من هنوز هم آدم نشدهام. (اصلاً کدام آدم را سراغ دارید که آدم بشود؟!) گاهی ساعتها پرسه میزنم تا ایدهای به ذهنم برسد تا پس از آن نوشتن را شروع کنم. دریغ که خودم هزار بار نوشتهام: نوشته، هنگام نوشتن شکل میگیرد.
حالیا، به گمانم اگر به این 6 نکته که در ادامه فهرست کردهام توجه کنیم به احتمال قوی نوشتن و ننوشتن کمتر کلافهمان میکند.
1
منتظر ایده نمانید و شروع کنید
ایده را حین نوشتن بسازید. اگر میخواهید به نویسندهای حرفهای و پرکار تبدیل شوید نمیتوانید صبر کنید.
انتظار برای ایده زندگی را زهرتان میکند. دیگر نمیتوانید روی هیچ کار دیگری تمرکز درست و حسابی داشته باشید.
به نوشتن اعتماد کنید. سوژه را حین نوشتن کشف کنید.
با مقداری آزادنویسی شروع کنید و از خود نوشتن بخواهید تا ایدۀ مناسب را در اختیارتان بگذارد.
2
دربارۀ نتیجۀ کار خیالبافی نکنید
وقتی مینویسید فقط به متن فکر کنید. بسیاری از ما قبل از نوشتن، حین نوشتن و بعد از نوشتن مدام به نتایج کار فکر میکنیم:
«این نوشته چقدر لایک میخوره؟»
«اگه بذارمش رو اینترنت کسی ایدهمو نمیدزده؟»
«این کتاب رو چجوری چاپ کنم؟»
«اگه کتابم چاپ بشه، تو فلان سالن جشن رونمایی میگیرم براش»
«اگه کتابم رو چاپ کردم و حتی یک نفر هم نخوندش چیکار کنم؟»
«اگه بعداً از چاپ این نوشته پشیمون بشم چی؟»
«اگه فلانی این نوشته رو ببینه چی فکر میکنه؟»
و هزار نشخوار ذهنی مثبت و منفی دیگر.
دربارۀ شکست و موفقیت کار خیالبافی نکنید. شما نویسندهاید. پس بهتر است فقط دربارۀ نوشتهتان فکر کنید و برای بهبود آن وقت بگذارید.
فکر کردن به نتیجه شما را از دل سپردن به خودِ کار دور میکند.
قوۀ تخیلتان را صرف نوشتن کنید، نه نتایج نوشتن.
3
در تحقیق و آمادگی زیادهروی نکنید
نوشتن هر متن خوبی نیازمند تحقیق و مطالعه و بررسی و آمادگی است. اما بنا نیست خودتان را در این مرحله هلاک کنید. هر چقدر هم که زور بزنید نمیتوانید تمام منابع را بخوانید و دربارۀ همه چیز تحقیق کنید. پس باید حد معینی را در نظر بگیرید و از جایی به بعد ترمز را بکشید و به اصل کار بپردازید. استیون پرسفیلد قانون جالبی دارد که من آن را بسیار میپسندم:
فقط 3 کتاب. شما اجازه دارید که دربارۀ موضوعتان فقط 3 منبع را مطالعه کنید، بعد از آن باید کارتان را شروع کنید.
البته که بسته به کار شما حجم منابع متغیر خواهد بود. اما در هر صورت نگذارید که منبع به مانع شما تبدیل شود.
به قول توآیلا ثارپ از نویسندگانی نباشید که ساحل امن تحقیقات را به دریایی طوفانی نویسندگی ترجیح میدهند.
4
از سرعت تایپ و زیبایی خط غافل شوید!
هزاران هزار تایپست حرفهای و خطاط درجه یک داریم که میتوانند سریع و زیبا بنویسد. اما آیا این مهارت از آنها نویسندگانی حرفهای و پرکار ساخته؟
پس به خاطر موضوعات حاشیهای برای خودتان مانعتراشی نکنید.
مهم نیست یک انگشتی تایپ میکنید یا صد انگشتی، مهم نیست خرچنگ قورباغه مینویسید یا نستعلیق، مهم این است که بنویسید و ایدههای خودتان را به کلمات ملموس و قابل مشاهده تبدیل کنید.
هر وقت حس کردید که چیزی باعث نگرانی شما دربارۀ روند نوشتن شده، سریع روی آن خط بکشید و به نوشتن ادامه بدهید.
نوشتن ارزشمندتر از آن است که با بهانههای واهی از آن دور بیفتیم.
5
دنبال شرایط مساعد نباشید
سردرد، دلدرد، کمردرد و مابقی بلایا همیشه هست.
عرعر همسایه، وز وز تلویزیون و تلق تولوق ماشین لباسشویی هم همیشه هست.
به اینها اضافه کنید: گرسنگی، کمخوابی، گرما، سرما، بوی پیاز داغ و صدای سنگ فرز و هزارها چیز دیگر را.
اگر منتظرید تا این مزاحمتها تمام شود و بعد نوشتن را شروع کنید. احتمالا فقط ماهی یکی دوبار مجال نوشتن خواهید داشت.
بنابراین بیایید ایدهآلگرایانه و رمانتیک به موضوع نگاه نکنیم. همیشه نمیتوان در سکوت و آرامش عود روشن کرد و آرام و بیوقفه نوشت.
چرک بودن را بپذیرید، هم در نوشتن و هم در محیط نوشتن.
به نوشتن متعهد باشید. سخت و مدام کار کنید. شاید زمانی رسید که توانستید با پول حاصل از کارتان محیط ایدهآل خودتان را بسازید.
6
عذاب وجدان دور افتادن از تمرین و خجالت از شروع دوباره
جوگیر میشوید، تصمیم میگیرید از فردا روزی هزار کلمه بنویسید، دو سه روز، یا حتی دو سه ماه مینویسید. اتفاقی میافتد، دو سه روز، یا حتی دو سه ماه از نوشتن دور میافتید. و بعد مکافات شروع میشود.
یادتان هست وقتی بچه بودیم و خرابکاری میکردیم، برای حضور در جمع خجالت زده میشدیم و توی اتاقمان قایم میشدیم.
اینجا هم چنین اتفاقی میافتد. خجالت میکشیم دوباره پیش نوشتن برگردیم. احساس میکنیم دل نوشتن را شکستهایم و به عهدمان جفا کردهایم.
بسیاری از علاقهمندان نویسندگی به خاطر همین شرم شروع دوباره برای همیشه نوشتن را کنار گذاشتهاند. اما شما از آنها نباشید. روی نویسنده باید سنگ پای قزوین باشد!
صد البته که نوشتن مهربان است. هزار بار هم که به اون بیمهری کنید دوباره آغوش گرمش را به روی شما میگشاید! (جملۀ باسمهای)
بله این هم از این 6 نکته. کدو حلوایی هم اگر به این 6 نکته توجه کند قطعا میتواند به رستگاری خودش در مسیر نویسندگی امیدوار باشد، شما که اشرف مخلوقاتید.
پینوشت:
حرف کدو شد: مدتی است این کدو در یخچال ما جا خوش کرده ولی هیچ کسی به آن ترتیب اثر نمیدهد. تا نگندیده اقل کم عکسش را برای شما بگذارم:
من هر چند وقت یکبار برای دوستانم ایمیلی میفرستم که در آن جدیدترین جملات الهامبخشی را که خواندهام به اشتراک میگذارم. اگر به دریافت این نامهها علاقه دارید فرم زیر را پر کنید:
[sibwp_form id=2]
170 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
عالی بود استاد. گاهی اوقات این افکار سراغ من هم میاد که اگه کتاب هم چاپ کنم اصلن کی می خونه؟ آیا دیده می شم یا نه؟ اینهمه کتاب خوب هست آخه کی من کتاب منو می خونه؟ یا مثلا همه چیز نوشته شده من چی بنویسم که متفاوت باشه ولی خب زود با پاک کن خیالی این افکار رو پاک می کنم و به خودم می گم تو کارتو انجام بده. کاریت نباشه مهم خودتی و هدفت. براش بجنگ وقت بذار مهم حال منه که این روزها با کتاب خوندن و نوشتن خوبه حالا یا موفق میشم یا نمیشم یا کتاب چاپ می کنم یا نمی کنم ولی تمام تلاشم اینکه بتونم و بتونم و بتونم🌹🌹
زنده باد زهرا خانم نازنین
آه. آه از دست این نکات. من خودم برای شش یا هفت ماه شروع به نوشتن کرده بودم اما یکهو به سنگی بزرگ سر راهم برخورد کردم و برای تقریبا ۴ ماه تا الان نوشتن را کنار گذاشتم. اما امروز از قوانین شما درسی یاد گردفتم که آن هم این است که نوشتن خد و مرز و زمان ندارد.
فقط بنویسید. زیبا بنویسید. تصمیم گرفتم با ایده جدیدم یک کتاب علمی تخیلی بنویسم زیرا واقعا در این ژانر خبره هستم
ممنون که این نکات جالب را گذاشتید. آرزو می کردم زودتر به این نکات می رسم.
راستی من یکسره سوال در مورد شخصیت پردازی و به هم تنیدن قسمت ها و موضوعات و ایده ها داشتم. کجا می توانم مطلبی در این موارد پیدا کنم؟؟
زنده باد. چه خوب. امیدوارم در مسیر نوشتن موفق باشید.
