چرا به یک نظم رنجآور نیاز داریم؟
گمان میکنم برای سروشکل دادن به زندگی، به نظمی رنجآور و خودخواسته نیاز داریم.
و این نظم را نه مدیر ما، نه مراد ما و نه هیچ کس دیگری نمیتواند برایمان تعیین کند…
گمان میکنم برای سروشکل دادن به زندگی، به نظمی رنجآور و خودخواسته نیاز داریم.
و این نظم را نه مدیر ما، نه مراد ما و نه هیچ کس دیگری نمیتواند برایمان تعیین کند…
کم پیش میآید جملهای روی دیوار اتاقم نقش ببندد؛ اما در مواجه با جملۀ جرج اورول، حس کردم به فرمول جذابی برای بهتر زیستن رسیدهام…
دیروز، جستار تازۀ یک نویسندۀ خوشفکر را برای یکی از دوستان فرستادم. اما دریغ که ثانیهای بعد، با نیمنگاهی به پاراگراف اول متن شروع کرد به پرتاب سنگ!
اگر مسیر یادگیری یک هنر و مهارت جدید را به یک چک لیست تشبیه کنیم، استعداد فقط یکی از گزینههاست که که بعد از تیک زدن بسیاری از موارد مهم دیگر به آن میرسیم…
تصور کنید جنازهای هست که مجبوریم هر روز با خودمان حمل کنیم؛ از پلهها بالا ببریم، کنار خودمان بخوابانیم، کنار میز صبحانه، بغل دست خودمان بنشانیم و حتی توی مترو و اتوبوس هم او را روی دوش خودمان بکشانیم…
به محض اینکه موضوعی در زندگی ما جدی شد، باید برنامۀ قابلاندازهگیری و منظمی را برای آن طراحی کنیم. این بهترین روش برای رسیدن به نتایج مطلوب است.
مثلاً اگر میخواهیم در زمینۀ خاصی مطالعه کنیم، باید دقیقاً مشخص بشود که «روزی چند صفحه، چقدر و به چه شکل؟»
در جامعۀ رو به انحطاط، فرهنگ و هنرِ اصیل نهتنها نادیده گرفته میشود بلکه پس از مرحلهای به مایۀ تمسخر تبدیل میشود: پایکوبی روی سطح برای خفه کردن صدایی که از عمق به گوش میرسد.
در این یادداشت از خطری میگویم که حس میکنم من و همنسلهایم را بیش از هر چیز دیگری تهدید میکند…
تحقیقات نشان میدهد بسیاری از افراد وقتی به مرحلۀ نهایی تصمیمگیری میرسند ترجیح میدهند فعلاً طرف ابتذال و کار راحتتر را بگیرند. مثلاً در تعطیلی آخر هفته، بهجای تماشای یک شاهکار هنریِ سینما که مدتهاست تمنای دیدن آن را دارند، ترجیح میدهند…
بسیار خب، خواندن متن خطابهای از یوسا، که در اهمیت کارل پوپر نوشته، کجای اولویتهای زندگی من است؟ نمیشد اول صبح یک متن راحتالحلقوم بخوانم و به بقیه کارهایم برسم؟ یا چیزی بخوانم که صاف به پول تبدیل شود تا اینجوری «آموختههایم به عمل! تبدیل شود؟»
واژۀ خلاقیت در مفهومپردازی عام، آثار هنری و اختراعات علمی و این قبیل فعالیتهای بشری را تداعی میکند. همین تداعیهای اندک ما از مفهوم خلاقیت نیز در اثر عدم وجود خلاقیت کافی در ذهن و ضمیر ماست…