یک سؤال و پنج جواب از پنج نفر دربارۀ سواد و بی‌سوادی

یک سؤال و پنج جواب از پنج نفر دربارۀ سواد و بی‌سوادی

پیش‌حرف: خیلی ساده، ماجرا از آن‌جا شروع شد که حین آزادنویسی سؤالی به ذهنم رسید و خواستم یادداشتی دربارۀ آن بنویسم که گفتم چرا پُستِ گروهی ننویسیم! بنابراین هرازگاهی سؤالی می‌نویسم و پاسخ را می‌سپارم به دوستان خوش‌ذوق و دست‌به‌قلم. اسمش را می‌گذاریم «پُست‌های چندصدایی».

 

سؤال:

یک نگرانی که باید شکافته شود:

«گاهی نگرانیم به آن اندازه که گمان می‌کنیم باسوادیم، باسواد جلوه نکنیم»

آیا شما چنین نگرانی‌ای دارید؟ اگر دارید، آیا چاره‌ای برای آن اندیشیده‌اید؟

 

دکتر مریم پورثانی

 من در این سن‌وسال، انتظاری که خودم از خودم دارم برایم مهم‌تر از جلوه‌کردن در چشم دیگران است. بارها پیش آمده که پاسخ سؤالی را نمی‌دانم یا تردید دارم. نگران می‌شوم که چرا نمی‌دانم یا تردید دارم. حتی گاهی اضطراب و خشم بر من مستولی می‌شود. دلیل بروز این اضطراب و خشم این است که دقیق مطالعه نکرده‌ام یا فیش برنداشته‌ام یا از وقتم درست استفاده نکرده‌ام. تنها کاری که در چنین مواقعی می‌توانم انجام دهم تا بحران حل‌و‌فصل شود، این است که خلوت کنم، سراغ نوشتن بروم و قدری بنویسم. آن‌گاه این منتقد درونی ساکت می‌شود. سپس با نیرویی دوچندان برمی‌خیزم و دربارهٔ آن موضوع یا سؤال به منابع مختلف رجوع می‌کنم و البته این بار با دقت، عمق و حوصلهٔ بیش‌تری یادداشت برمی‌دارم؛ چیزی که در وجود آدمی با تجربه و مسیری که من پیموده‌ام باید ملکه شده باشد. ولی نزد شما اعتراف می‌کنم که حفره‌ها و شکاف‌هایی وجود دارد. این اعتراف را به‌مراتب بیش‌تر از ماسک همه‌چیزدانی دوست دارم؛ چون به من این امکان را می‌دهد که با خودم و مخاطبانم صادق و مهربان باشم و برای جبران نادانی خود به شیوه‌ای درست اقدام کنم.

دکتر محمد فقیری

من آن‌قدر باسواد نیستم که نگران ابراز آن باشم. بیش‌تر وقتی زوایای پنهان موضوعی را درمی‌یابم و نمی‌توانم آن را مطرح نمایم یا به‌خصوص برای مدیران سازمان‌ها و نهادها تببین نمایم، نگران می‌شوم. این مسئله را نیز بیش‌تر ناشی از ناتوانی در بازاندیشی و هوش پایین مدیران یا به‌طور کلی جامعه می‌دانم؛ جامعه‌ای که فکرکردن برایشان سخت و ناخوشایند است و همین‌طور خواندن و نوشتن، و هرآینه من هم که یکی از اعضای آن هستم.

من با دیدن این صحنه و نبود امکان ابراز چنین مسائلی و از همه مهم‌تر فهم آن‌ها بسیار نگران می‌شوم. من بیش‌تر از اضمحلال خود و جامعه‌ام نگرانم.

ناهید عبدی

 راستش جواب من به سؤال مطرح‌شده منفی است؛ اما می‌خواهم درموردش بنویسم.

اگر به من بگویند بی‌سواد حس خیلی بدی پیدا می‌کنم؛ چون می‌فهمم در زمینه‌ای که فعالیت کرده‌ام، خصوصاً اگر برایش زحمت کشیده باشم، آن طوری که باید درونیاتم و داشته‌هایم را منتقل نکرده‌ام؛ پس نگرانی من بیش‌تر از جنس پیدانکردن زبان مشترک با مخاطبم است، نه از جنس تأییدنگرفتن بابت سواد زیادم.

شاید هم نگران‌نبودنم از این بابت باشد که گستردگی و عمق سواد خیلی از آدم‌ها را این‌قدر زیاد نمی‌دانم که تنشی از بابت بی‌سوادجلوه‌کردنِ خودم داشته باشم؛ چون تو وقتی آدم باسواد زیاد می‌بینی، زیاد مطالعه می‌کنی و تلاش می‌کنی که وسیع‌تر و عمیق‌تر دنیا را نگاه کنی، هر روز بیش‌تر به حجم بی‌سوادبودنت پی می‌بری.

خیلی وقت‌ها که توهّمِ زیادی باسوادبودن برمان می‌دارد، احتمالاً به این خاطر است که دانش و اطلاعاتمان را در زمینۀ خاصی به ابعاد خیلی وسیعی گسترده کرده‌ایم و این اطلاعات را مرکز جهانمان قرار داده‌ایم.

این را می‌دانم و به آن ایمان دارم که من در مسیر یادگیری هستم. درست است که امروز می‌توانم به موضوعی با تمام وجودم ایمان قلبی داشته باشم و حس کنم در آن حوزه آدم باسوادی هستم؛ اما ممکن است یک هفتۀ دیگر حرف امروزم را نقض کنم. پس من هم به خودم و هم به بقیه اجازه می‌دهم تا یک مسئله را از زوایای مختلفش نگاه کنند. به همین خاطر هم ممکن است موضوعی که بابتش من را بی‌سواد بدانند، سلیقه‌ای شخصی باشد که ناشی از نگاه‌کردن آن‌ها به مسئله از زاویه‌ای خاص است.

می‌خواهم بگویم تعریف سواد، تعریفی ثابت نیست. ما یک مترِ بدون تغییر نداریم که سواد آدم‌ها را با آن بسنجیم و میزان کم‌وزیادش را با آن اندازه بگیریم.

معنای سواد متغیر است و البته ما آدم‌ها هم افراد ثابتی نیستیم؛ پس نگرانی از بابت بی‌سوادتر از واقعیتِ خود به‌نظررسیدن، به نظرم نگرانیِ درستی نیست.

من بیش‌تر نگران بی‌سوادماندن و نداشتن فرصت کافی برای یادگرفتن هستم. در برخورد با بقیه هم اضطرابی که بابت تأییدِ اجتماعی گرفتن حس می‌کنم، بیش‌تر متوجه نداشتن زبان درست و کلام مناسب برای بیان آن چیزهایی است که تا به امروز درکشان کرده‌ام، فهمیده‌ام و به هر دلیلی، آن‌ها را درست یافته‌ام و اکنون در حوزۀ سوادم جایشان می‌دهم.

شاید بهترین متر برای سنجش سواد این باشد که من تا چه اندازه توانسته‌ام اطلاعات و سوادم را در زندگی‌ام پیاده کنم و به کمک آن رضایت بیش‌تری را در زندگی‌ام احساس کنم. با این نگاه، بیش‌ترین نگرانی از بابت بی‌سوادبودن متوجه بخشی از زندگی‌مان می‌شود که چیزهایی راجع به‌شان می‌دانیم، اما نمی‌توانیم آن‌ها را زندگی کنیم.

ناتوانی در عمل‌کردن به دانسته‌ها می‌تواند یک نوعِ دردناک از بی‌سوادی را نشانمان دهد.

سجاد سعیدنیا

 این نگرانی را دارم. این نگرانی بخشی از یک نگرانی بزرگ است که ترجمه‌ای زمینه‌ای یافته. خب الآن پیچیده حرف زدم که شما مطمئن بشوید من باسوادم.

حالا موضوع را باز می‌کنم که نشان دهم هم باسوادم و هم فهم بالایی نسبت به موضوع دارم.

نگرانیِ اصلی «من کافی نیستم» یا «مبادا کافی نباشم» است. اَشکال بروز آن هم بسیار متنوع است. ما در هر زمینه‌ای در برابر مسئلۀ هزینه‌کردن منابع قرار می‌گیریم و خیلی سریع این سؤال را از خود می‌پرسیم.

مبادا مادر یا پدر کافی نباشم؟

مبادا پول کافی نداشته باشم؟

با این توضیح، مواردی هم هست که ما به جلوه‌گری نیاز داریم. باید دیده شویم تا دریافت کنیم. آن‌جا از خود می‌پرسیم:

 مبادا زیبا جلوه نکنم!

یا

مبادا باسواد جلوه نکنم!

اما پاسخ قسمت دوم سؤال شما یا قسمت شیرین چاره:

خب اولین چاره این بود که آگاه شدم این نگرانی طبیعی، روزمره و بی‌نهایت است؛ چون جزء همیشگیِ هر فعالیتی است. پس مثل هر مسئلۀ طبیعی دیگری با آن برخورد کردم، یعنی روزمره حلش کردم؛ مثلاً فیدبک گرفتم.

دوستانی که این متن را می‌خوانید، آیا اکنون در نظر شمایان باسواد جلوه می‌کنم؟

(پیشاپیش از پاسخ مثبتتان سپاس‌گزارم)

اما می‌دانم قضیه به همین راحتی نیست. به‌قول درمانگران تعهد و پذیرش‌محور (act)، گاهی ما با این فکر هم‌جوشی می‌کنیم. یعنی یک سؤال را پاسخ می‌دهیم و بعد پاسخ را حقیقت مسلّم و حقیقت مسلّم را دارای عواقب ناگوار تصور می‌کنیم. نتیجه می‌شود اضطراب و بی‌عملی و هزار درد و مرض دیگر.

سخن کوتاه این‌که چارۀ این مبادا و مباداهای دیگر درمورد منابع، ابتدا این است که بدانیم ریشه‌اش چیست و دیگر این‌که آن را با اَکت درمان کنیم.

رجوع شود به کتاب کوچک رهایی از زندان ذهن مک‌کی ترجمۀ دکتران حمیدپور و اندوز عجالتاً

معین پایدار

 بگذارید معانی درون‌زبانی و برون‌زبانیِ این اصطلاحِ «سواد» را در حد توان بررسیم تا بهتر بتوانیم درباره‌اش بحث کنیم. معمولاً وقتی مردم می‌گویند فلان شخص باسواد است، منظورشان دو حالت بیش‌تر نیست: یکی این‌که از نظر زبان و بیان قدَر است، و دیگری این‌که از دانش عمومی یا تخصصی بهرۀ وافر دارد. البته من اضافه بر این دو حالت، به وجود یک حالت سوم هم معتقدم و آن «اندیشۀ نظام‌مند» است؛ یعنی آن نیروی سامان‌مند و سامان‌دهنده‌ای که می‌تواند هر چیزی را به مناسب‌ترین وجهِ لازم تبدیل کند و ارائه دهد. تفاوت میان سخن‌وران هم به نظرم در میزان بهره‌مندی و بهره‌گیری از این جنس سواد است.

پس درکل به سه حالت می‌توانیم سواد را تعبیر کنیم و بر اساس آن به سؤال بالا پاسخ دهیم. حد ابرازِ سواد در دو معنای اولش کاملاً معیّن است: دانش علمی و زبانی را باید متناسب با هدفِ نوشته و نیازِ مخاطب بروز داد. پس در این حالات، افراط و تفریط در بروزِ آن به‌اصطلاحْ سواد، خود نمودی از بی‌سوادی است. اما سواد در معنای سومش می‌تواند در هر نوشته‌ای جریان یابد و جلوه کند. این جنس سواد را البته افراد کم‌تری متوجه می‌شوند و از عهدۀ اِدراکش برمی‌آیند؛ ولی همگان ولو ناخودآگاهانه، از بود و نبودش لذت و رنج می‌برند. تلاش من در همه‌حال تقویت و رعایت این حالت از سواد است.

