پیش نوشت:
شاید این نوشته بیربط با حوزه تخصصی من به نظر برسد. ولی به گمانم بیربط نیست و ربط مستقیمی به یادگیری و توسعۀ فردی دارد.
اصل مطلب:
به گمانم ترانههای عاشقانه رونق عاشقی را بردهاند.
اصلاً خیلی از ما اگر این ترانهها را نمیشنیدم، به این شکل و صورت هرگز نمیفهمیدیم عشق یعنی چه، پس این ترانه شکلدهندۀ تصویری از عشق و عاشقی در مدل ذهنی ما هستند.
اینها را بهعنوان کسی مینویسم که دوران نوجوانیام با ترانههای عاشقانۀ پاپ گذشته و از شما چه پنهان قطره اشکی هم ریختهام.
تا سالها فکر میکردم این ترانهها تأثیر زیادی روی مدل ذهنی و رفتاری ما نداشته باشند؛ اما بهتدریج متوجه شدم این ترانهها تا حدی سناریوی عاشقشدنهای ما را تعیین میکنند. این ترانه هستند که گفتار و رفتار عاشقانۀ ما را شکل میدهد.
یکلحظه فکر کنید: چند بار پیشآمده که در حال و هوای مثبت و منفی عشق ترانهای را زیر لب زمزمه کردهاید؟
ممکن است یکی بگوید چه عیبی دارد، آهنگ گوش میدهیم تا دل زخمخوردهمان اندکی تسکین پیدا کند.
به گمان من که تأثیر این آهنگها چیزی فراتر از تسکین یا شادی است.
ترانههای پاپِ عامیانه مدل ذهنی را ایجاد میکنند که نتیجۀ آن میلیونها عاشق متوهم است که به برداشتی کاملاً سطحی و هندیمابانه از عشق رسیدهاند.
بین غم و ناله تفاوت بسیار است. آنچه در فضای پاپ ایرانی هویداست این است که چسناله جای شاعرانگی را گرفته. من نمیتوانم با آن خواننده که صدای اگزوز ماشین قراضه را درمیآورد رابطۀ حسی بگیرم. ولو اینکه بخواهد به ضرب اشعار کلاسیک خودش را قاطی آدمحسابیها کند.
برای توسعۀ فردی فقط دل کندن از سریالها و تلویزیون کافی نیست، به گمانم دل کندن از این قسم آهنگها نیز گامی مهم در جهت رشد و سلامت فکری است.
43 پاسخ
استاد سلام من خیلی به حرفاتون فکر کردم از دیروز تا حالا و میخواستم بگم که اینکه بگیم هر کسی آهنگ پاپ گوش میده و ازش لذت میبره و یا گوش نمیده اما هر زمانی به گوشش برسه ازش لذت میبره مطلقا نمیتونه درست باشه مطلقا هم غلط نیست. میتونم بگم تا حدی درسته در واقع نمیشه گفت آهنگ پاپ فارسی رو باید کنار گذاشت نمیشه گفت تمام خواننده های پاپ فارسی کار بیهوده ای می کنند و باید شغلشون رو کنار بگذارند و اگه همه آدما بخوان رشد کنن باید تمام خواننده های پاپ فارسی رو کنار بزارن چون اون ها آدم هایی بی هنر هستند من فکر می کنم اون هم یه بخشی از هنر در نوع خودش و شاید قرار نیست است سطح عمیق تری داشته باشه من در گذشته فقط از آهنگ پاپ لذت می بردم زمانی که سیزده چهارده ساله بودم اما بعد از اون خواننده هایی رو دوست داشتم مثل فرهاد مهراد که کسی در هنرش و استعداد متفاوتش شکی نداره و نمیتونیم بگیم که که اون آدم واقعاً سبکش چیه آیا سنتی یا پاپ یا کلاسیک ؟ و سبک خاص خودشو داره اینو فقط مثال زدم. من آهنگ های داخل لیست اهنگ های داخل گوشیمو نگاه کردم و دیدم خواننده هایی مثل داریوش ابی شادمهر محسن یگانه مرتضی پاشایی را نگهداری کردم ولی شاید در سال دوسه بار هم اونا رو گوش نمیکنم یعنی اونقدر بهشون نیاز ندارم که بخوام هر روز گوش کنم
بستگی داره توی چه موقعیتی باشم مثلاً تولد یا وقتی خانوادگی دور هم جمع شدیم مسلماً خانوادگی نمیشه آهنگ بی کلام گوش داد یعنی اگه حتی یک ترک هم پخش بشه ممکنه جالب باشه ولی ولی اینطور آهنگ ها آهنگهای نیست که گروهی گوش داد چشماتو ببندی و حس بگیری یا مشغول کارهابشی. فضا فرق میکنه .ولی نمی تونم بگم وقتی گوش می کنم اصلا لذت نمیبرم اما اونقدر لذت بخش نیست که بخوای هر روز گوش کنی یا هر ساعت .حداقل منی که دارم نویسندگی می کنم ماجرا فقط لذت بردن از آهنگ نیست باید بدونم که کدوم موسیقی روی امواج ذهن و هورمون های بدن چه تاثیری میزاره. روی روحیات شخصی خودم.
بااین همه احساس می کنم آهنگ ها لذت های متفاوتی دارند سطح زیبایی متفاوتی دارند حرف من اینه که وقتی ما به سطح عمیق تری از درک زیبایی میرسیم این قدرت رو داریم به چیزهایی که لذت بردن از شون سخت و عمیقه به لذت برسیم. اما این طور نیست که به لذت های سطحی هیچ نیازی نداشته باشیم یا سراغشون نریم .
مثل وقتی می مونه که یه آدم وقتی که حالش خوبه ویا حال و حوصله ی معمولی داره مودبه اما وقتی که خیلی عصبانی و کلافه باشه ممکنه کلمات رکیک هم استفاده کنم نمیشه گفت اون آدم که توی یه موقعیتی فحش داده دیگه ابدا آدم مودبی نیست و ما راجع بهش اشتباه می کردیم واقعیت اون آدم یه آدم بیشعور که فحش میده ما نمیتونیم بگیم اون آدم بد دهن است در اصل .
آدمها همونطور که میتونن وجه های مختلفی داشته باشند در شخصیتشون به همین ترتیب می تونن لذت های مختلفی ببرن . لذت هایی در نوع های مختلف و در سطح های مختلف این نتیجه را از اونجایی میگیرم که خود من کم کم به زیبایی های بیشتری در موسیقی پی بردم زیبایی هایی که از همان ابتدا هم هم دنبالش بودم آهنگ هایی که گوش می کردم از نظر زیبایی موسیقی و چیزی که میخواستم بشنوم من رو ارضا نمی کرد همش میگفتم این صدایی نیست که من می خوام این آواز یا ملودی ای نیست که من می خوام وقتی با آهنگ های قوی تری و عمیق تری آشنا شدم و اون سبک که میخواستم پیدا کردم یعنی آواز کلاسیک موسیقی بی کلام آوازهایی که در اپرا خونده میشه آوازهایی که در کلیسا خونده میشه که به اونها آواز پرنده میگن رسیدم احساس کردم خیلی به چیزی که من می خوام از موسیقی بشنوم نزدیکه . صدای همه خواننده ها و همه ملودی هاشونو تا جایی که می شناسم دوست نداشتم اما با بعضی هاشون که آشنا شدم بعضی از قطعه ها رو که شنیدم فهمیدم آوازهای زن ها وقتی سوپرانو میخونن همون چیزی که منو موقع شنیدنش از دنیا خارج میکنه. دوست دارم چشمامو ببندم احساس می کنم می خوام توی اون لذت بمیرم . دلم میخواد همون لحظه یه رقصنده حرفه ای باشم دلم میخواد روی صحنه با اون صدا تئاتر اجرا کنم بچرخم و رقص سماع اجرا کنم و دیوانه اون صدا میشم. دارم از تجربه های خودم میگم برای اینکه بگم چرا با حرف شما نه کامل مخالف و نه کامل موافقم .من ساعت های زیادی رو آهنگ گوش نمیکنم یعنی مثل بعضی ها اینجوری نیستمکه همیشه در حال شنیدن موسیقی باشم . تا جایی که یادم میاد بیشترین چیزی که دوست دارم بشنوم فایل و پادکست از آدمایی که از حرفاشون و از تجربه هاشون خوشم میاد .یا به درد زندگیم میخوره . ترجیح میدم بیشتر وقتا پادکست گوش بدم از شما از دکتر شکوری از آقای ضابطیان (کسایی که تا الان شناختم و ممکنه بعدا کامل نظرم عوض بشه و آدم های دیگه رو قبول داشته باشم).
و پیش از اینکه پادکست ها وجود داشته باشند یادمه زمانی که دبیرستان بودم و بعدش سخنرانی های الهی قمشه ای رو دوست داشتم چون از ادبیات می گفت و حرفای دکتر دینانی چون از فلسفه و از مولانا میگفت (اما الان نه).
بعد کلا خیلی علاقه دارم به شعر های شمس لنگرودی دکلمه هاش دکلمه های شاملو از شعرهای فروغ اخوان ثالث و غیره. بعد از این سراغ آهنگ های کلاسیک میرم و بعدش سنتی بنابراین خیلی کم پیش میاد که سراغ آهنگهای پاپ برم.
از آنجایی که من شما رو خیلی قبول دارم وقتی دیروز این قسمت از سایتتون رو خوندم خیلی فکرم درگیر شد و تصمیم گرفتم آهنگ های پاپ گوشیمو پاک کنم و هایلایت های پیج شخصیمو که آهنگ پاپ داشت پاک کنم . به خاطر اینکه میخواستم رشدم تغییر نکنه به عقب برنگرده.
حالا با توجه به این حرفا شما به من بگین اگر باز هم از موسیقی پاپ فارسی لذت بردم یعنی رشد نکردم ؟
چون من فکر می کنم یه تابلو نقاشی که یه دختر زیبا رو به تصویر کشیده و زیباست و یک تابلوی دیگر ک پیرزن خسته رو به تصویر کشیده هردوشون زیباست
فقط درک زیبایی تابلو پیرزن سخت تره و نیاز داره ما به درک بیشتری از زیبایی شناسی رسیده باشیم و وقتی بهش برسیم و بفهمیم هنرمند چطور خستگی رو توی چشم های پیرزن نشون داده اون هم توی یه قاب این واقعاً هنرمندانه است. گرچه در نگاه اول شاید مخاطب جذب تابلویی شود که دختری جوان و زیبا را به تصویر کشیده است.
