به تجربه میگویم نوشن از آن کارهایی نیست که با ممارست آسان شود. درست بر عکس.
-سوزان سانتاگ
بله، سه ساعت تمامه که نشستم یادداشت سایت رو بنویسم اما باز اضطراب انتخاب از چند طرف به ذهنم هجوم آورده.
یکی انتخاب بین ایدههای مختلف. اینکه کدوم یکی از فکرهای تازهای که پختم رو توی وبلاگ سرو کنم. که خب وسواس و حساسیت من گاهی کلافهکننده میشه و همین ممکنه آدم رو دچار فلج انتخاب بکنه و تصمیم بگیری هیچ انتخابی نکنی.
یکی هم به فرم بر میگرده، مثلاً همین سطرهایی که الان دارید میخونید رو شکسته نوشتم. اما انتخاب محاورهنویسی به این سادگیا نبود. چون نوشتن به زبان نوشتاری رو حرفهایتر و درستتر میدونم.
علاوه بر این کلی انتخاب دیگه هم هست: آیا این نقل قول جاش اینجا خوبه؟ با قصه شروع کنم یا یک سوال یا…؟ پایانبندی یادداشت قابل قبول هست؟ و کلی چیز دیگه که باید دربارهشون تصمیم بگیری.
و همۀ اینا، حتی در نوشتن یه یادداشت ساده هم از آدم انرژی میگیرن.
مثلاً من سه روزه دارم به یکی از دوستای کتابخون که کلی هم حرف برای گفتن داره، اصرار میکنم هر روز یه چیزی واسه وبلاگش بنویسه. خب، روز دوم گفت که داره مینویسه و متن کامل نشده و فرداش بهم میرسونه. روز سوم هم که کلاً از نظرها غایب شد و خلاصه هیچ خبری ازش نیست.
در کل میخوام بگم نوشتن تشویشهای خاص خودش رو داره.
ست گادین همیشه میگه وبلاگنویسیِ روزانه، یکی از بهترین راههای تمرین نویسندگی و همینطور توسعۀ فردیه.
تو نگاه اول توصیۀ ساده و محدودی به نظر میرسه. بعدش ممکنه بریم وبلاگ ست گادین رو ببینیم و با خودمون بگیم، نوشتن این چیزا که خیلی سادهست، بعضی پستها هم که فقط دو سه خط هستن. حالا ممکنه با خودمون بگیم:
اصلاً نوشتن این یادداشتها چه فایدهای داره. (که خب بیفایدگی این کار از نظر شما میتونه دلایل مختلفی داشته باشه. از جمله اینکه ممکنه حس کنید حرف تازهای ندارید، و ست گادین هم داره یه سری چیز رو هی تکرار میکنه. و اصلاً کی حال داره این چیزا رو بخونه.)
اما بعد ممکنه با خودتون بگید، باشه من این کار رو میکنم و از فردا مینویسم. یکی دو تا چیز هم مینویسید و بعد کم میارید و بیخیال میشید. هزار تا بهانه هم واسش پیدا میکنید. اما خب اگه تو این مرحله یه ذره سماجت داشته باشید میفهمید که ست گادین چه توصیۀ ارزشمندی کرده. اونایی که دووم بیارن میفهم که چرا نوشتن روزانه و انتشار یه ذره متن، نه تنها مهارت نوشتن، بلکه مهارت زندگی ما رو بیشتر میکنه.
وقتی هر روز خودت رو مجبور میکنی چیزی بنویسی:
یاد میگیری حداقل یه مقدار بهتر و درستتر فکر کنی. (نشخوارهای ذهنی ما اسمشون فکر نیست. اگه تونستیم نقادانه و نظاممند دربارۀ بعضی چیزا متن مکتوب بنویسم، اون وقت تا حدی به تفکر واقعی نزدیک میشیم.)
مسائل و گزینههایی در برابر تو قرار میگیره که باید روشون تامل کنی و تصمیم بگیری. (و اینجاست که ما با تصمیمگیری و سروکله زدن دربارۀ اجزای مختلف متن، از فرم گرفته تا موضوع و برداشت مخاطب و … مسئله حل کردن و مواجه شدن با چالشهای فکری رو تمرین میکنیم.)
سرسختی و سماجت تو بیشتر میشه. (الان که دارم این پست رو مینویسم ساعت 3 نیمه شبه. از صبح تا حالا مدام توی جلسه و ملسه بودم یا داشتم مصاحبۀ انتخاب اعضای دوره رو انجام میدادم و خلاصه یه لحظه بیکار نبودم. اما تعهد به وبلاگنویسی روزانه من رو ملزم کرده که هر طور شده وبلاگ رو بهروز کنم. من با تعهد، عضلات ارادۀ خودم رو قویتر میکنم و این پیام رو به خودم که میدم که: من میتونم تحت هر شرایطی به کاری که برام ارزشمنده پایبند باشم.)
این کارا سخت هستن، ولی معمولاً به موفقیتهای شیرینی منجر میشن.
گابریل گارسیا مارکز یه وقتی گفته بود:
اکنون چیزی به شما بگویم که فقط همین حالا آن را فهمیدهام، پس از چاپ پنج کتاب، حرفۀ نویسندگی، احتمالاً هر چه بیشتر مینویسی مشکلتر میشود.
18 پاسخ
درود استاد
دقیقا همین طوره دغدغه ی من هم مدت هاست نزدیک شدن به تفکر واقعیه نه فقط تکرار نشخوار های ذهنی خودم، اما نکته ای که هست اینه که با همین برون ریزی های ذهنی گاها جملات نابی شکل می گیره که خودم رو هم غافلگیر می کنه و همین ممارست و تعهد من رو دلگرم می کنه و البته امیدوار به رسیدن به تفکر حقیقی و تعالی اندیشه. ولی انصافا نوشتن انرژی زیادی از آدم میگیره من بعد از ساعتی نوشتن هدفمند، نه فقط آزاد نویسی انگار از زیر تریلی 18چرخ در اومدم!
چقدر عالی خانم توکلیان پور نازنین.
این وسواسی که در انتخاب موضوع های مختلف برای نوشتن پیش میاد،این روزها من رو بیشتر درگیر کرده.چند وقته که طرح دو سه تا داستان کوتاه توی ذهنمه.اما هر بار میگم اول کدوم رو بنویسم؟
مسئله ی دومم اینه که این ماهی که گذشت خیلی بهانه آوردم برای نوشتن.هی گفتم اگر درسای امروزم رو خوب خوندم می شینم پای نوشتن.و وقتی شب میشد می گفتم ولش کن.فردا…فردا…فردا…
این موضوع خودمم ناراحت میکنه و می دونم دارم سستی می کنم
روی جلد کتاب برتری خفیف، جمله جالبی نوشته شده:
“تبدیل اقدامات منظم ساده، به موفقیت و خوشبختی نامحدود”
درود شهاب عزیز
این جمله رو دوست دارم.
راستی سایتت مبارک. خیلی خوشگل شده.
بهت لینک دادم:
دوستان من
ممنون از شما،
وقتی با شما آشنا شدم انگیزه منو چندین برابر کرد برای راه اندازی وبلاگ
زنده باد. چقدر خوب.
فقط تداوم داشته باش تا بتونی نتیجه بگیری.
با سلام
من تازه دو روزه وبلاگم رو راه انداختم خیلی گذری متن شما رو خوندم خیلی بهم انگیزه داد یه جورایی ته دلم رو قرص کرد. یه جورایی حرف دل خودم بود به زبان دیگه.
شاید باورتون نشه تو این دو روز ۱۰ بار نا امید شدم و دوباره انرژی گرفتم. آخه نوشتن از آرزوهای بچگیم بوده و الانم هست. با داشتن دوتا بچه کوچیک یه کم تمرکز برام سخته و اصلا بعضی وقتا نمیدونم درباره چی بنویسم ولی تلاشمو میکنم. راستی یه سوال باید قول بدین که نخندین. چند تا پست بذاریم نوشته هامون خونده میشه اصلا ربطی به تعداد پست ها داره یا نه؟ 😁
سلام فاطمه جان
چقدر خوب زنده باد.
نویسنده اگر واقعاً عاشقش کارش باشه، چیزی مانع کارش نمیشه، حتی میتونه موانع رو به سکوی رشد خودش تبدیل کنه.
بنابراین با قدرت ادامه بده.
لینک وبلاگت رو هم هر موقع داشتی برای من بفرست.
برای پیدا کردن خواننده هم حداقل صد-دویست تا پست بنویس.
یکی از بهترین نویسنده ها ی دنیا یه جمله گفته که من همیشه وقتی خستم به خودم یاد آوریش می کنم :
به زعم من لذت زندگی در کار هایی ست که به رغم خستگی زیاد نسبت به انجام آنها مبادرت می کنی.
البته جمله بندی رو نمی دونم دقیق همون هست یانه : )
زنده باد آلا جان
شاهیم تو خودت درگیر نکن
یعنی من عاااااشقتم عمو سعید. دیوووونتم.
غولی با شاخ های ضخیم اما شکننده.
واقعا هرروز نوشتن عادتی است که هیچ وقت لذتِ به سرانجام رسوندنش تکراری نمیشه.
شاید تاکید بر سرانجام هم چندان صحیح نباشه. همون مسیر ِ نوشتن هست که زندگی ها رو متمایز میکنه.
سلام استاد جان
من هم چون به خودم قول دارم روزانه وبلاگم رو بروز کنم حتی شده با وجود امتحانات دانشگاه و درگیری ذهنی ، نصفه شب قبل خواب ، مطلبم رو نوشتم و بعد خوابیدم
آخ چه حس خوبی داره که به خودت و تصمیمات پایبند باشی
ممنونم از راهنمایی هاتون
تو بینظیری المیرا
اگه ادامه بدی به جاهای خیلی خوبی میرسی.