خودم را می‌فارسی‌ام

 

در گاهِ آزادنویسی رسیدم به «خودم را می‌فارسی‌ام.»، و اسم کتاب گفت‌وگو با ژولیا کریستوا یادم افتاد:‌ «خودم را می‌سفرم».

 

با فارسی می‌سفرم. در فارسی می‌فرسایم. خودم را می‌فارسایم.

زبان می‌‌فرساید، همانسان که می‌سازد. می‌سازد و می‌فرساید و فرسوده می‌شود.

ما فارسی‌ییم، فرسوده‌ایم، اما می‌سازیم. با فارسی می‌سازیم. فارسی را می‌‌سازیم.

 

مریم جعفری آذرمانی سروده بود: «فارسی: دل من، در شب سکوتش، خفته بی‌هم‌آغوش»

زبان بیدارت می‌کند اگر که بیدارش کنی.

تویی که می‌نویسی، تویی که زبانی.

به همسفران مدرسه نویسندگی بپیوندید:

پیشنهاد مطالعه:

24 خرداد 1400

24 خرداد 1400

16 اردیبهشت 1397

16 اردیبهشت 1397

یک پاسخ

  1. زبان رانای نوشتن نئست پس آنرا می‌نویسم تا در طول زمان دستخوش باد وطؤفان نگردد وکم کم لغت ها وواژه هاهرکدام جایگاه اصلی خودرابیابندوحتی باوجود قلمبه سلمبه بودن دلنشین و گوارا ذایقه خواننده های متفا وت را سیراب کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *