کار یا انتظار؟ مسئله این است
یه لحظه صبر کن، حیفم میاد از این کوچه زود رد شیم، نمیدونم چرا از بچگی از دیوارای سیمانی خوشم میومد. خاکستریِ دیوار سیمانی حال آدمو خوب میکنه، یه آرامشی تو خودش داره که تو آجر و سنگ و اینا نیست…
یه لحظه صبر کن، حیفم میاد از این کوچه زود رد شیم، نمیدونم چرا از بچگی از دیوارای سیمانی خوشم میومد. خاکستریِ دیوار سیمانی حال آدمو خوب میکنه، یه آرامشی تو خودش داره که تو آجر و سنگ و اینا نیست…
اکنون چیزی به شما بگویم که فقط همین حالا آن را فهمیدهام، پس از چاپ پنج کتاب، حرفۀ نویسندگی، احتمالاً هر چه بیشتر مینویسی مشکلتر میشود…
ما لاف میزنیم، حرف از تغییر میزنیم. اما درجا خودمون رو سرکوب میکنیم. اتفاقا نه با تنبلی. با متوسل شدن به احمقانهترین کارایی که حس میکنیم ممکنه تغییری ایجاد کنن:
مثلاً فکر میکنیم سحرخیز شدن ما رو موفق و کارآمد میکنه…
تو این ستون، بعضی از روزای هفته محاوره مینویسم؛ یعنی «میشود» میشه «میشه!»
من همیشه به دوستانم توی دورههای نویسندگی پیشنهاد میکنم که سراغ محاورهنویسی نرن، چون یه جور تنبلیِ نوشتاری میاره. ضمن اینکه ما فارسینویسی درست رو با نشکستهنویسی یا نوشتن به زبان نوشتار یاد میگیریم…