در این رابطه توی وبلاگ مدرسه نویسندگی میتونید چیزهایی رو پیدا کنید.
چقد زیبا بود این نوشتە، مرسی استاد
سپاس از مهر شما.
برقرار باشید.
دقیقا همینطوره .
فکر کردن به نتیجه همیشه کارو خراب میکنه . در حال نوشتن فقط و فقط و فقط باید به نوشته ها فکر کرد . خیلی وقت ها پیش اومده از دل همون متن مزخرف یه ایده ی ناب به ذهنم رسیده .
سپاس .
متاسفانه مدتها بود اینجا کامنت نگذاشته بودم. با خواندن این پست دیگر طاقت نیاوردم. اول خواستم آن را به زمانی مساعد(!) موکول کنم اما مچ خودم را گرفتم و گفتم بنشین و بنویس.
خودم گفت بگذار یک شروع و پایان خلاقانه بیابم، گفتم نه، نتیجه مهم نیست. کامنت است کتاب که نیست.
خلاصه…
آگاهی به نکاتی که اشاره کردید و رعایت آنها برای هر نویسندهای از نان شب هم واجبتر است(نمونهای از همان جملات باسمهای)، اما آنچه همچنان برای من جذابیت بیشتری دارد، نثر و زبان متن است. این که میتوانی بارها بخوانی و لذت ببری. به نظرم ویژگی یک نثر درخشان این است که خواندنش ساده است و نوشتنش دشوار. به امید آن روز که درخشان بنویسم.
سلام زهرا جان
خیلی خوشحال شدم اسمت رو دیدم.
لطف تو برام خیلی ارزشمنده.
تو از بهترین و خوشذوقترین آدمهایی هستی که میشناسم.
امیدوارم در مسیری که در پیش گرفتی بدرخشی.
سلام استاد
مورد پنجم كه شما در «مطلب نوشتن بدون مانع»، گفتيد كاملا در مورد من صدق ميكند. من هيچوقت به مشكل كمبود ايده بر نخوردم چون از پرواز كلاغ تا شستن ليوان در ذهن من خاطره و نوشته شكل ميگيرد اما براي من زمان و مكان و … است كه از نوشتن دورم ميكند. با تكرار خواندن مطلب شما سعي ميكنم بر اين مانع غلبه كنم و وبلاگم را هوا كنم. خط آخر مطلبتان بسيار پر انرژي بود.
درود بر شما خانم کشاورزیان عزیز و ارجمند
زنده باد. خوشحالم که این نکته براتون مفید باشه.
امیدوارم همیشه خوش بدرخشید.
مقالاتون بسیار عالی هستند استاد
چقدر کتاب دارید!!
استاد متن خیلی جالبی بود. من یه چند روزی از برنامه نوشتنم عقب افتاده بودم و واقعا خجالت میکشیدم. برم یکم از خجالت در بیام. تشکر فراوان
زنده باد محمدامین عزیز
با قدرت ادامه بده.
بسیار عالی وانگیزە بخش
سپاس از مهر شما.
سلام آقا شاهین . درباره ی نکته ی اول ( پیدا کردن ایده در حین نوشتن ) من خیلی کمک گرفتم از این نکته . یه متنی هم در اینستاگرام درباره اش نوشتم به اسم دورهمی بابرکت ! به نظرم کلمه ها رو اگر به تعداد زیاد روی کاغذ بیاریم ، از دورهمی ای که بین این کلمات تشکیل میشه به طرز شگفت انگیزی ایده تولید میشه و ذهن رو به شدت قلقک میده برای ساخت ایده های جدید . بیشتر برامون در این باره بنویسید . ممنون از سایت مفیدتون .
زنده باد محمدامین عزیز و نازنین
لینک اینستاگرامت رو برام بذار بی زحمت.
عالی بود
سپاس
تمنا ایثار
درود و سلام استاد نهایت ارجمند
آرزو میکنم سلامت و شاد باشید. بنده از افغانستان برای شما مینویسم. واقعن خوشحالم که از طریق تلگرام با وجود ارزشمند شما و درسهای نهایت مفید و پربارتان روبهرو شدم. شما سبب شدید من بیشتر و عمیقتر بنویسم. هربار سبب یک انگیزهی نو در من میشوید، واقعن خیلی خیلی سپاسگزار شما استم. هربارِ که از نوشتن به دلایل متفاوتی دلگیر میشوم بیدرنگ به کانال شما سر میزنم، و هربار بازهم انگیزه میگیرم برای دوبارهنویسی.
الهی وجود گهربارتان کممباد استاد🙏🏻
سلام تمنا جان
چقدر خوشحال شدم از خوندن کامنت شما.
