فرقی نیست بین زندگی کسی که مجموعهیی از سخنان را مدام تکرار میکند و دیگری که چنین نمیکند؟
مثلن یک معلم که ناگزیر چندین درسگفتار را مدام تکرار میکند. شاید بگویی: «همه حرفهای تکراری میزنند.» اما این فرق میکند با زمانی که تکرار حرفهی توست.
اما آیا حرفهیی هست که تکرار بخشی از آن نباشد؟ فرق معلم با دیگران چیست؟
بله، ولی کار معلم از جنس سخن است و آموزش، و این فرق میکند با کار لولهکش یا قصاب.
خب، یک معلم چطور میتواند از تکرار بپرهیزد؟
گفتیم که از تکرار گریزی نیست. معلم که نمیتواند هر روز در حیطهیی جدید درس بدهد. برای تخصص چهبهتر که تمام توانش را صرف یک گوشه کند.
بیا به این فکر کنیم که یک معلم چطور میتواند خلاقانه تکرار کند.
ولی مگر تکرار هم خلاقانه میشود؟
بله، شاید متناقض به نظر برسد، اما شدنیست.
و اصلن مگر بسیاری از شاهکارهای هنری و ادبی چیزی جز تکرار خلاقانهاند؟
به داستانها بنگریم. مگر داستان عاشقانه جز این است که دو نفر عاشق هم میشوند ولی میافتد مشکلها… و تهش به هم میرسند (یا نمیرسند.)؟
اما با همین طرح ساده، هم شاهکار آفریدهاند هم آشغال.
حرف دربارهی چگونگی تکرار است.
کهنه را کهنه میگویی یا نو؟
ارزش یافتن فرمهای نو در اینجا آشکار میشود.
آن وقت شاید وضع کسی که نو را کهنه میگوید دردناکتر به نظر بیاید.
«چگونگی» بیش از «چه» اثر میگذارد.
3 پاسخ
زندگی تکراراست ولی با تحولهای کوچک میتوان ازان خسته نشد ؤهرروز به آن رنگ و بویی تازه بخشیدبا این دید که ازجابه جایی وتحول نترسی
به این دید که آخجون، اینبار قراره در برخورد با این موضوع چیکار کنم؟
به چه نکته مهمی اشاره کردید. من همیشه از تکرار فراری هستم و برای همین حتی گاهی از روتین ها هم گریزانم و ترس اسارت در تکرار را در من ایجاد می کنند اما راه رهایی از این تکرار، تکرار خلاقانه است.