ماجرای رسیدن من به چراغ جادو
تقریباً محال است که آدمیزاد هوس جادو و جادوگری نکند. روی بسیاری از کارهای ما ممکن است برچسب جادو نخورد، اما این کارها غالباً از همان میل مرموز ما به جادوگری سرچشمه میگیرند…
تقریباً محال است که آدمیزاد هوس جادو و جادوگری نکند. روی بسیاری از کارهای ما ممکن است برچسب جادو نخورد، اما این کارها غالباً از همان میل مرموز ما به جادوگری سرچشمه میگیرند…
برای خوب نوشتن دقیقاً باید چه مراحلی را طی کنیم؟ آیا اصلاً می توانیم مسیر یادگیری نویسندگی رابه مراحل مشخصی تقسیم کنیم؟
به طور عمده میتوان مراحل نویسندگی را به 3 بخش مهم تقسیم کرد، که با آگاهی از آن به خوبی میتوانید جایگاه خودتان را در این مسیر تعیین کنید…
برای انجام بسیاری از کارهای ارزشمند و آیندهساز، ما بیش از هر چیز دیگری به «شروع کردن» نیاز داریم.
اول دفترچۀ تازهام جملهای نوشتهام که فکر کردم نقل آن برای شما الهامبخش باشد…
ناامیدی از نوشتن بدک هم نیست. تصور کنید اگر میلیونها شیفتۀ نویسندگی ناامید نمیشدند و بر حجم نوشتجات عالم میافزودند الآن چه اوضاع پریشانتری داشتیم!
فکر میکنم ما به سه دلیل عمده قید نوشتن و نویسندگی را میزنیم و به عبارتی به مرحلۀ رهاییبخش(!) «گور پدر نویسندگی» میرسیم…
من به خودم سخت میگیرم؛ اما میدانم برای اینکه سختگیری در بخشی از یک کار نتیجه بدهد، باید در بخشهای دیگری سهل گرفت.
در هر مرحله از آموختن چیزی یا انجام کاری باید سختگیریِ درخور همان مرحله را داشت. مثلاً اگر هنوز نوشتن را به عادتی روزانه تبدیل نکردهای. چگونه میخواهی برای خوب نوشتن به خودت سخت بگیری؟
یادگیری در اغلب اوقات موضوع چندان سرگرمکنندهای نیست؛ اگر کسی چیزی جز این میگوید احتمالاً میخواهد با سرعت بیشتری شما را از شر پولتان خلاص کند. اصلاً اگر راحت بود که من یکی قید یادگیری را میزدم، چون وقتی دست توی یک کاری زیاد شود، دیگر از انجام آن لذت نمیبرم!
حین مطالعه متوجه شدم که از واژهها بیشتر لذت میبرم؛ و قدرت تمرکزم نسبت به همین یکی دو سال پیش ده برابر شده…
من این ایده را از بهمن فرسی وام گرفتهام، او بارها و بارها اشاره کرده که هرگز با شکم پر به تماشای تئاتر نمیرود و این کار را نوعی بیحرمتی به صحنه میداند.
شنیدن این حرف از زبان یکی از بزرگان تئاتر ایران مرا ترغیب کرد تا بهسادگی از روی آن نگذرم…
در رابطۀ با این امکانات زبانی است که میفهمیم ما فارسیزبانها چقدر تنبلیم. تمام واژههایی که ما فکر میکنیم نداریم همه در فرهنگ معین وجود دارد، ولی شما بخواهید یک متن فلسفی یا ادبی یا روانشناسی را ترجمه کنید بیچاره میشوید. نه برای آنکه لغت نیست، لغت هست، لغت را نمیشناسیم. چون با آن کار نکردهایم…