مینشینی پشت میز حس میکنی خوابت میآید، بااینکه کمبود خواب نداری و اصلاً هم وقت خواب نیست.
فکرت را از خواب منحرف میکنی و به این فکر میافتی که باید کارهای راهاندازی سایتت را از دوستت پیگیری کنی، اما به خودت میگویی نه الآن وقت این کار نیست.
کمی روی صندلی جابجا میشوی، حس میکنی بی استعدادی، نوشتن برایت کار راحتی نیست، نمیتوانی پنج دقیقه بدون وول خوردن پای لپتاپ آرام بگیری.
به شلوغی دسکتاپ نگاه میکنی و همه فایلها را میریزی توی یک پوشه و تصویر صفحه زمینه نمایان میشود و به تو یادآوری میکند که اینها همۀ بهانۀ ننوشتن است.
اما تو توجه محکمتری داری، میگویی هیچ ایدهای برای نوشتن ندارم.
یکی دو سطر مزخرف مینویسی، موهایت را میخارانی، بله مطالعه هم فایده نداشته، مطلقاً هیچ چیز بدرد بخوری توی ذهنت نیست که تایپ کنی.
اگر خیلی با اراده باشی، پنجاه صد کلمه تایپ میکنی و میروی دنبال پیگیری کار سایت و چک کردن و ایمیل و هزارتا کار دیگری که زهر ننوشتن را از ذهنت بشویند.
به خودت میگویی بگذار یک مقدار پرسه بزنم تا شاید ایدهای به ذهنم برسد.
روزهای زیاد همینجوری سپری میشود، هرازگاهی چیزهای خوبی مینویسی، اما نه هنوز هم راحت نیستی، هرروز نوشتن سخت است، ایده نداری، هر چیزی هم دربارۀ خلاقیت و ایدهیابی میخوانی در عمل برایت کار نمیکند.
***
این حکایت تقریباً همۀ ماست، مایی که به قدرت نوشتن پی بردهایم، از انجام آن لذت میبریم اما به خاطر نداشتن ایده همیشه از نوشتن میترسیم.
میخواهم برایتان از مهمترین درسی بگویم که اغلب نویسندگان بزرگ و حرفهای از آن آگاه هستند.
من هم مدتهاست که با تکرار جملات تأکیدی میخواهم همین یک درس را به خودم بفهمانم، چون میدانم فهم همین یک نکته زندگی نویسندگی من را برای همیشه متحول میکند.
موضوع این است:
«بله، یک نکته بدیهی دیگر، این را که خودمان هم میدانستیم.»
مسئله اجرای همین یک نکته در عمل است، دانستن یک چیز و حتی خوب دانستن آن با اجرای عملی آن ماجرایی کاملاً متفاوت است.
وقتی شروع میکنید به نوشتن و بیوقفه ادامه میدهید، تازه بعد از نوشتن حدود ۵۰۰ کلمه روزمرهنویسی و مزخرف و پرتوپلاست که به اولین ایدهها میرسید.
اصلاً ما چرا مینویسیم؟ اگر قرار است از قبل بدانیم قرار است چه چیزی را روی کاغذ بیاوریم، نوشتن چه لطفی دارد؟
شاید شما بهعنوان یک نویسندۀ غیرداستانی بگویید خب شکلگیری نوشته در حین نوشتن شاید در نگارش داستانهای تخیلی درست باشد، اما برای نوشتن مقاله و پست کاربردی که نمیتوان بدون ایده شروع کرد.
جالب است که بدانید فروید که او را به خاطر کتابهای علمی و غیرداستانیاش میشناسیم همیشه با این جمله به نوشتن را آغاز میکرد: «کنجکاوم چه خواهم نوشت.»
نوشتن مثل حمام آب گرم است، نمنم، کلمه به کلمه مینویسید و ناگهان ارشمیدسوار فریاد میزنید:
یافتم! یافتم!
در همین رابطه بخوانید:
32 دیدگاه ها
خيلي خوب بود
مخصوصا اين جمله: “نوشتن” حين نوشتن شكل ميگيرد
ممنون
سلام شاهین جان.
من کم مینویسم. ولی هر بار که شروع کردم به نوشتن، این پست تو را با تمام وجود حس کردم. این که باید این کار را انجام بدهیم.
ممنونم از اینکه آن را نوشتی.
تابهزودی.
امیرمحمد
سلام به دوست عزیزم امیرمحمد گل
تو از بهترین هایی. خوندن نوشته هات برای من همیشه لذت بخشه.
چقدر قشنگ گفتی پسر. عالی بود.
ادامش هم من بگم:)
همان لحظه که این متن را خواندی شروع میکنی به نوشتن، اصلا دیگر باقی کارها برایت معنی ندارند. میخواهی امتحان کنی، ببینی و بنویسی. کم کم دستت نرم میشود، حال چه انگشتانت با تایپ کردن چه مچ دست و سه انگشت قلم گیرت با قلم و کاغذ. لحظه لحظه مینویسی دقیقا مانند گل بازی. دستت که گرم شد موتور ذهنت روشن میشود. حالاست که مینویسی تا خلق کنی، ایدهها و جملات پشت سر هم میآیند و به لطف این عصر یک عجیبی به اسم اینترنت هست که سوالات را در دم پاسخ گوید و تو در نمانی برای سوالی کوچک. ناگهان این گل بازی میشود مجسمه و با هربار مجسمه سازی که اثری بهتر خلق میکنی با نوشتن هم میآفرینی. قدرت تخیلت بارور میشود و رویاها از ذهن و دلت بر دستت و سپس بر کاغذ یا کیبرد جاری میشود. اگر هم علمی مینویسی که ذهنت برای نتیجه گیری و بحث و جدل آماده میشود. درست مثل ریاضی. تا حل نکنی مساله را نمیفهمی، و چقدر اشتباه حل خواهیم کرد تا به پاسخ درست برسیم. نوشتن علمی همچو ریاضیات با نوشتن زیاد زیبا میشود. زحمت باید کشید. تلاش باید کرد.
از شاهین هم تشکر باید کرد:)
سپاس:))
همگی موفق و خوشحال باشید در کنار خودتان و هر آنکه دوستشان دارید.
علیرضا تو بی نظیری.
خوب بود
ممنون
ممنونم سینا جان.
سلام
چند روزی هست مطالبتون رو میخونم
واقعا فوق العاده ان
جمله فروید که میگه
‘گنجکاوم چه خواهم نوشت ‘ خودش یه درس خیلی بزرگه برای نویسندگی
و البته جواب یکی از سوال هایی که خیلی وقتا درگیرش بودم…
سلام به شهرزاد نازنین
خوشحالم که اینجا هستید.
وبلاگ زیبایی هم دارید.
برای من بیشتر بنویسید.
متن جالبی بود!
مخصوصا قسمت وول خوردن پشت لپ تاپ و وقت کشی و فکر به اینکه هیچ استعدادی نداریم.
فکر میکردم فقط من اینطوریم!
اما در مورد عملی بودن هر روز نویسی شک دارم ; به نظرم از اونجایی که ذهن انسان مدام از چهارچوبها و قوانین خط کشی شده فرار میکنه ; مثل وقتی میدونستیم باید مشق بنویسیم و دلمون نمیخواست; اگه سعی کنیم موضوعات مورد علاقمون رو برای نوشتن کشف کنیم , اونوقت به طور خودکار دوست داریم بنویسیم .
من به نمایشنامه نویسی کودک علاقه زیادی دارم, هر چیزی که مربوط به اون باشه برام جذابه , نمایش های خوب رو سعی میکنم ببینم و هر مطلبی در این باره رو جذب میکنم , سالهاست دلم میخواد تو جشنواره تاتر کودک اثر داشته باشم , همیشه فکر میکردم چرا ندارم ؟؟
الان فهمیدم چرا !
از بس تنبلم تو نوشتن و اینکه یکی مدام در گوشم میگه :
تو استعدادشو نداری , برو سراغ یه کار دیگه!
ولی این نوشته کمی امیدوارم کرد.
بنویس جادوگر
به من هم روند کار بگو.
تا میتونی زیاد بنویس.
یعنی میشه منم یه روز این جمله رو فریادبزنم…
سالها پیش به خاطر دارم که همیشه از یک جای ساده ، از یک حال بد، از مرگ شروع میکردم… اما اواخر نوشته به تولد میرسیدم. به حیات دوباره. این را در دوره لذت نویسندگی هم دیدم و خوشحالم کرد. ممنون
سلام حامد عزیز
سایت خیلی خوبی داری.
با سلام.
ممنون از نوشته های خوبی که می ذاری. این یکی هم بسیار مفید بود. ساده و در عین حال موثر.
من یه سوال در مورد نوشتن دارم که همیشه ذهنم را مشغول میکنه. از اونجایی که دانشجوی دکترا هستم بیشتر به نوشتن مقالاتو گزارشات علمی تمایل دارم. ولی در اکثر گزارشات و مقالات علمی نمی دونم از کجا شروع کنم. انبوهی از نوشته های ترجمه شده دارم که آنها را کپی می کنم. البته نوشتن یک مقاله علمی می دونم که راه و روش خودشا داره. ولی مهم اینه که چطوری شروع به نوشتن کنی؟
راه حل شما چیه؟
ایمان عزیز
ممنون از لطف و محبتت
توی این متن یه لینک دادم که توی اون از روش هزارکلمه حرف زدم.
هر روز هزار کلمه بی وقفه برون ریزی ذهنی داشته باشید.
بعد از مدتی نوشتن مقالات عملی هم برای شما به شکل حیرت انگیزی راحت تر میشه.
به این روش اعتماد کنید. دوستان زیادی نتیجه گرفتن.
سلام شاهین جان.
من لینک مربوط به روش هزار کلمه را پیدا نکردم.
میشه بگی کجا گذاشتی؟
سلام ایمان جان
هزارکلمه
اولین بار که نوشتم را به خوبی یادم هست، نه فقط همان یک بار بلکه تمام زمانهایی که به نوشتن پناه بردم را مو به مو به خاطر دارم.
خاطره نوشتن از آن خاطره های فراموش نشدنی است.قوی و عمیق! نوشتن مثل دریا زیبا و بی انتها و وحشی است ، برای شناگر شدن باید چند بار تا مرز غرق شدن پیش رفت . برای شناگر شدن فقط یک راه وجود دارد آنهم دل زدن به دریاست. دریای نوشتن شاید در آغاز پرتلاطم و مهارناپذیر باشد، اما سرانجام رام و دلپذیر می شود. زمانی که دیوانگی های ذهن روی کاغذ نظم می گیرد و مقصود و هدف و احساس واقعی خودش را نشان میدهد. آنگاه بی واهمه می توانی در دریای خیال ، ذهنت را بشویی و در آرامشش غوطه ور شوی!
می توانی خود را بشناسی یا خود دیگری از خودت بسازی! نوشتن شغل نیست ، معجزه ای است که هر فرد به قدر نیاز و ضرورتش می تواند در آن به تماشای حقیقت بنشیند و منتظر الهام باشد…
برای نوشتن فقط باید نوشت ، عشق به نوشتن هم به وقتش سر می رسد و گریبان گیرتان می شود.😊
زیبا مینویسی دوست خوبم، خیلی زیبا.
سلام شاهین خان. والا دغدغه این روزهای من شده نوشتن روي کاغذ یا لپتاب.؟ تکلیفم با خودم روشن نیست. کاغذ رو خیلی دوس دارم. خط خطی میکنم تا چیزی بنویسم اما بازنویسی اون توی لپتاپ دیوونم میکنه. ازطزفی میگم برای سهولت روند کار با لپ تاپ کارکنم اما صفحه سفید وورد رو که باز میکنم مخم هنگ میکنه. نسخهت چیه؟
نسخه من وبلاگه.
روی کاغذ ایده یابی کن، یادداشت های کوچک بنویس.
متن اصلی رو تایپ.
نویسنده حرفه ای باید اهل تایپ باشه و با لپ تاپ رفاقت کنه.
ممنونم. امیدوارم رفاقت با لپتاپ کیفیت طناب اخوت تراوش و کاغذقلم رو داشته باشه
فوق العاده و خواندنی بود مثل همیشه.
گاهی که دلم هوای خودم را میکند، قلم به دست ذهن داده و خودم دست به سینه مینشینم تا مرا به هر جایی که خاطرخواه اوست، بکشاند. نوشتن به ویژه از نوع صبحگاهیاش برایم “پرسه زدن در عالم خود” است. معمولا پیش از نوشتن هیچ ایده و ذهنیتی ندارم؛ آخر دنیای خود را که هنوز زیر و رو نکردهام تا بدانم از چه بنویسم. پس خود را کاملا تسلیمش میکنم و هر بار به شوق دیدن مناظری شگفت و بینظیر، با او به راه میافتم. در انتها که تازه به خود میآیم و شروع به خواندنش میکنم ، با چشمانی از تعجب گرد شده، به مناظری که واژگان رقم زدهاند چشم میدوزم و در حیرت میمانم که چرا تا به حال این بخش از وجودم را ندیده بودم.
در این مدت کاملا برایم ملموس بوده که اگر قرار بر این بود که بزرگترین نویسندگان به بهانهی نداشتن ایده، از نوشتن طفره بروند، چه بسیار دنیاهای ناشناختهی درون آدمیان که کشف نشده باقی میماند و در نهایت چه بیرحمانه در زیر خروارها خاک، زنده به گور میشد.
سلام سمیرا جان
دلتنگت بودم
چقدر خوشحالم که به نوشتن صفحات صبحگاهی ادامه میدی.
سلام خیلی شیوا، کاربردی، مختصر و ارزشمند می نویسید.
بسیار ممنونم از شما
سلام علیرضا جان
بی نهایت ممنونم از لطف شما.
به امید دیدار
بی نظیر بود👌 ممنونم.
ممنونم سنا جان.
لطف داری
من ازخاطره نویسی شروع کردم تااینکه ازسال ۹۴ داستانک نویسی وبعدداستان کوتاه راشروع کردم البته هنوز به هدف دلخواهم نرسیده ام !
سلام پروانه جان
با قدرت ادامه بدید. نویسندگی به مسیر طولانیه و باید نگاه بلند مدت داشت. یه نگاه به این مطلب بندازید:
کلیدی بزرگ برای نویسندهشدن