی ) نیافته ام.

    1. درود نرگس عزیز
      نه اتفاقا. من مطلب صفحات صبحگاهی سایت رو چهار پنج سال پیش نوشتم، بعدها فقط به‌روزش کردم و تاریخش رو تغییر دادم.
      در کل ذهن صبح یه چیز دیگه‌ست.

  6. شبهای سیاهند ولی ذهنها روشن دنیای آدمهامتفاوت جهان قرینه دارد،همه باهم کایناتیم ،سایه سفید است ولی چشمها سیاهند، دنیا درآرامش بسرمیبرد ازیک انفجاربزرگ جان سالمی بدربرد ،دنیا با توام خوابی

  7. خوشبختانه ما از جغد های شبیم اگه مادرمون نره کنتور برق رو برای اینکه ما بخوابیم خاموش کنه …

  8. سلام استاد .منم عاشق شب هستم ,عاشق سکوت شب ,وقتی که دو تا فرشته کوچولوی من از فرط خستگی مبخوابند من تازه معنی سکوت و فکر را میفهمم ,خودم رو مهمان یک لیوان چای میکنم و فکر میکنم به آرزوها و موفقیت هایی که انتظار من را میکشند …
    شب و روز معجزه هستند …

  9. اقا منم برای سایتم فقط شب ها میتونم کار کنم..بنویسم براشون.بهشون رسیدگی کنم.
    خیلی جالب بود.روزها پر مزاحمه…یا بیرون کار پیش میاد..یا یکی زنگ میزنه ازت چیزی میخواد.
    اصن روزا باس خوابید …چه حرفی زده استاد شعبانعلی.دمش گم..کمرم شکست با حرفش

    1. زنده باد محمد محبی عزیز
      محمد جان شما اصلیتاً اهل کجا هستید؟

  10. کسانیکه شب بیدارن ،درواقع بیدارن
    شبها انسانها از قسمت راست مغزشان بیشتر استفاده میکنند چون متمایز میشی ..

  11. درود بر شاهین عزیز
    این روزها که من شدم شاهد شب. فقط شب رو میبینم نه دیگه دستم به قلم میره نه روی کیبرد برای نوشتن تکون میخوره. انگار خشک شدم شایدم جغد پیری شدم و خرامان به سوی تنه خالی درخت میخزم.
    شب موقعی که درخت‌ها خوابیدن و پرنده‌ها ارام گرفتن، همیشه نور ضعیف اتاق بعضی‌ها صفای بیشتری به شب میده. مثل نور ضعیفی که شاهین برای شب روش میکنه و این انرژی رو با نوشتنش با ما تقسیم میکنه.
    حالمو بهتر کرد نوشتت:)
    سپاس

    1. سلام به علیرضای عزیز
      نبودی، دلم برات تنگ شده بود، که اومدی
      کامنت هات رو بی نهایت دوست دارم.
      به امید دیدار، به زودی

  12. خيلي خوب بود
    دقيقا حس منم همين طور هست
    سكوت شب فقط براي نوشتن است
    براي رهايي از صداهاي ممتد روز
    در تاريكي شب با روشنايي كم نور فقط بايد رفت به دل نوشتن و خيالات تمام ناشدني ذهن…

  13. شب بهترین زمان الهام و نوشتن است ، مخصوصا اگه شب برفی باشه!!! مثل امشب !

  14. عاااالی بود مثل همیشه،و واقعا من هم همین حسو دارم و شبها همیشه برام الهام بخش تر هستند.
    ممنون از نوشته های زیباتون که جانی تازه به اندیشمون میده.

    1. سلام سمانه جان
      خوشحالم که دوست شب زنده داری مثل شما این وقت شب این کامنت زیبا رو برام نوشته.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *