کافه نویسندگی خلاق | برای اعضای فعال دورۀ نویسندگی خلاق نویسندگی خلاق

کافه نویسندگی خلاق

کافه نویسندگی خلاق

این صفحه به طور اختصاصی برای گپ‌وگفت میان اعضای دوره آنلاین نویسندگی خلاق طراحی شده است.

همۀ دغدغه‌های خودتان را از طریق نوشتن کامنت در همین صفحه با ما در میان بگذارید.

 

217 پاسخ

  1. استاد یک سوال : من خیلی دوست دارم در مورد روان انسان و فلسفه ی زندگی بنویسم اما جراتش را ندارم. چرا که اکثر چیزهایی که در این زمینه بهش پی برده ام حاصل تامل خودم در زندگی و اندیشه ی خودم است. تا به حال هم زیاد پیش آمده وقتی کتابی از بزرگان این عرصه می خوانم با اندیشه هایی رو به رو شوم که خودم از قبل به آن ها دست یافته ام. اما باز فکر می کنم احمق و خودبزرگ بینم و جرات نوشتن را در خودم پیدا نمی کنم. چه کنم ؟ از طرفی هم می گویم شاید همه این هایی که من فهمیده ام از قبل فهمیده و نوشته شده باشد. یا شاید اصلا کاملا در اشتباه باشم.

    1. درود محمد عزیز
      هیچ عیبی نداره.
      شما به هیچ عنوان جلوی خودتون رو نگیرید. حرف خودتون رو بنویسید.
      قطعاً بین حرف ما و دیگران اشتراکات فراوانی وجود خواهد داشت، و این یه امر پذیرفته شده‌ست.
      پیشنهاد می‌کنم این کتاب رو هم بخونید:
      اینها همه یعنی چه؟ از تامس نیگل، نشر نو

  2. سفر:
    چند شب پیش بود به همراه خانواده تصمیم گرفتیم بطرف شمال حرکت کنیم.
    اخبار رو که گوش کردیم گفت راها بسته هست و باید از راهای دیگر بطرف شمال حرکت کنیم.تا تصمیم به حرکت بگیریم ساعت نزدیک ده شب شد.
    از اتوبان حرکت کردیم جاده جدید و شیک بودن با چراغ های وسط اتوبان که در دل شب زیبایی خاصی به جاده میداد مسیر اطراف تاریک بود از دور چراغ شهرهای کوچک پیدا. پشت سرمان تهران بزرگ بود با کلی چراغ های روشن و در دور دست چراغ شهر های کوچک که بطرف انها در حرکت بودیم.
    وارد تونل های جدیدی شدم که اطراف طهران در مسیر شمال حفر کرده اند.داخل تونل بسیار روشن با چراغ های رنگا رنگ .فن های بسیار بزرگ که هوای تونل را تهویه میکنند.تلفن های sos برای مواقع اضطراری.خط کشی کف تونل با رنگ های سفید براق .جدول های کنار تونل که رنگ شده اند که تمیزی ان لذت بخشه که راننده پیش خودش میگه کاش تا مقصد جاده به همین شیکی و تمیزی باشه و امن.
    کم کم از تهران دور شدیم و در مسیرمان به حرکت ادامه میدادیم .جاده تاریک و تاریک تر میشد از علائم و خط کشی کف جاده دیگر خبری نبود.
    تمامی چراغ های بیرون ماشین رو روشن کردم از نورهای کناری هم کمک گرفتم. خودم را بطرف جلو خم کردم کامل به فرمان اتوموبیل چسبیده بودم
    تمام وجودم چشم شده بود و ان را به شیشه جلو و بعد به کف جاده دوخته بودم.
    ولی افکارم داخل ذهنم در جستجو و پرسش و پاسخ بود.ذهتم مدام کنکاش میکرد که بهناگاه نور چراغ ماشینی که از روبروی ما در حرکت بود مثل یک شوک ذهنم را بر هم میزد و باز دوباره تفکر دیگر و تفکر دیگر.
    راستی در ذهن راننده هایی که در مسیر هستندمخصوصادر شب چه میگذره ؟
    که خواهیم رسید ؟ایا خطری ماشین و یا سرنشین های ان را تهدید میکند ان هم در این کشور با این امار بالای تصادف.
    بازهم با دقت بیشتری به جاده چشم میدوزم و سعی میکنم افکار منفی رو از ذهنم دور کنم.نگاهی به عقربه های ماشین میاندازم که ببینم همه چیز مرتبه.از داخل اینه توی تاریکی شب یه نگاه به ماشین های که از پشت در تعقیب ما هستن میکنم و بعد هم یه نگاه سریع تر به سرنشینان عقب
    ماشین که ببینم ارامش بر قراره یا نه ؟
    سریع نگاهم رو به جاده میندازم و محکم تر فرمون رو میچسبم و به جاده خیره میشم .واقعا راننده ها به چی فکر میکنن؟ امنیت جاده.
    وارد یه تونل خیلی قدیمی میشم. داخل تونل رو دود غلیظی گرفته ماشین جلویی رو به زور میشه دید سرعت رو کم میکنم که فاصله بیشتر بشه همه سرعتشون رو کم میکنن .نفس کشیدن سخت و سخت تر میشه چشم میندازم که ببینم انتهای تونل رو میشه دید .ولی با خودم فکر میکنم هفتاد هشتاد سال پیش رضا شاه با چه زحمت و مدیریتی این تونل ها رو کنده اونم با بیل و کلنگ و پتک و دست خالی.
    واقعا تو ذهن رانندها چی میکذره؟
    جاده دیگه تاریک تاریک شده تمام توجه هم و دقتم به جاده بود و مسخ جاده شده بودم . جاده چقدر زیبا بود تابلوهای زرد کنار گارد ریل ها که شما را به چپ و راست هدایت میکرد لحظه ای به چپ لحظهای به راست تابلوی جاده لغزنده است به پیچ خطرناک نزدیک میشوید سبقت گرفتن ممنوع کارگران مشغول کار هستند یک لحضه غفلت = یک عمر پشیمانی .
    دقتم رو بیشتر میکنم به جاده .در یک لحضه کوه ها از سمت چپ جاده به سمت راست جاده میجهند با یک حرکت فرمان رودخانه ای که در سمت راست جاده بود بطرف سمت چپ میپرد بدون اینکه متوجه باشم چطور به ناگاه رو خانه و کوه ها جایشان را باهم عوض کردند.
    نور ماشین که به روی کوه هامی افتد ابتدا ذره ای از کوه روشن میشود وسپس عظمت ان را میبینی چقدر این کوه بزرگ و با عظمت بوده .نور ماشین به روی خاک ریز های کنار جاده میافتد مدام انها را بلند و کوتاه میکند و گویی با انها اهنگی مینوازد دلنشین.
    باز هم نور شدیدی از روبرو ذهنم را به هم میریزد و باز محکم تر به فرمان میچسبم.
    راستی در ذهن راننده ها چه میگذرد؟
    از دور چراغ هایی سو سو میزنند شعاع نورشان به سرعت به من نزدیک میشود .بالای ان نورها چراغ های روستا از دور پیداست .به سرعت به چراغها نزدیک میشویم نور کافه های کنار جاده همه جا را روشن روشن کرده دو تا چهار تا هفت تا تعداد زیادئی کافه کنار جاده و مردم که از ماشین ها پیاده شده اند که خستگی کنند چیزی بنوشند و غذایی بخورندگل ه به گل ه دور هم جمه شده اند و مشغول گفتگو هستند سرنشینان ماشین من چیزی نمیخواهندچیزی میل ندارند همه ساکت به جاده چشم دارند .زیر چشمی به کافه ها نگاه میکنم سریع چشم به جاده میدوزم نور کافه ها کمتر کمتر میشود و تاریکی مطلق جاده.
    تابلوی تا مقصد ……….. کلیومتر سریع از کنار مان رد میشود . سرعت منبیشتر میشود درخت های روستا که سریع از کنارشان رد میشوم جای خود را به دیگری میدهند پشت سرهم به خط ایستاده اند و بدو بدو میگذرند.سپس تیرهای چراغ برق که وقتی سرعتم تند میشود فاصله شان کمتر کمتر میشود.حالا نوبت انها ست که به ناگاه از سمت چپ به سمت راست بپرند و جایشان را با هم عوض کنند .
    راستی در ذهن راننده چه میگذرد .
    به تابلوی بزرگی میرسم که نوشته فاصله تا مقصد………. کلیومتر.
    از دور تعداد زیادی چراغ سو سو میکند و به سرعت به ان نورهای کمرنگ نزدیک میشوم سرعت را زیادتر میکنم گویی شوق رسیدن به مقصد زیاد است .به بلوار پهنی میرسم با چراغ های بلند و پر نور .
    تابلوی بزرگی ابتدای شهر نصب شده که مقدم مسافرین را گرامی میدارد.
    و ارزوی اقامتی خوش برای همه مسافرین را دارد.

    واقعا در ذهن راننده چه گذشت در سفر؟

  3. سلام.
    چشمانش دودو می‌زد دقیقا چه معنی می‌دهد؟ دهخدا نوشته حرکت متوالی چشم‌ها از ضعف و لاغری… چطور مصداق این حرکت چشم ها را بفهمیم ؟ دودو به معنی تشبیه به دویدن است؟ در رمان مسافرنامه شاهرخ مسکوب به این اصطلاح برخوردم…

    1. سلام علی جان
      دقیقاً همون چیزیه که دهخدا میگه.
      راستش نمی‌دونم الان چطوری توصیف کنم برات این وضع رو.
      این تعریف کامله: حرکت متوالی چشم‌ها از ضعف و لاغری

      بعداً اگه تونستم بهتر این حالت رو توصیف کنم برات می‌نویسم.

  4. سلام استاد
    من یه فوبیایی دارم ، فوبیای ترس از تعداد صفحات کتاب
    یعنی اگه مثلا تعداد صفحات ۳۰۰ صفحه باشه تنبلی می کنم و با خودم می گم کتاب رو نخونم که چیزی نمی شه . البته تا حالا این اتفاق نیوفتاده ، اما تنبلی می کنم و کتاب رو کند تر می خونم.
    میخواستم ببینم راهکاری برای این مشکل دارید یا نه

    ممنون

    1. سلام شهریار عزیز
      تا حدی طبیعیه.
      به تدریج این مشکل حل میشه. تو فقط برنامه مطالعه رو حفظ کن و هر روز حتما یه مقدار مطالعه داشته باش.

  5. سلام و روز بخیر
    استاد با سیستم جدیدی که پیاده شده برای دوره، فاصله ما با شما از دو روز به شاید دو هفته یا بیشتر تبدیل شده، اگر سوالی باشه تا وقتی جواب بگیریم دیگه شاید جوابش برامون فایده ای نداشته باشه. خاصیت لایو این بود که فاصله ما با شما کم میشد.
    من یه سوالی پرسیدم ولی الان یادم نمیاد سوالم چی بوده😂
    امیدوارم لایو هفتگی به زودی برقرار بشه

    1. خیالت راحت مسعود جان
      این چند وقت درگیر برنامه‌های تازۀ دوره بودیم تا ارتباطمون تسهیل بشه.

  6. سلام بر استاد مهربانم
    وقتتون بخیر
    استاد جانم -استفاده از این الفاظ صرفا جهت آن است که وی با خجالت از انبوه سوالات، از شما سوالش را می پرسد-
    1.می خواستم بدانم شما آیا شما می دانید که صوتی کردن یک کتاب (برای انتشار رایگان یا به صورت یک محصول برای خریداری) باید با اطلاع ناشر باشد یا خیر؟ می شود روی هوا یک سری کتاب صوتی هوا کرد؟
    2. آیا می توانیم هرچه می نویسیم را به نام خودمان بزنیم؟ برای مثال یک حقیقت را با جملات و کلمات خودم بیان می کنم. – هرچند من خودم خوشم نمی آمد که یک نفر این کار را می کرد-
    3. فضول درونم کمی بیش فعال است و می خواهد روز و ماه (اگر تمایل دارید، سال) زمینی شدنتان را بداند.-البته اگر هم نگفتید، باشد.-
    4. استاد من یک پیشنهادی دارم که قبلا در لایو مطرح کردم اونم اینه که تمرین ها رو با یک اسم یا هشتک مشخص بفرستیم تا پیدا کردنش برای دوستان راحت تر باشه.

    1. سلام هانیه جان
      من خیلی خوشحال میشم از خوندن سوالات شما.
      1. حتما به اجازۀ ناشر نیازه. وگرنه می‌تونه شکایت بکنه.
      2. باید مثال بزنی تا ببینی منظورت از «یک حقیقت» چیه.
      3. من متولد 23 خرداد یکی از سال‌های همین قرن هستم!
      4. از اول آبان وارد سایت جدید میشیم و همۀ این ایده‌ها پیاده میشه.
      شاد و برقرار باشی هانیه جان

  7. سلام و عرض ادب و خداقوت
    استاد، متون ادبی و توصیفی کوتاه در بخش قطعه‌نویسی، قرار می‌گیره؟
    در بخش مثال‌های درس چهارم، یکی دو نمونه از نوشته‌های نویسندگان به متن ادبی و دلنوشته شباهت داره.

    1. درود مهدیه عزیز
      بله همینطوره.
      در این رابطه در درس پنجم جزئیات بیشتری رو خواهم نوشت.

  8. سلام استاد من برای کنکور درس میخونم و زیاد نمیتونم بنویسم و کتاب بخونم ، به نظر شما من سطح ارتقا پیشرفتم پایین میاد؟و برای این موضوع چه کاری میشه کرد، که به کنکور و نویسندگی ام لطمه ای وارد نشه؟

    1. سلام عسل عزیز
      عیبی نداره. بالاخره همیشه یه چیزایی تو زندگی آدم هست که نذاره آدم تمام وقت به نوشتن بپردازه. پس هیچوقت منتظر وضعی نباش که همه چیز ردیف باشه. تو همین زندگی فعلی خودت وقت‌هایی کوتاهی رو برای نوشتن بدزد و بنویس. اگه به بیست و چهار ساعتی که هر روز در اختیار داری نگاه کنی می‌بینی که همش صرف کنکور نمیشه، بلکه بخش زیادی به خاطر کارهای بی اهمیت هدر میره.

  9. سلام استاد

    در ماه محرم عمه ام به رحمت خدا رفت و بعد از اون همسرشون که خیلی برام شوک بدی بود و بعد بیماری های روحی و میل زیاد به کاهلی..
    از تمرینات خییییلی دور افتادم و احساس بدی دارم
    احساس شاگرد تنبل مدرسه رو دارم که بزرگترین تنبیهش شرمندگی بود

    1. سلام مایرم عزیز
      خیلی ناراحت شدم.
      من رو در غم خودتون شریک بدونید.
      امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید.
      اگه حس و حالتون بهتر شد، از اول آبان با دوستان تازه‌وارد همراه بشید.

  10. سلام درود فراوان خدمت استاد گرامی
    من خوشه سازی، در همان تصاویر ی که گذاشته بودید کلمه ها را نوشتم وازبین کلمات: (خاک ، ایران، وطن )انتخاب کردم ومتنی در این زمینه مکتوب کردم نمی‌دانم درست یا غلطی کار لطفاً بنده را راهنمایی فرمائید . در ضمن استاد عزیز نوشته های بچه‌ها در زمینه خوشه سازی پیدا نکردم تا بیشتر آشنا بشم . با سپاس فراوان

    1. سلام زهرا جان
      بزودی دربارۀ خوشه‌سازی چیزهای بیشتری رو خواهم گفت.
      تمرین‌ها رو در بین تمرین‌های ماه اول می‌تونید ببینید.
      امیدوارم بتونیم به تدریج همۀ تمرین‌ها رو دسته‌بندی کنیم.

