خواندن و نخواندن

خواندن برای نوشتن ضروری است. این را می‌توان فهمید. ولی این را هم می‌توان فهمید که خواندن گاه مانع خوداندیشی و خلاقیت است.

زمانی می‌پنداشتم خواندن و نوشتن دو روی یک سکه‌اند، اما حالا این دو را متفاوت از هم می‌دانم، یا می‌توانم بگویم از جایی به بعد، یعنی بعد از مدتی پراکنده‌خوانی و تمرین نوشتن، بهتر است دیگر خواندن و نوشتن را دو روی یک سکه ندانی. آن سوی سکۀ نوشتن، تجربه و مشاهدات دست اول تو در زندگی است.

تو نیاز داری در دوره‌هایی از کتاب فاصله بگیری. افزایش عمق مطالعه مقدم بر گسترش سطح آن است. باید به ذهنت فرصت بدهی تا اندوخته‌های پیشین را در قفسه‌های ذهنت سامان بدهد.

برای نویسنده (و هر که در کار فکر و خلاقیت است) نخواندن کتاب به اندازۀ خواندن آن مهم است.

5 پاسخ

  1. بلوغ به نظرم کلمه ای است که بارها و بارها همه شنیده باشیم
    حسی که از زمان کودکی بارها و بارها تجربه کرده ایم
    من در مسیر نوشتن مفهوم بلوغ را چند باری حس کرده ام
    اولین و قشنگ ترین تجربه ای که داشتم
    قبول شدن در تست نویسندگی روی سایت شما بود
    و بعد شروع کار نوشتن
    طبیعتا در سال های اول کارم آزاد نویسی می کردم
    که نوشتن بصورت یک عادت در من شکل بگیرد
    و بعد از سه سال شروع کردم به خواندن آثار نویسندگان و شعرا
    و بتدریج دارم مجموعه آثار شعرا و نویسندگان را می خرم و می خوانم
    و هر روز می نویسم
    از روی آثار
    در حال و هوای آثار
    و گاه گاهی
    در آخر هر جلسه نوشتن
    مقداری نوشته خوب به دست می آید .
    این ها مراحلی هستند که یکی دو دهه آدم در مسیر نوشتن می گذرانند
    و یواش یواش روند بلوغ را طی می کنند
    و زمانی نویسنده حرفه ای و بالغی می شوند که به سطح بالایی از تکنیک ها رسیده است
    و این بلوغ حرفه ای و فنی است
    و تازه از اینجاست که نویسنده های حرفه ای و فنی شروع می کنند
    به آفرینش آثار هنری در نوشتن
    و اینجاست که لذت می برند از هنرشان
    و به نظرم می شوند بخشی از جامعه هنری نویسندگی
    این مرحله کیف دیگر گونه ای دارد
    امیدوارم خداوند به شما سلامتی بدهد
    که به بسیاری از علاقه مندان به نوشتن جرات نوشتن می دهید
    برایتان آرزوی تندرسیتی و موفقیت دارم

    1. پرویز نازنینم
      خوشبختی یعنی آدم دوست نازنینی چون شما داشته باشه.
      همیشه شما رو تحسین می‌کنم.

  2. خدای من چقدرررر عالی بود این نکته. چیزی که من دقیقا این روزها تجربه‌ش کردم. مدتی بود که مطالعه زیاد ذهنم رو خسته، سنگین و شلوغ کرده بود و احساس میکردم ذهنم یه مدت نیاز به استراحت داره تا ورودی‌هاش رو هضم و جذب کنه. برای همین میزان مطالعاتم رو به حد زیادی کاهش دادم اما همش از این بابت احساس نگرانی و عذاب وجدان داشتم، تصور میکردم میزان ورودی و خروجی باید یکسان باشه.
    اما الان با خوندن این یادداشت آرامش گرفتم و فهمیدم ناخواسته متخصصانه رفتار کردم. 😂😅
    سپاس استاد فعال و پرانرژی ما🙏🏻

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *