1
برای یافتن زمان و خلوتی مناسبِ نوشتن، ممکن است سالهای سال جان بکنید و کلافه شوید.
2
یادگیری نوشتن روند کندی دارد، حتی اگر بسیار تمرین کنید.
3
هیچ ابزار دقیق و مطمئنی برای اندازهگیری میزان رشد و مهارت شما وجود ندارد.
4
هیچ حقالزحمۀ پروپیمانی در کار نیست و اگر بخواهید برای دیگران کار کنید ممکن است ضعف اعصاب بگیرید.
5
جامعه هیچ تصور روشنی دربارۀ فعالیت یک نویسنده ندارد.
6
کتابخوانی در بسیاری از اوقات برای یک نویسنده به کاری کلافهکننده تبدیل میشود. چون حس میکند در حال اهمالکاری و فرار از نوشتن است.
7
حسادت به دیگر نویسندههای موفق روح شما را، بسته به شخصیتتان، هر از گاهی یا دمبهدم میخراشد.
8
بعد از سالها کار، و مطالعۀ بسیار دربارۀ خلاقیت، کماکان در پیدا کردن ایده مشکل خواهید داشت.
9
تا سالهای سال هیچکس مطالب شما را به دقت نخواهد خواند.
10
آنقدر مسیر نویسندگی مهآلود است که ممکن است دائم به در و دیوار بخورید. از این شاخه به آن شاخه پریدن در ذات نویسندگی است.
11
تقریباً هیچوقت هیچ کسی به شما بازخوردی دقیق نخواهد داد.
12
حس آبکی بودن نوشتههایتان تا ابد همراه شما خواهد ماند.
13
همیشه در آتش شک و تردیدِ اینکه آیا واقعاً استعداد نویسندگی دارید خواهید سوخت!
اما طرف مثبت ماجرا این است که میتوانید نحسیهای مسیر نویسندگی را کمتر کند:
با وبلاگنویسی و میکروبلاگینگ؛ و بهرهگیری از تفکر طراحی و اصلاح مداوم مسیر، بخشی از نحسیها را دور بزنیم. اینترنت میتواند بهشت نویسندهها باشد، و صد البته جهنم آنها.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
فهرستی از عمیقترین و بدترین اشتباهات دنیای نویسندگی
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
23 پاسخ
همیشه به خودم میگم نجمه از نوشتن زیاد بنویس تا حد جنون بنویس اصلا تا مرز خفگی پیش برو.
نترس نمی میری!
فوقش دوساعتی هلاک میکشی بعد دوباره برمیگردی به حالت عادی.
به خودم میگم انقدری بنویس که ذق ذق انگشتات به گوش دکمه های کیبرد برسه و دل دکمه ها برای سر انگشتات بسوزه.
حالا منی با همچین نجواهای درونی مدتیه قلمم زورکی روی کاغذ میچرخه.
قلم داره برام ادا و اطوار درمیاره.
این جور وقتها که میشه، ادا و اطوارهای قلم رو میذارم کنار و میام سر وقت سایت شما!
انصافا دست کمی از شهر فرنگ نداره!
همه چیز توی این شهر فرنگ شما پیدا میشه.
شاید داروخانه آنلاینم اسم خوبی برای سایتتون باشه.
درست مثل امشب که مرهم زخم باز شده ی نوشته هام شد.
میدونی گاهی حس میکنم باید یه حرفهایی رو که هم جنس با دغدغه ها و مسائلت در نوشتنه رو یه جایی از کسی بشنوی یا توی کتابی بخونی یا حتی توی فیلمی ببینی.
عجیب این موارد بالا رو در این مدت کوتاهی که شروع به نوشتن کردم از نزدیک لمس کردم!
با خوندنش یادم افتاد نوشتن راه پر فراز و نشیبیه که به قول شما تداوم و تداوم و تداوم میتونه دستش رو بگیره و بندازه توی مسیر اصلی!
با خوندن این پست یه نجوا به نجواهای درونیم اضافه شد:
نجمه فقط تداوم در نوشتن میتونه تو رو نجات بده!
درود نجمه جان
خوشحالم که راز تداوم رو کشف کردی و داری مدام و مداوم مینویسی.
توی مسیر نوشتن جز با تداوم نمیشه به نتیجه رسید. صد البته لذت واقعی نوشتن هم در گرو همین تداومه.
بخش اول نقشه را رو کامل خوندم خیلی خوب بود 🙂
این مطالب روخیلی دوست داشتم واقعاعالی بودچیزهایی که بایدبدونیم
سپاس سمانه جان
شاد و موفق باشی.
چقدر دقیق، چقدر ملموس. من در این نحسی ها شناورم. گاهی فکر میکنم باید نویسندگانی که راه خودشونو پیدا کردن از وسط این دریای آشفته فریاد بزنم: آاااای آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانییید
اما نگران نباشید فریاد نمیزنم
در عوض به این سایت و یا به پیج شما و یا به چنلتون فرار میکنم. میام جمله درمانی میکنم. میخونم میخونم میخونم
بعد نحسی شماره دو را هی تکرار میکنم
نم نمکی آرامشی پیدا میکنم
ندانستم ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
درود بر آزاده خانم عزیز
به شنا کردن در این دریا ادامه بدید. رسیدن به ساحل فقط صبر و تمرین میخواد.
سلام
…حسادت به دیگر نویسندههای موفق روح شما را، بسته به شخصیتتان، هر از گاهی یا دمبهدم میخراشد…… فقط شخصیت نیست ! بستگی به رده سنی هم داره ! مثلا توی سن ما نوجونا حس دیده شدن و برتر بودن و در نتیجه اونها حسادت بیشتر از سایر رده های سنیه و این موضوع گاهی خیلی کُفر آدم رو در میاره !
…تا سالهای سال هیچکس مطالب شما را به دقت نخواهد خواند….. فکر کنم این دوره زمانی مثبت برای ما به حساب میاد که در اون خودمون رو برای مطرح شدن اماده میکنیم هرچند خونده نشیم ! ( گاهی باید اوضاع و دوره های زمانی رو زیاد تر از اونی که هست خوب نشون داد )
…از این شاخه به آن شاخه پریدن در ذات نویسندگی است….. خوشحالم که این تنها مرض من به حساب نمی آید!
….حس آبکی بودن نوشتههایتان تا ابد همراه شما خواهد ماند…. I: راستیتش یکم شوکه شدم !
….همیشه در آتش شک و تردیدِ اینکه آیا واقعاً استعداد نویسندگی دارید خواهید سوخت!…. فکر کنم این نکته شامل آدم های کله خراب نشود 🙂
….اینترنت میتواند بهشت نویسندهها باشد، و صد البته جهنم آنها….
عجب جهنم بهشت نماییست ! یا شاید هم یک بهشت جهنم گونه است !
ممنون و موفق باشید …
وباز مطلقا اینطور نیست اولین مطلبم در نشریه سامانه نو با اقبال خوبی مواجه شد …
یه جوری نوشتین آدم از خوندنش لذت میبره. ممنون از شما.
چه نکات جالبی را در مورد نوشتن بیان فرمودید و حقیقتا که همه آنها درست هستند. چندی پیش نوشتهای در مورد مشکلات نویسندگی آماده کرده بودم، حتما لینک این مطلب را به نوشته خودم اضافه میکنم. متشکرم
بهراد عزیز
بهت تبریک میگم که تونستی رکورد بزنی و صد روز متوالی وبلاگت رو به روز کنی.
مهمترین نکتۀ دربارۀ چالش صد روزۀ تو این بود که از نه تنها از کیفیت مطالب کم نشد، که طی صد روز گذشته رشد زیادی هم داشتی.
موفق باشی.
سلام و خسته نباشید شاهین عزیز. برای ما که انتخاب کرده ایم برده و کارگر بی جیره مواجب این راه باشیم نویسندگی و اصولا کار خلّاقه، به نظرم شبیه به جناب سیزیفی ست که مادام العمر سنگ بزرگ را بالای کوه می برد و تازه در ضمن راه با یک تیشه و قلم این سنگ را تراش و صیقل هم میدهد تا از میان رفت و برگشت هایش نتیجه ای در بیاید! فکر کنم همه ی این نحسی جات که ذکرشان کردی با این تصویر کامل شوند:))
سلام توحید عزیز
البته من هرگز نوشتن رو کار پوچی و بی ثمری نمیدونم.
نکاتی که گفتم برای این بود که بگم، مسیر نوشتن موانعی داره، که چندان هم مهم نیست.
یعنی اگر کسی دستاوردهای واقعی نوشتن رو بدونه اصلاً به نکات بالا توجه نمیکنه و با قدرت به مسیرش ادامه میده.
به زعم من، از هفتۀ اول نویسندگی رشد مادی و معنوی ما شروع میشه، هر چند اندک. به شرط اینکه زود جا نزنیم و چشممون رو برای دیدن رشدمون باز کنیم.
– هیچ تفکری بهتر از نوشتن نیست
– هیچوقت نمیتوانید جلوی خودتان را بگیرید که کمتر بنویسید
– در هر سنی شروع به نوشتن کنید میگویید کاش زودتر شروع میکردم
– یکی از بهترین ابزارهای خودشناسی است
بعد از نوشتن کامنت متوجه شدم باید جملات نحس مینوشتم، اما خب نوشته شده بِپذاییر(!) :))
اگر به نویسندگی به دیده تفکر اصلاح شده بیاندیشیم و هدف صرف کسب درآمد نداشته باشیم هم زیبا مینویسیم وهم به احتمال زیاد کسب درآمد میکنیم.اصلا همه کارها این خاصیت را دارد که اگراز روی علاقه انجام شود نه صرفا اجبار برای کسب درآمد به احتمال زیاد شیب را تحمل کرده وموفقیت آمیز خواهد بود.
زنده باد رقیه عزیز
چقدر خوب که به ایدۀ شیب هم اشاره کردی.
دقیقاً همین درسته.
من تا حدی متوجه مشکلات مربوط به نویسندهها هستم و این مواردی که نوشتید، یه کم برام ملموس و قابل درک هستن. مخصوصاً شماره ۹. چقدر بد و ناراحتکننده هستن!
سؤال: چرا واقعاً باید به سمت نویسندگی بریم؟!
امیر عزیز
اگر به عشق و لذت واقعی نوشتن و دستاوردهای بی نظیرش توجه کنیم، این سوال هرگز برامون پیش نمیاد.
سلام شاهین عزیز.
همانطور که قبلن هم گفته ام تو بهترین پزشک نویسنده هایی، با تخصص روح و روان.
مطالبت هم انگیزه ایحاد می کند هم سخت به فکر فرو می برد.
سلام امیرحسین جان
ممنونم از محبتت.
اسمتو میبینم خوشحال میشم.