  11. تمرین ۵:خوشه سازی
    سراسر وسعتت را بوسه می زنم ای وطن
    ایران ای سرزمین دلیران
    سنگ ،کوه، خاکت گوهر است .
    خاک کویرت به از نفت است.
    آب ، خاک،مهر تو سرشت است در هستی ام
    خاک خون غلتیده ات را ذره ای با زری عدل نمی کنم.
    خاکت چنان در هستی ما پیچیده است .
    هیچگاه از تو رخت برگرفتن نخواهیم بست .
    خاکت بستر انسانیت، عظم شکوست.
    ما خونها می دهیم تا نبینی غصه ای
    خاکت میراث ماست.
    خاکت فراخ روزی ماست .
    اگر خاکت نباشد خشکیده ایم.
    خاکت ماهیت یکتایی ماست در جهان
    سربلندیت مایه رخساری ماست در جهان

    1. چقدر عالی مسعود جان
      ممنون که لینک رو فرستادی. حتما می‌خونم و بهت لینک میدم.

  12. سلام وشب بخیر خدمت شما استاد گرامی
    استاد من تازه دوره شمارو شرکت کردم به همین دلیل سه درس اولم تازه شروع کردم میخواستم بدونم چه زمانی مناسبتر هست برای ارسال تمرین هام؟

    1. درود مرضیه خانم عزیز
      اگر در گروه واتس‌اپ باشید، حتما بزودی در این رابطه براتون خواهم گفت.

  13. سلام آقاي شاهين ،اميدوارم حالتون خوب خوب خوب باشه، من متاسفانه به كتاب ها دسترسي ندارم و به اپليكيشن فيديبو و طاقچه و كتاب سبز هم دسترسي ندارم و نمي توانم داناود كنم نمي دونم چرا؟ خيلي ناراحتم از اين بابت، لطفا بگيد كتاب هاي بيژن نجدي رو چطور پيدا كنم ؟(من ايران نيستم البته)

    1. درود سارا جان
      راستش نمی‌دونم که چه میشه کرد. چون این کتاب کپی رایت داره و نمیشه فایلش رو همینجوری منتشر کرد.
      با طاقچه و فیدیبو مشکلتون چیه دقیقا؟

  14. داشتم کتابی را که شما تجویز کرده اید (تا میتوانی بنویس)را مطالعه میکردم . به صفحه ای که نوشته بود از سر راه ذهنتان کنار بروید و اندشه هایی که در سرتان میگذرد را به روی کاغذ بیاورید ( شاید حتی شما را دیوانه پندارند).
    از وقتی شما را در قاب این گوشی موبایل یا به تعبیر خودم (چراغ جادویی علاالدین)میبینم حس خواصی دارم ابتدا به خودم میگفتم یک جوان خوش تیپ با صورت اصلاح شده :موهای روغن خورده و بیان گیرا که میتواند مخاطبینش را خوب مجذوب کند.
    برایم دیدن کلاس های انلاین بیشتر جلب توجه میکرد.ولی گویی نمایشی میدیدم جذاب . تا اینکه یک روز از سر گشت وگذر در (چراغ جادو)داستان زندگی شما را خواندم .ابتدا برایم کمی دیر باور بود که انسانی این چنین فراز و فرود های زندگی را در ان محیطی که شما شرح داده اید .

    با گذشته بدین سختی خود را به چنین جایگاهی برساند .ان هم در این سن جوانی .سپس قابل احترام .چون صادقانه سخن گفتید .
    خود خودتان هستید مخصوصا هنگام بر گزاری کلاس . وقتی گوشی از گوش شما میافتد وقتی دنبال کتابی میگردید و یا چیزی را فراموش میکنید .
    این طور است که بانوی معلم در کمال صداقت از خیانت (………) میگوید .و ان دختر نوجوان با ان لبخندها از ارزوهای دور درازش برای همگی که نمداند کیست سخن میراند . چه شیرین
    ولی حیف که هنوز همه ما گرفتار سانسور خودمان هستیم . البته وقتی هم که میبینیم حقیقت و واقعیت این گونه مظلومانه به خاک ابدیت سپرده شد. (استاد شجریان)
    ببخشید استاد فقط از جلوی ذهنم کنار رفتم و راهیش کردم که کمی ازادانه بازی گوشی کند
    ببخشید مرا.

    1. سلام آقای مستوفی عزیز
      نمیدونید این کامنت شما چقدر برای من عزیز و ارزشمنده. چقدر کیف کردم با نوشتۀ شما…
      من خیلی خوشبختم که دوستان نازنینی مثل شما دارم.
      برای من خیلی عزیز هستید.
      امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید.

  15. سلام شبتون بخیر باشه
    عذرمیخوام برای تکنیک هزار کلمه برای شروع باید در همون تایم 20دقیقه یه متن بنویسیم یااینکه محدوده زمانی مهم نیس باید 1000کلمه باشه, ازاین بابت برام سوال شد چون اول نوشتن تایپ تندی نداریم

    1. اوایل کار قطعاً کندتر پیش خواهیم رفت. بنابراین مشکلی نداره اگر طولانی بشه.

  16. سلام استاد. وقتتون به خیر. امیدوارم حالتون خوب باشه و بلاخره اینبار موفق بشم جواب سوالم رو از شما بگیرم.
    درباره داستان بلند ماه سوم من مدتهاست پیگیر سوالیم که جوابشو نمیگیرم. شما در کامنتی برای ایده داستانم، پرسیدین که چقدر با فضای داستانم آشنا هستم. در پستی بعدا جواب دادم که خیلی با فضای داستانم آشنا نیستم اما چون خیلی علاقه‌مند به شناخت فضای پشت دوربین بودم، دوست داشتم به واسطه ایدم دربارش تحقیق کنم و چیزای بیشتری یاد بگیرم. میخواستم بدونم این مدلی می‌تونم عمل کنم یا نه؟
    اگر ایده داستانم جالب نیس بهم بگین و هرچند که شدیدا برای پیدا کردن ایده دیگه، به بن بست خوردم اما می‌پذیرمش.
    برای پیدا کردن ایده، من کارایی که جان تروبی در آناتومی داستان گفته بود رو انجام
    دادم. به توصیه مک‌کی درباره موضوعات مورد علاقم تحقیق کردم ولی ایده خاص و جالبی پیدا نکردم. واقعا دیگه نمی‌دونم باید چیکار کنم. استاد گرچه میگین که جمع شدن پیاما در قسمت تمرین خوبه، اما من مدتهاست منتظر این پاسخ موندم. اگر هم پاسخش دادین، شرمندگیش برای منه چون هر چی گشتم جواب سوالم رو پیدا نکردم. خواهشا جوابمو بدین، بعد از اینهمه مدت خیلی کلافه شدم.

    1. درود مهسا جان
      فکر کنم زیر یکی از کامنت‌ها برات نوشتم در این رابطه.
      به نظرم بهتره کنار همون ایده بمونی.
      به تدریج می‌تونی شناخت خودت رو از حوزه‌ای که دوست داری گسترش بدی.

  17. سلام استاد محترم
    با عرض پوزش میخواهم کار گروه خود را تغییر بدهم وداستانهای کوتاه را انتخاب کنم لطفا مرا راهنمایی کنید. متشکرم

    1. سلام مریم خانم عزیز
      اگر از به گروه تازه‌واردها بپیوندید، از اول آبان همه چیز رو با جزئیات خدمتتون خواهم گفت.
      ارادت

  18. سلام استاد… وقت تون بخیر و سلامتی.
    توی یکی از لایوها فرمودین در زمینه ای که دوست داریم بنویسیم، باید بیشتر مطالعه کنیم.
    در زمینه متن ادبی نوشتن، کتابها و نوشته های کدوم نویسنده رو توصیه می کنید که بخونیم؟
    کلا چه کتابهایی پیشنهادتون هست برای آموختن بیشتر و تقویت مهارت نوشتن متن ادبی؟
    ممنونم ازتون🌺

    1. درود راضیه خانم عزیز
      در ماه دوم و چهارم به نمونه‌های متعددی اشاره کردم.
      ولی در نهایت باز هم یک لیست کامل ارائه خواهم کرد.
      ارادت.

      اما یه پیشنهاد برای شروع:
      برید سراغ کتاب‌های پرویز دوایی. نثر درخشانی داره.