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتاب | کلاس‌ها و دوره‌ها | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین 
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

4 پاسخ

  1. درود. وقتتون بخیر
    من دقیقا برعکسم آقای کلانتری. یعنی میترسم داناتر از چیزی که هستم جلوه کنم. در واقع من الان توی سنی هستم که برای اولین بار در جمع خانوادگی بحث های فلسفی و جامعی راه میندازم و به قول معروف دهن همه رو باز میذارم که یه دختر شانزده ساله چطور میتونه درباره این چیزا صحبت کنه. خوب راستش من رشتم جوریه که سر کلاس منطق و جامعه بحث کردنمون نمره داره. و تقریبا میشه گفت بحثای خارج از کتاب داریم و معلممون هم مطالب حاشیه ای و گسترده ای رو به ما آموزش میدن. من هم اگر داخل جمع شرایطش پیش بیاد از دانسته هام میگم و باعث حیرت خانواده میشم.
    خوب طبیعتا این توقع اطرافیان رو میبره بالا. من یک نوجوونم و این که درباره سکولاریسم چیزای زیادی میدونم دلیل نمیشه که سربه راه باشم و هیچ خطایی نکنم. و خانواده من فکر میکنن از اون جا که من چهارتا کلمه قلمبه سلمبه یاد گرفتم آدم با سوادیم و دیگه نباید هیچ خطایی کنم چون ازم بعیده.
    یادمه یکی از دبیرامون میگفت درخت هرچی پربار تر، سر به زیرتر. و این ضرب المثل برای من درس عبرت شد که هرچی بیشتر میفهمم سعی کنم بیشتر تمرین سکوت کنم. حداقلش اینه که توقع دیگران رو از خودم بالا نمیبرم.
    یه چیزی هم بگم که بخندید. من انقدر توی گروه مجمع نویسندگان ایران متون انتقادی نوشتم که همه فکر کردن دبیر هستم. حتی بعدش با این که گفتم سنی ندارم، دو نفر به اجبار خواستن بهشون مهارت های اولیه نویسندگی رو آموزش بدم و الان دارم در حد خودم کمکشون میکنم و مطالب کتابایی که خوندم رو در اختیارشون میذارم. جالب این که ازم بزرگترن 🙂 و این هم اثبات این که باسواد جلوه دادن خودمون کمی هم دردسر داره.
    و جمع بندی حرفام این که : من هیچ ترسی ندارم که دیگران فکر کنن آدم بی سوادیم. من سوادمو در دل چیزایی که می نویسم به رخ میکشم.
    پایدار باشید.

  2. (بشر معاصر و تمنای عاشقی، بخش اول)
    اگر بر اساس، نظریات یووال نوح هراری در کتاب پر رونقش(انسان خردمند)در نظر بگیریم که آینده و تمام حیات بشر، بستگی به فشار دادن، دکمه ای دارد تا با یک انفجار هسته ای، پایان یابد. یا به فرض جُستن ازین خطر، استفاده انبوه از طبیعت و تمام شدن منابع زمین و آلودگی محیط زیست. تسلط سرسام آور هوشهای مصنوعی بر انسان او را گرفتار زندگی پر خطر و سرشار از بیکاری می کند. بنابراین تنها انسان های سالم و قوی،مسلط بر کاربرد هوشهای مصنوعی تاب زنده ماندن را خواهند داشت.
    🔵چنین انسانی که به اوج تکامل عقلی خود نزدیک شده،و خیال حکمروایی بر سیاره ها را دارد.چرا هنوز از خلایی عمیق در درونش رنج می برد؟اگر عقل آنرا پر می کند چرا هر چه در آن پیش می رود سردرگمیش بیشتر و آن خلاء درونی عمیقتر می شود، آرامشی نمی یابد.
    🔵بزرگترین اندیشمندانی چون شوپنهاور و نیچه، از خلاء عمیق وجودی،رنج می بردند که تلاش برای پر کردن،همان خلاء عمیق، توسط عقلشان بود که نبوغشان را می پروراند.
    🔵اگر روح جمعی بشر را، طبق (هِرم مازلو)در نظر بگیریم، او در نقطه وابستگی به تایید و مهر طلبی گیر کرده و آینده اش بستگی به این دارد، که بتواند ازین مرحله عبور کند.
    🔵شاید علت رونق افکار، فرزانگانی چون مولانا و بودا درین عصر،تاییدی بر نیاز وجودی بشر به عشق باشد، تا با اشباع شدن از آن، قدم در مراحل دیگر خودشکوفایش بردارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *