یادداشت روز

شادی و شگفتی نوشتن

1

هر سخنی به نوشتن می‌انجامد. به عبارت دیگر، سخن سنجیده، سخن مستدل، تقریباً قطع به یقین، به نوشتن می‌انجامد.

آندره مالرو

2

من، ویرگول، را، دوست، دارم، در میان، تمام، نشانه‌ها، ویرگول، از بقیه، برایم، جذاب‌تر، است! قوسِ، زیبای، آن، و، قدرتی، که، علیرغم، کوچکی‌اش، برای، مکث، و فاصله، دارد، مسحورم، می‌کند. گاهی، حس، می‌کنم، یکی، از بهانه‌ها، و، لذت‌های، نوشتن، ترسیم، ویرگول، است!

3

امروز از ساعت 5 تا 8 در موسسه بهار، برای جمعی از نوجوانان علاقه‌‌مند به کارآفرینی از نوشتن و تولید محتوای دیجیتال خواهم گفت.

4

کارگاه نوجوانان برگزار شد. داستان کوتاهی از نیما یوشیج برایشان خواندم و کمی آن را تحلیل کردم.  از آن‌ها خواستم تا داستان عجیب و غریبی بنویسند، و بعد داستان‌ها را با صدای بلند خواندند و بعضی از داستان‌ها کل جمع را از خنده روده‌بر کرد.

در کل کار با نوجوان‌ها حوصلۀ دیگری می‌طلبد.

5

خواهم نوشت، آن‌قدر که به شادی و شگفتی نوشتن دست یابم. 

کریستین بوبن

6

هر چقدر بیشتر از نوشتن دور می‌افتیم، نوشتن سخت‌تر می‌شود. دو سه روز که از عادت روزانه‌مان دور شویم، انگار برای بازگشت دوباره به آغوش نوشتن پر از شرم و خجالت می‌شویم، و اگر دوباره شروع کنیم نوشتن به ما روی خوشی نشان نخواهد داد.

تمام مسئله این است که از شروع دوباره نترسیم.

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتاب | کلاس‌ها و دوره‌ها | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین 
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

7 پاسخ

  1. سلام
    ای کاش بیشتر از کارگاه نوجوانان می نوشتی،از راه دور آدم هوس میکنه و تازه بدتر حسرت اینجور کارگاه ها رو میخوره.
    ممنون که کلمه هات انرژی بخشه… خسته نباشی…

    1. فدای تو ستاره جان
      حتماً بیشتر خواهم نوشت از جریان کلاس‌ها و کارگاه‌ها.
      البته همیشه سعی من این بوده بهترین چیزهایی که میدونم اینجا اول برای شما بنویسم.

  2. من نيز مانند آندره مالرو عاشق ويرگول هستم ودر نوشته هايم زيادازآن استفاده مى كنم. وبعد از آن نقطه…

    1. البته سعید جان ویرگول برای آندره مالرو نبودا. من نوشته بودم.

  3. چیزی روی قلبم سنگینی می کند.
    احساس پوچی می کنم.
    ذهنم هم درد می کند.
    حوصله ندارم.
    مدام پشت سر هم نفس عمیق می کشم.
    اصلا همه بی شعوراند!

    شبِ آن روزی که ننویسم اینطور خواهد بود و خلاصه باحالی دیگر به خواب خواهم رفت.
    این هم نوعی اعتیاد است و البته بهترین نوع آن!
    امروز در راه مدرسه به نوشتن فکر می کردم.
    وارد پارک شدم وچرخی زدم.
    یکدفعه متوجه شدم
    دیرم شده و به سرعت خودم را به مدرسه رساندم.
    مدتی ست به موهبت نوشتن پی برده ام.
    البته قبلا از فوایدش آگاه بودم.
    اما در این چند وقت اخیر
    نوشتن را به شدت لازم می دانم.
    حالا جدای از کسب مهارت و اینها،
    نوشتن برای روان واقعا لازم است.
    توانایی نوشتن نعمت بزرگی ست.
    اصلا خودِخودِ زندگی ست…
    خوش حالم که روز به روز اهمیت اش را بیشتر
    درک می کنم.
    این روز ها زیاد خوش حال می شوم.
    نمی دانم چرا!
    راستی من نشانه ی تعجب را دوست دارم.

    1. درود بر آلای خوش ذوق
      آلا اخلاق و رفتار بچه‌های مدرسه بهت ایده میده واسه نوشتن؟

      1. بله.
        به ویژه مشکلاتشون.
        رفتار بعضی از دبیرا هم برام جالبه.
        به خصوص دبیر فلسفه!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *