بهمن فرسی در یادداشتی با عنوان «شدن یا بودن» نوشته بود: قلم به دست گرفتن کار آسانیست، از انگشت در بینی گرداندن هم آسانتر است. و به همان اندازه مفرح!
اما دشواری کار در ادامه دادن است، که دیگر نه بهاندازۀ انگشت در بینی گرداندن آسان است و نهچندان مفرح!
بین یک کرور دیوانۀ نوشتن، شاید فقط یکی پیدا شود که حتی با ته کشیدن انگیزه و اراده کماکان به نوشتن ادامه بدهد.
به همین خاطر، حتی نوشتن دائمیِ چسناله هم یک عمل قهرمانانه است!
اینکه بگویی وقتی دست به قلم میبرم چیز خوبی نمینویسم، بهانۀ خوبی برای ننوشتن نیست.
نوشتن، حتی نوشتن بیمایهترین متنها هم اگر مدام و مداوم صورت بگیرد، قدرت فرسایندۀ قلم! را چندین برابر میکند.
به قول سامرست موآم اگر یک نفر صد داستان بنویسد، حتماً نویسنده است، چون هیچکس نمیتواند صد داستان ضعیف بنویسد.
نوشتن یعنی تسلیم نشدن؛ تسلیم خستگی و بیارادگی و بیانگیزگی و ناامیدی و نابلدی و سانسور و فشار و فقر و تنبلی و افسردگی نشدن.
فرسی در ادامۀ آن یادداشتی که اول این یادداشت نقلش بود مینویسد:
برای نوشتن، بردباری لازم است. نوشتن و کنار گذاشتن لازم است. بعداً به سراغ نوشته رفتن و پاره کردن آن لازم است. پیزی و پشتکار لازم است. جوهر و مایه، و بر وزن؟! مایه لازم است. چشمی که زندگی را با حواس جمع و در عمق ببیند لازم است. نه در سطح و بهصورت عکسی انباشته از اشیاء و موجودات خُرد و خالیِ دوروبر. نویسنده باید خود زندگی را ببیند. زندگی ساده و باز و گشاد و مسخره و جدی و…را!
برای نوشتن پا لازم است. پایی که برود و برود و برود. (با شما نبودم-دفتر خاک-لندن 1371)
احتمالاً بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
چند پیشنهاد دیگر:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
10 پاسخ
درود شاهین عزیز
من بعضی از اصطلاحات متن بالا را نپسندیدم، اما با مفهوم کلی آن موافقم. یعنی کسی که می خواهد کاری ارزشمند بیافریند، باید خودش را برای یک پیکار و نبرد حسابی آماده کند. البته کسی که می خواهد به جنگ برود از پیش باید برنامه ریزی کرده باشد و تا حد امکان مطابق برنامه اش پیش برود.
هر چند بعضی اوقات امکان برنامه ریزی دقیق وجود ندارد و مسائلی ناگهانی بروز می کند که از اختیار انسان خارج است. یک نویسنده یک آفریننده است و حتی برای خلق یک موجود ناتوان و کوچک هم باید انرژی، زمان و هزینه بگذارد تا موفق به خلق آن موجود شود.
حال اگر قصد خلق اثری درخشان را داشته باشد، تلاش و انرژی و هزینه ها چندین برابر خواهد شد و کسی که نمی خواهد یا نمی تواند این هزینه ها را بپذیرد، بهتر است هیچ گاه قلم به دست نگیرد و به چنین نبردی نرود! مانا و نویسا باشید. سپاس!
سلام.
با نوشتن است که به خودشناسی واقعی میرسیم. به درک مهم خودمون و افکار، احساسات، علایق، هدف ( مخصوصا هدف. تجربه ای خودم این بود که همیشه در مورد اهدافم مینوشتم اما فقط در حد نوشتن بود و اون قدر نوشتم تا هدف واقعی مو تو لیست های معقول و نامعقولی که همیشه به سرم میزد پیدا کردم. هدفی که همیشه تکرار میشد بین تمام لیست های نوشته شده ام. و اون چیزی نبود جز: نویسندگی)
نوشتن یارِ پر درک من است. دوستی که همیشه دست روی شانه های من میگذارد و من همیشه دست های فرضی اما سر شار از احساساتش رو درک میکنم.
اصلا گفتم دست! به قول فریدون مشیری :
از دل و دیده،گرامی تر هم
آیا هست؟
ــ دست،
آری، ز دل و دیده گرامی تر:
دست!
دست واقعا گرامی است. همان طور که قلم رو میگیرد و تمامِ افکار رو با جادوی کلمات رویِ جانِ کاغذ میریزد
و باز هم فریدون چقدر قشنگ گفته که:
شرفِ دست همین بس که نوشتن با اوست!
خوش ترین مایه ی دلبستگی من با اوست.
زنده باد دلارام عزیز و خوش ذوق
چقدر لذت بردم از خوندن کامنت خوب تو.
امیدوارم که بتونی به نوشتن یه زندگی خارقالعاده و شاد برای خودت بسازی.
برای نوشتن پا و به مقدار لازم دیوانگی، لازم است
دمتون گرم
سلام.
مثل همیشه عالیه. (سامرست مو آم )چه جمله جالبی گفته.!
ازاینکه هرروز توی کانال
موضوعی رو برای نوشتن قرارمیدین بی نهایت ممنونم. اینطوری بانظم بیشتر وبرنامه ریزی بهتری پیش می رم ودیگه دغدغه ایده رو هم ندارم.
راستی من شخصا، واقعا به آدمی مثل شما افتخار می کنم،کسی که زندگیش رو صرف خوندن ونوشتن می کنه و هدفش ترویج این کاره.
تمام سعی خودمو می کنم تا یه روز من هم بتونم مروج خوبی برای کاری باشم که بهش علاقه دارم. . .
پایدار باشین.
پی نوشت :باآرزوی پاهایی که بدون وبدون وبدون.
زنده باد آلا جان.
نگاه جنسیتی شاهین خان؟؟! اونم به نوشتن؟ باش تا ثابت کنم پایه هدف بودن فقط مایه میخواد! ( شوخی )
درود نجمه جان
البته اون تیکه از متن رو من ننوشتم و نقل از فرسی جانه.
ولی در کل، «بر وزن مایه» داشتن ربطی به جنسیت نداره. کما اینکه میبینی در ایران این روزها زنها از مردها روز به روز قویتر و توانمندتر میشن.
چرا فکر می کنیم داستانی که می نویسیم هیچکس اون رو نمی خونه؟
سوالت رو با جزییات بیشتر بنویس عزیزم.