چهار روز پیش یکهو کنجکاو شدم بدانم کلمهی «آسمانخراش» را چه کسی ساخته. در رابطه با خیلی از واژههایی که به نظرم جالب میایند چنین حسی ندارم و صدالبته که همهی واژههای تازه هم اینطور نیستند که بشود سازندهشان را یافت؛ اما حس کردم این یکی سازندهی خلاقی دارد که میتوان شناخت.
کلمات برایم از هر چیزی رازآلودترند. کاش به داستان شکلگیری تمام واژهها دسترسی داشتیم. کلمه برایم از زمانی مهم شد که تصمیم گرفتم بینوشتن زندگی نکنم. وقتی همهچیزِ زیست شخصیام را در پیوند با نوشتن دیدم —یا حتا بهروز تلاش کردم ببینم— فهمیدم که باید بچسبم به واژه (در اینجا منظورم از واژه کل زبان است)، واژه را خوب بشناسم تا بتوانم کاری با نوشتن —یا بهعبارتی زندگیام— بکنم.
یاد پرسوناژ مرد نمایشنامهی «یک دنیا معذرت» افتادم، مرد بیاعصابی که گند زده به زندگی مشترکش و در جایی از تکگویی طولانیاش میگوید: «کلماتن که به ما دستور میدن، چون یه بنیبشری تو اتاقش، یه جایی، شاید تو یه دِیر یا یه جایی تواونمایهها، یههو یه کلمه به ذهنش میرسه و بعدش راه میافته اینوَر اونوَر به همه فخر میفروشه که خودش این کلمه رو پیدا کرده. یه حیوون یا گیاهِ مشخص یا از این قبیل —اگه فکر میکنی این مثال حساب نیس، تو یه چیزی انتخاب کن— زینپس اسمش میشه فلانوبهمان. بعدشَم دوستدارای اون راهبِ دِیرنشین، خُبِ، تو دِیر شروع میکنن به استفاده از اون کلمه و سرِ ضرب، بخوای و نخوای، میبینی قرنها گیر کردهیم بینِ کلمههایی که اینجوری بهوجود اومدهن. (از کتاب «اینجا همه میبخشند»، نیل لبیوت، ترجمهی پژند سلیمانی، نشر نیلا، ص. ۱۱۴ و ۱۱۵)»
باری، امروز اتفاقی در کتابفروشی چشمهی انقلاب چشمم خورد به کتاب «ناصر وثوقی: زبان فارسی و ادبیات معاصر» و صفحهیی که در آن «آسمانخراش» در فهرست واژههایی که ناصر وثوقی ساخته و برگزیده، آمده بود. بله، حالیا کیفورم از خواندن کتاب و آشنایی با آدمی که «آسمانخراش» ساخته.