اما در آخر کسی که هر دوی این این تابلوها را درک می کند از تابلو اول هم لذت می برد .
و من فکر می کنم این خیلی شبیه لذت بردن از انواع موسیقی و سطح های ضعیف تر موسیقی است که گاهی از آنها لذت می بریم. سپاسگزارم.
سیما جان
من این مطلب احمقانه رو زمان ناصرالدین شاه نوشتم.
الان اگه بخوام بنویسم احتمالا طور دیگهای استدلال میکنم.
اما در کل تو حالشو ببر. با چیزی که دوست داری کیف کن.
همیشه برات بهترینها رو آرزو میکنم دوست خوب من.
جوابت خیلی باحال بود استاد.
من حواسم نبود شما از عصر پارینه سنگی سایت داری شاهین
.که این مطلبت واسه دوره ناصرالدین شاهه.
🌸😉
یعنی عاشقتم استاد
استااااااد🙃
جسارت کنید یکسری واژگان به کار ببرید جسارت میکنیم به اسم بنویسیم .البته چیزی از احترام ما کم نمیکنه.
من با این مطلب موافقم ب جز اینکه از به کار بردن یه کلمه واسه خودم خوشم نمیاد نه واسه شما. ب درست و غلطش کاری ندارم.
سلیقه ی شخصیمه.فقط از یه کلمت خوشم نیومد.ولی خب …من کلا این طوری ام ممکنه از یه کلمه کلا خوشم نیاد حالا هرجا که استفاده بشه.حالا ممکنه حرفم غلط باشه.بگذریم.سال های کودکی شادمهر رو میشناختم دبیرستان محسن یگانه.بعد از این ها هیچ خواننده ی پاپی رو نپسندیدم. و نمی دونستم چه موسیقی ای میتونم دوست داشته باشم.هیچ کدوم خواننده های پاپ فارسی رو نمیشناسم.حالا چندتاشون همشهری هستن که جهت دوستی حمایت کردم ولی اهنگاشونم حتی گوش ندادم.تا جایی که یکبار یکیشونو دیدم بعد تو ماشینش آهنگ خودش رو گذاشت من نشناختم 🤭🤭ولی بعضی آهنگهای شادمهر و یگانه واقعا قشنگه شاهین ولی نه در حدی که هی بخوای بشنوی .یکی دوبار خوبه
و اینکه شاهین جان من صادقانه بگم خلاف سنگینم مرتضی پاشایی اون زمان ک متوجه بیماریش شدم به خاطر این درد مشترکی که باهاش داشتم تلاشش و روحیه اش برام خیلی مهم بود واسه همین دوسش داشتم داستانممبهش دادم خیلی مهربون بود..ولی من سنتی بااین که عاشق صدای همایون و محمد معتمدی هستم زیاد نمیتونم بشنوم .چون که خیلی خیلی غمگینه .جدا از این که زیباست شعرشون و موسیقیشون ولی فلب آدم میترکه از غم .همشونم یا فراق یار ک سخته.یا وصالش بازم چون یار مبارک هم اکنون نیستن بازم من خیلی گوش نمیکنم.با معشوق درونیم و خیالیم زیادی کانکت میشم واسه همین اونارم خیلی گوش نمیکنم.اما چیزی که از کودکی دوست داشتم
آوای بی کلامه خانمهاست.بچه بودم نمی دونستم آواز کلاسیک و اپرا چیه.اما آوازهای کلیسا رو خیلی دوست داشتم.بعد که ی مدت پیگیرشون بودم .با بعضی خواننده هاش آشنا شدن.خیلی لذت بخشه.حس پرواز و رهایی دارن.آواز پرنده …دیوانه کننده است.
سلام
راستش من با محتوای این مطلب کاری ندارم. فقط خواستم بگم این جسارتی که توی نوشتن مطالبتون دارید همیشه من رو شگفت زده می کنه. خییلی عالیه که یه نویسنده راحت بتونه حرفاشو بزنه و خودخواهانه از عقایدش دفاع کنه. شما هم که هشتاد درصد مواقع حرفاتون درسته و خیلی از ما طرفدارا ازتون الگو می گیریم.
امیدوارم موفق باشید و اسمتون توی سرتاسر جهان زبانزد همه بشه. شما با این \شتکار لیاقت بیشتر از اینو دارید. خیییلی بیشتر از این.
فدای تو زهرا جان
خوشحالم که انقدر خوب به موضوعات توجه میکنی.
امیدوارم روز به روز شادتر و موفقتر بشی.
“آن خواننده که صدای اگزوز ماشین قراضه را درمیآورد رابطۀ حسی بگیرم. ولو اینکه بخواهد به ضرب اشعار کلاسیک خودش را قاطی آدمحسابیها کند.”
منظورت که چاوشی نیست!!!؟
:)))))
سلام و خدا قوت استاد گرامی
با این پست متفاوت و هیجان انگیز به یاد نوجوانی خودم افتادم. وقتی با صدای خوانندگان اصیل زندگی می کردم و بخاطر سلیقه و نوع نگاهم بشدت مورد تمسخر بودم! صدالبته از همان روزها که کتابهای کاترین پاندر، شاکتی گواین ، سیلوا، اکهارت تله و امثالهم را می خواندم ،در ذهنم فکر می کردم ،به ارتباط بین تاثیر کلمات و موسیقی، که حتی تاثیر کلمات می تواند با نشستن در شعر و قرار گرفتن در قالب موسیقی صد چندان شود. ما در شبانهروز غالبا بصورت ناخودآگاه در خلسه ی کتابها ، رمانها، فیلمها و آهنگها به آدمهایی تبدیل می شویم برنامه ریزی شده ، که هیچ اراده و اختیاری برای کنترل قوانین و سرنوشت ندارد. آدمهایی به شدت سنت گرا و اسیر آداب و رسوم که با تقلید کورکورانه سر از ناکجاآباد در می آورد. آدمهایی که نه مذهب مشخصی دارند نه اعتقادی ، نه قانونی ، نه روشی ، نه حتی چیز تازه ای به دنیا اضافه می کنند. آدمهای مصرف گرایی که حتی از استفاده کردن کود انسانی یک کشور در حال توسعه ابایی ندارد! اما می دانید استاد!؟ همه اینها زاده ی تربیت ماست ، تربیت غالب ما ! اینکه فقط درس بخوان و نمره خوب بگیر ! بدون آنکه یک درصد از آنهمه نظریه پردازی را بصورت ملموس تجربه کنیم ! و دوم اینکه خنده و شادی در ذات خود گناه و بی بند و باری است .
ما یاد گرفتیم یک مشت مصرفگرای غرغرو باشیم! من به شخصه اصلا بلد نیستم شاد باشم ! با پناه بردن به هزار کتاب و فلسفه شادی و شاد زیستن از ده راز شاد زیستن گرفته تا پروژه شادی و امثالهم ! هنوز هم در عمل نمی توانم عمیقا شاد باشم و وقتی از درون تهی باشم ، چگونه می توانم شادی را در شعرها و نوشته هایم تکثیر کنم! همه ملتها حتی عقب مانده ترین و فقیرترینشان در عمل جشن و پایکوبی و سرور را در آداب و رسوم و فرهنگ شان نهادینه کردند! آنوقت شادی ملت ما سالانه یک چهارشنبه سوری است که به برکتش بدون مساعدت دشمنان پشت پرده 😂 ، کل شهر را با خاک یکسان می کنیم. اساس تغییر فقط دو چیز است یکی تغییر دادن خود که به واقع آب در هاون کوبیدن است و در پی معاشرت ها و رودررویی های گریزناپذیر با این مردم ، باید به همان نقش های همیشگی تن در دهی ! و دوم ایجاد فرهنگ شادی اصیل است که صد البته باید پذیرنده و پیروی کننده ای هم داشته باشد. همین چند وقت پیش با یک عزیزی سر این قضیه که می فرمودند دنیا برای عذاب و مکافات آفریده شده و باید در آن غمگین و غمپرست باشیم ، آنقدر صحبت کردیم که بنده خدا با نهایت احترام ما را از دین گریخته و افسارگسیخته خواندند! فقط مانده بود چک و لگدی، که به حسن ادب نثارمان نکردند! دمشان گرم! نسلشان مستدام!
همه اینها مقدمه ای بود تا درخواست کنم اگر در برنامه ها و فرصتها و گنجید ، مطلبی هم در خصوص خواننده ها و اشعار مورد علاقه تان ، راههای عملی شاد زیستن و مفهوم واقعی عشق در قالب موسیقی و رمان و شعر بنویسید . خیلی دوست دارم اینها را از زبان و قلمتان شنیدن!
سخن بسیار است و زمان شما قطعا اندک و غنیمت . پس در نهایت ادب و احترام شما بهترین استاد و نویسنده ی دنیا ، آدم بزرگِ
بزرگِ زندگی ام را به خداوند واقعی و شاد و مهربان خودم می سپارم. پایدار و ماندگار باشید!
چقدر از اینکه مفصل مینویسی خوشم میاد، تحسین برانگیزه.
سلام. بخش هایی از این مطلب در کانال وبلاگستان فارسی منتشر شد.
https://t.me/Persianweblogs
وااااای! چقد خوب گفتین! به شدت حسشون کردم. به خصوص تفاوت غم و ناله! وای خیلی خوب بود.
اوایل که رفته بودم هنرستان یکی از بزرگترین مشکلاتم آهنگایی بود که بچه ها سر کلاس میذاشتن. در حالی که من احساس می کردم یه نفر با میخ و چکش افتاده به گوش اعصابم، اونا همراه آهنگ زمزمه می کردن و راحت به طراحی میپرداختن! یکی از کابوسام کلاس هایی بود که کار عملی داشت. خدا رو شکر انقد آهنگ غیرمجاز گذاشتن که اومدن اسپیکرشونو گرفتن! ولی این سوال هنوز با من بود که چطور ممکنه اون صدا، اون آهنگ، اون شعر و اون سبک، که برای من از آهنگ مبتذل و سطحی گذشته و یه جور شکنجه محسوب میشه، برای اکثر بچه ها تا این حد لذتبخش باشه؟
جواب سوالمو یه جورایی گرفتم. چند ماه بعد وقتی یکیشون اومده بود تو کلاس و در مورد شکست عشقیش حرف میزد، متوجه نوع نگاه اون (ها) به عشق و تجربش از عشق شدم. هنوز چند ماه بیشتر نبود که با طرف آشنا شده بود، ولی طوری در موردش حرف میزد که انگار دوستی چندین وچند ساله ای با هم دارن. و حتی از یه مدتی به بعد با لفظ “شوهرم” از اون بنده خدا یاد میکرد! و یه مدت بعدش هم اومد مدرسه و گفت کات کردیم! ها ها ها (باورتون نمیشه اون لحظه چقد احساس نفرت نسبت بهش احساس کردم. خدا ببخشدم.) و شروع کرد به گفتن این که اون باید برای به دست اوردن من تلاش می کرد. اما نتونست تو روی اون مادر … ش وایسه. همه پسرا عین همن و…!
عشق لوس شده و لوث و این بد دردیه. 🙁
البته لازمه اینو هم اضافه کنم که اون اگزوز ماشین قراضه که اشعار کلاسیک میخونه یه ویژگی ای داره که در دفعه اول آدم لعنت میفرسته به خودش و طرفداراش و از گوش گرامیش عذر خواهی می کنه. ولی کافیه کمی بیشتر بگذره تا یه دفعه ببینی معتادت کرده خرااااب! گفتم بدونین! در همین راستا میتونید مطلب مامانم رو بخونید که به عنوان وبسایت نوشتمش. (چطوری میشه لینک داد از اینجا؟)
(چقد خوبه اینجا متمم نیست هر چی دلم میخواد علامت تعجب و نقطه چین و پرانتز و شکلک و اینا میذارم!)
راستی مطلباتون خیلی خوبه فقط طولشو بیشتر کنین. 🙂
سارا جان
تو خیلی خوش ذوقی.
من چقدر دوست دارم کامنت هات رو. کامنت هایی که به تجربه های شخصی اشاره دارن خیلی خوبن.
راستی اگزوز رو خیلی خوب گرفتی. البته بعضی کاراش بد نیست. منم قبلاً خوشم میومد.
آره منم نمیدونم اون چرا انقدر معروفه.ولی بعضی کاراش بد نیست.انقدر همه جا شنیدم تا خوشم اومد کم کم ازش.وگرنه والا من دوره ی راهنمایی مختاباد گوش می دادم … بلبل به چمن زار …. بعدا به زور هم سن هام اینا رفت تو مخم .میون این همه سرگردانی…
شاهین جان
اون صدای اگزوزی که گفتی، احیاناً منظورت آهنگ “نیستی پیشم” نبود؟
سلام شاهین جان…
منم خیلی وقته که دیگه کم به اینجور اهنگ ها گوش میدم. نه اینکه گوش ندم ها. نه. ولی خب خیلی کم. بیشتر موسیقی بی کلام و اهنگهای قدیمی گوش میدم.چون به نظرم ترانه های قدیمی مفهوم ترانه هاشون بهتر و بیشتره. هر اهنگش یه قصه ای داره.. نوع اهنگسازیهاشون به ادم ارامش میده.مثل این اهنگ های جدید که بیشتر ترانه هاشون سیاه و ضد عشقه نیست. عاشقانه هاشون خیلی لطیفه.. یا مثلا ترانه هایی که موضوع شون جداییه، توش معشوق رو تخربب نمیکنه و بد وبیراه نمیگه بهش.. حتی گلایه هاشون هم لطیفه… یادمه ۵ سال پیش، یه روز با پدرم تنها تو ماشین نشسته بودم. پدرم یکی از اهنگهای هایده رو پلی کرده بود و اروم و زیر لب داشت زمزمه اش میکرد. اونموقع از اهنگ های قدیمی خیلی بدم میومد و برگشتم غر زدم که” بابا این اهنگ ها چیه گوش میدی؟”… و به دنبال حرفم زدم رو یکی از اهنگ های ساسی مانکن و گفتم : این اهنگ ها الان به روزه باباجون.. اینا رو گوش بده ” پدرم خندید و گفت ” دخترم اینجور اهنگ ها رو گوش نده.. ذهنت خیلی با ارزشه.. نباید هر اهنگ مزخرفی رو به خورد مغذت بدی…” وقتی دید قانع نشدم دوباره گفت : اصلا بیا با هم ترانه ی هر دو اهنگ رو خوب گوش کنیم و خودت قضاوت کن. اول یکی از اهنگ های هایده رو پلی کردیم.. ترانه خوبش و ریتم اهنگش اونقدر ارامش داشت که اصلا منو برد یه دنیای دیگه.اون لحظه واقعا به پدرم حق دادم که چرا اون اهنگ ها رو گوش میده. بعد از تموم شدنش نوبت به اهنگ ساسی رسید.. متن ترانه ی بی معنی… و بعضی از کلمه هاش و حرفاش اونقدر زشت و شرم اور بود که کلی تعجب کرده بودم منی که هر روز ده دفعه این اهنگ رو گوش میدادم چرا قبلا به ترانه ش توجه نکردم بودم. اون لحظه اونقدر از پدرم خجالت کشیدم که قبل از اینکه اهنگ تموم شه سی دی رو از سیستم کشیدم بیرون و از پنجره پرت کردم بیرون. الان نزدیک چهار ساله که پدرم رو از دست دادم. اوایل فقط به یاد پدرم به اهنگهای قدمی گوش میدادم ولی الان دیگه واقعا شده جزو جدا نشدنی های زندگیم . جوری که صدای خواهر و برادر هام در اومده بود و مثل ” سهیلا ی قدیم ” غر میزدن بهم که ” اینا چیه گوش میدی ” البته بعدها اونقدر که مجبوری باهام گوش دادن که حالا خودشون بیشتر از من گوش میدن. محاله تو گوشی هاشون بگردی و اهنگ قدیمی پیدا نکنی…شرمنده کامنتم طولانی شد.خیلی پر حرفی کردم:)
سهیلا جان
زیبا نوشتی.
خدا پدر بزرگ شما رو رحمت کنه.
من هم آهنگ های قدیمی زیادی رو دوست دارم.
از جمله آهنگ پل گوگوش، به هرگز از یادم نمیره. ترانۀ این آهنگ شاهکاره.
سلام
من فکر میکنم نسل حاضر علایق و استانداردهاشون
با ما خیلی متفاوته…
من خودم از ابی از گوگوش مرضیه ستار داریوش اصلانی لذت میبرم اما دختر وپسرم میگن از این صداها حالشون به هم میخوره
و مسلما خواننده های کنونی برای نسل کنونی خیلی جالبند.
جناب کلانتری نوشته ی زیبای شما باعث شد نتوانم تجربه ای شخصی و البته با عرض معذرت طولانی با شما در میان بگذارم.. چند وقت پیش به منظور تحلیل محتوای آهنگ های رایج بین جوانان و نوجوانان، از برادر نخورده نون گندمم خواستم چند آهنگ از آنها که در دست مردم فراوان دیده به من معرفی کند او هم با پرس و جو از دوستانش چند مورد از بهترین ها را در اختیار من گذاشت. از بین این آهنگ ها سه مورد از آن ها بی نظیر بودند که میتوانم بگویم چنان حماسه ای در عرصه ی موسیقی پاپ ایجاد کرده اند که تاریخ بشریت به خود ندیده! خوانندگان این سه اهنگ ماندگار، سه نفر بودند که بسیار پرشور قدم به این عرصه گذاشته اند. خلاصه ای از درس هایی که از این سه اهنگ گرفتم برای شما شرح می دهم: اولین اهنگی که گوش دادم در مدح یک نوع غذای اصیل ایرانی به نام “جغور بغور”بود که به شیوه ای شگفت آور، مدح غذا را با نگاهی تازه به عشق، به هم آمیخته بود. اماچیزی که هنوز هم از آن سر در نیاورده ام این است که آیا با دیدن جغور بغور به یاد دختر مورد علاقه شان افتاده اند یا دختر رویایی شان شباهت عجیبی با جغور بغور دارد. خلاصه اینکه قبل از گوش دادن فکر کردم شاید در راستای ترویج فرهنگ اصیل ایرانی قدمی موثر باشد اما با گوش دادن به اهنگ دیدم محتوای آن عمیق تر و پیچیده تر از این حرف هاست. مثلا اینکه فرد از یک امر شگفت و عجیب خبر می دهد و آن اینکه “صبحونه اش جغور بغوره،نهارش جغور بغوره، زندگیش جغور بغوره” و مهم تر از همه اینکه “عشقش جغور بغوره”، وقتی به اینجا رسید واقعا مفهوم تازه ای از عشق برایم متجلی شد که تا به حال به عمق آن پی نبرده بودم ضمن اینکه همان لحظه نگران سیستم گوارشی این جوانان برومند کشورمان شدم که اگر با این روال در مصرف جغور بغور زیاده روی کنند جامعه با یک شکاف عمیق ناشی از نخواندن آنها مواجه خواهد شد. نکته ی مهم دیگر اینکه در این اثنا یکی از اصلی ترین معیار ها و شروط خود را برای ازدواج معرفی می کنند که اگر جوانان به این امر دقت کنند آمار سرسام آور طلاق حداقل به نصف کاهش پیدا میکند و آن این است که این بزرگواران به دختر مورد علاقه شان می فرمایند:” دوست دارم جغور بغورو خیلی خوب درست کنی یکی از شرطای ازدواج من همین بوده”. با گرفتن این درس های مهم به سراغ آهنگ دوم از این سه خواننده ی هنجارشکن و انقلابی رفتم؛ آهنگ” مورچه داره”: این اهنگ تاثیرات عمیقی روی روح و روان و زندگی من گذاشت. از کابوس های شبانه ام در مورد حمله ی مورچه های آدم خوار و ترس و وحشت روزانه ام از یافتن مورچه در درون چشمان و لای کتاب ها و لباس هایم و خوارش شدید بدن که بگذریم ، یک درس بزرگ به من داد: اینکه مورچه ها فراوان ترین موجودات اند و در هر نقطه ای از این کره ی خاکی به وفور یافت می شوند و دقت نظر این انسان های شریف را به من گوشزد کرد که بین حتی حوادثی که ظاهرا هیچ ربطی به هم ندارند میتوان ارتباطات عمیقی پیدا کرد مثلا اینکه می فرمایند: “آخه این درسته که ماشین بابات پورشه باشه، توی چاییتون مورچه باشه”!این اهنگ نکات فراوانی دارد که از حوصله این بحث خارج است. اما آهنگ سوم که خود سراسر مفهوم است:آهنگ “شله شله” این بزرگواران می باشد. این سه برادر دوست داشتنی به من این درس را دادند که وقتی در یک جشن عروسی شرکت میکنم نباید سهل انگار باشم و حتما باید به قشنگ بودن عروس و خوش آب و رنگ بودن داماد اذعان داشته باشم و به هیچ وجه اجازه ندهم خدای ناکرده دستانم “شل” شوند وگرنه با هجمه ای از فریادهای “شله شله شله شله شله شله” مواجه خواهم شد! اما نکته ی مهم تر فلسفه ی خواندن این اهنگ اخیر است. من برای اولین بار با شنیدن آن از فرط سرور و سرمستی چنان قهقه ای زدم که برادرم سراسیمه به اتاقم وارد شد وقتی علت را فهمید نکته ی مهمی به من گوشزد کرد او گفت اگر فلسفه ی این اهنگ را میدانستی الان اینطور نمیخندیدی. این اهنگ برگرفته از شادی عمیق دختری است که از پروسه ی جانفرسای یافتن شوهر سربلند بیرون آمده و روز عروسی اش دست افشان و پای کوبان فریاد بر می آورد که عروس چقد قشنگه… و دیگران را به خاطر شل بودن دستانشان سرزنش می کند و این خوانندگان از این ماجرا الهام گرفته اند. اینجا بود که از نگاه عمیق این سه برادر هنرمند تحت تاثیر قرار گرفتم و بیشتر از آن از کسانی که با این اهنگ ها به سماع و بیخودی در می آیند !… و به یاد یکی از دوستان افتادم که به من میگفت چطور می توانی از موسیقی کلاسیک و سنتی لذت ببری و انقدر از دنیا عقب باشی!…
سمیرا جان
کیف کردم واقعاً. یکی از بهترین کامنت های جهان بود. 🙂
تو یکی از کار درست ترین و خوش ذوق ترین دوستان من هستی.
چقدر هم قلم تمیز و درستی داری. واقعاً تحسین برانگیزه.
فوق العاده بود سميرا جان.
الحق و الانصاف يكي از كامنت هاي خوب دوران شگفتي ها بود.
نتونستم لذتي كه از خوندن اين مطلب بردم رو با خالق اثر سهيم نشم!
خوب برای یه لحظه اش بود، فوقِ فوق العاده بود .
بی نظیر بود. چه نگاه متفاوت و هیجان انگیزی
من که فقط آهنگ های شاااااد ( ازاین داغونا !! امیدجهان و …) گوش میدم
دیگه خیلی بخواد غمگین بشه لری گوش میدم
من که میگم نخبه ای. خودت باور نداری!
تو بهترینی شاهین تیزبال افق ها !
چقدر خوب که ناغافلکی پیدات کردم دوست خوش ذوق عزیزِجانم 🙂
امان از این اهنگ های عشقولانه،من بیشتر اهنگهای سنتی گوش میدم اما باید اعتراف کنم با اینکه زیاد اهل موزیک نیستم اما ریتم تند و جذاب اهنگهای پاپ منو وامیداره تا بعضی روزها ک از خستگی نای راه رفتن ندارم گوش بدم،این اهنگها متنهای جالبی ندارن اما ریتم خیلی خوبی دارن ک این ریتمو توی اهنگهاس سنتی بندرت میشه پیدا کرد
شاهینِ مهربونم سلام
به خاطرِ زحماتی که تو گروه میکشی، به خاطر صرف کردنِ گرانبها ترین سرمایه زندگیت واسه ما، به خاطر تلاشت برای فرهنگ سازی و تربیتِ ذهنِ آدمها، به خاطر سخاوتِ بی نهایتت و به خاطر هزار لطفِ دیگرت که زبانم از بیانشون قاصره از تو سپاسگزارم…
بی شک تو یک از انسانهایِ تاثیرگذارِ این دنیایی
زندگیت به مهر و آرامش معلمِ عزیزم
سمانه جان
دلگرمی من دوستان عزیزی چون تو هستن.
مرسی از لطف و محبتی که نسبت به من داری.
بهترین ها از آن تو باد.
شاهین جان بسیار عالی گفتی… این آهنگهای سطحی و عوام پسند پاپ کمک وبیش نه شعر درست و حسابی دارن و نه آهنگسازی خوب…یک مشت ملودی و ریتم تکراری و سطحی و جلف…فقط ممکنه بعضی از خواننده ها صدای خوب و قوی داشته باشن که اون هم ذاتی و ارثی هست نه ناشی از تفکر عمیق… و چقدر چندش آوره که یک مرد برای عشق ضجه بزنه…و چندش آور تر اینه که بعضی مردها با این آهنگای جلف در مجالس عروسی و جشنها میرقصن
چند روز پیش ،داشتم به یکی از دوستانم از جدال منطق و احساسم می گفتم،اینکه می دانم و آگاه هستم به اینکه دارم “خودم” اجازه می دهم تا معشوق هر طور که دوست دارد رفتار کند و عذاب می کشم از تمام حرف ها و رفتارهای او، اما احساسم به او همچنان همان است که بود.
همان احساسی که مدل ذهنی “خودم” آن را عشق قلمداد می کند.
همان لحظه یاد یک ترانه افتادم که و زیر لب زمزمه اش کردم
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست،وقتی شکنجه گر تویی،شکنجه اشتباه نیست…
بعد از اینکه چندباری زیر لب تکرارش کردم با خودم گفتم آخه این دیگه چه جور عشقیه؟این چه جور تفکریه که من عذاب بکشم و اسمش رو هم بذارم عشق؟من شکنجه بشم و فقط به حرمت شکنجه گرم،تحمل کنم شکنجه رو؟
پ.ن:بابت بی سر و ته بودن کامنتم عذرخواهی می کنم 🙂 شما نوشته ام را به عنوان تجربه ای درباره ی زمزمه کردن ترانه ای زیر لب در حال و هوای منفی عشق در نظر بگیرید.
سوگل جان
زنده باشی. چقدر زیبا و شفاف از تجربۀ خودت نوشتی.
خوشحالم که متن این پست رو به خوبی درک کردی و بهش فکر کردی.
در واقع این یه نوع سندرومه به نام سندروم استکهلم نه عشق 😉
سلام شاهین جان. همین الان که پستتو باز کردم بخونم همزمان داشتم مرضیه گوش میدادم و این بیتشو زمزمه می کردم”امان از این عشق فغان از این عشق// که غیر خون جگر ندارد” 🙂
با اینکه کامنتم حرف ارزشمندی نداره ولی دلم خواست این لحظه رو باهات به اشتراک بگذارم.
خیلی هم عالی.
گوش جان سپردیم!
جانا سخن از زبان ما می گویی
از حدود ده سال پیش که با موسیقی سنتی و به خصوص اثار استاد شجریان اشنا شدم دیگه نتونستم هر چیزی رو گوش کنم. واقعا استانداردهام به شدت بالا رفت.
یادمه دکتر علی صاحبی هم یه جایی گفته بود که به جوانها تو صیه میکنم در جوانی هرگز به کنسرت استاد شجریان نروند چون دیگر تا اخر عمر از هیچ کنسرت دیگری لذت نمی برند.
-وقتی کسی از موسیقیِ پاپ(یا هر سبکی) خوشش میاد و با اون حالش بهتر میشه چه دلیلی داره که از بدیهاش بگی یا بهش ثابت کنی که فقط داره یک مشت چرت و پرت می شنوه؟
-وقتی که شنوندهها علاقه ای به موسیقی فاخر و کلاسیک ندارن، خواننده ها مجبور هستند که برای محبوبیت این طوری بخونن
امیر جان
امیدوارم بیشتر بخونی، بیشتر فکر کنی و سلیقۀ خودت رو رشد بدی و بزرگ بشی.
موفق باشی.
این درسته که اونچه که ما مصرف میکنیم روی مدل ذهنی ما تاثیر میذاره به مرور.
اما من فکر میکنم از طرفی هم میشه اینطور نگاه کرد که اول آدمها و ذائقهها وجود دارن و بعد مواد مصرفی بوجود میان.
مثلا من یادمه که دوازده سیزده ساله که بودم دوستانم رمانهای معدبپور رو میخوندن، توی جمع دوستانه من همه اون کتابها رو خونده بودن اما من بعد اینکه با تعریفهای بچهها با سبک داستان آشنا شدم اصلا تمایلی نداشتم بخونمشون و یادمه کتاب مورد علاقه من در اون زمان بلندیهای بادگیر بود که چند بار خونده بودم و یادمه به یکیشون دادم خوند بلندیهای بادگیر رو و باز هم کتابهای معدبپور رو دوست داشت.
میخوام بگم که این میلیونها آدمی که ازشون صحبت میکنی خودشون به این سبک موسیقی تمایل دارن و اگر این سبک آهنگ ها نباشه دلیل نمیشه به سبک دیگهای رو بیارن که در نتیجهش کیفیت حس و حالشون ارتقا پیدا کنه.
تحلیل درسته الهام جان.
راستی بلندی های بادگیر خیلی خوبه.
الان که حدود ۵ سالی میشود که از آهنگ گوش دادن کنار کشیده ام ولی هنوز هم صداهای ۶ – ۷ سال پیش که گوش داده ام در گوشم وز وز میکنند یعنی تا تقی به توقی میخورد میخواهند ذهن مرا بهم بریزند و مرا به سمت آن ترانه ببرند … نمیدانم این ترانهها چه خاصیتی دارند که اینقدر راحت در ذهن آدمی نقش میبندند که به این راحتی ها هم قابل پاک کردن نیست … انگار با خودکار بیک نوشتن که با پاکنهای جوهر پاکن هم پاک نمیشن….
ولی هنوز هم که هنوز است بعضی از آهنگها را گوش میدهم، آنهایی که موجب تقویت عالم و شخصیت و حال و هوای خوبم میشوند … نمونهی وطنی اش آهنگ خیال کن غزالم از محمد اصفهانی و یا …