خیلی خوشحالم که اینجا هستید.
حتما برای من بیشتر بنویسید.
براتون زیباترین و بهترین لحظهها رو آرزو میکنم.
سلام وقت بخیر
مطالبتون علاوه بر اینکه بسیار کاربردی هستند
بلکه انگیزشی هم هستن
و امیدوارم که همیشه از مطالبتون بهره مند بشم
یک جهان تشکر مائده جان.
محبت دارید.
[…] از این ۶ کار بپرهیزید تا نوشتن کلافهتان نکند […]
سلام استاد ، من کلمه ها را هیچ وقت نمی شمرم ، با تلفن تایپ می کنم و لاکپشتی ،
شماره گیر هر بلد نیستم درست کنم و فقط تا وقتیکه لازم باشه و نوشته ام شکل و معنا بخود بگیره می نویسم . بعد هم میام می خونم و بیشتر و کمترش می کنم ، در حین نوشتن هم وقتی لازم باشه ، سراغ منابع می رم . الان در گروه دوم صد داستان شصتمین
را نوشته ام ، هر روز می خونم و می نویسم ولی چون سیصد سالمه و صدتا شاه را هم یادم میاد ، یه کم زود خسته می شم ، و دلم هی بخونه می گیره که از زیر کار در بره ،
ولی من هم چون تجربه دارم و حیفم میاد
فرصت کم باقی مونده از بین بره . یقه اش را می گیرم و با کتابی که همیشه در همه جا همراهم هست سرگرم می شم . تا زمانیکه عادت کنم ، شاید وقت زیادی می خواد اما من هم مورچه وار ادامه خواهم داد .
عشق دردانه است و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در اینجا تا کجا سر بر کنم ،
پیروز باشید و سلامت
دوستدار شما ، هوشنگ مرادی
درود بر شما عزیز دلم
البته من هم هیچوقت کلمهها رو نمیشمرم. کلمهها رو برنامۀ «ورد» خودش به طور اتوماتیک میشمره.
و من همت شما تحسینبرانگیزه.
خوشحالم که چنین دیدگاه درجهیکی دارید.
همین قدمها آهسته و پیوسته بهترین چیزه.
برات بهترینها رو آرزو میکنم.
باز هم برای بنویسید. خوشحالم میکنید.
بسیار عالی و مفید و البته خواندنی بود🙏
ممنونم حسین عزیز.
شاد و برقرار باشید.
بسیار عالی و سپاس
خیلی خوشحالم شمارو شناختم و دارم کلی ازشما یاد میگیرم درباره نوشتن و توسعه فردی.یجورایی الان شما جزو پنج نفر ادم مهم و اثرگذار زندگی من هستین.پیاده روی میکردم کم اکثرا تو خونه چون زیاد بیرون رفتنو دوست ندارم اما انقدر موثر بود مقالاتتون که میخوام برم بیرون پیاده روی و انقدر راه برم که بپوکم.
سلام فهمیه خانم نازنین
از مهر شما بینهایت سپاسگزارم.
و خوشحالم که اینجا هستید.
براتون زیباترین لحظهها رو آرزو میکنم.
عرض سلام و خسته نباشید دارم خدمتتون استاد. به نظرم یک نکته ای هم که هست (البته من به شخصه خیلی ازش زززززجر میکشم) و جلوی نوشتن رو می گیره وسواس در حین نوشتار هست یعنی یک متنی رو نوشتی اما دقیقا وسط نوشتن احساس میکنی میشه خیلی بهتر از این ها این متن رو نوشت و چون نمی تونی به اون بهتر شدن برسی عذاب میکشی و به این نتیجه میرسیی که دیگه ادامه ندی چون اصلا بلد نیستی خوب و درست و حسابی چیزی رو توصیف کنی و بنویسیش و همین باعث میشه که حتی چند سال از نوشتن دست بکشی و تمام ایده هات توی خونه ی ذهنت جاخشک کنن و هیچ وقت به خونه ی قلم و کاغذ مهاجرت نکنن.و این موضوع خیلی دردناکی برای من هست، اگه میشه یه راهکار بدید که هم بتونم نوشتار داستانم رو قوی کنم و هم اینکه از شر این وسواس خلاص بشم. خیلی ازتون مچکرم.
سلام مائده عزیز
حرف اصلی این متن هم این بود، که دو مرحلۀ پیشنویس و بازنویسی متن نهایی رو از هم جدا کنیم.
باید این واقعیت رو مهم رو پذیرفت که نسخه اولیه نوشتههای اغلب نویسندههای فوقحرفهای هم پر از نقص و شکافه.
به نظرم خوندن کتاب «چگونه کمالگرا نباشیم؟» از استفان گایز میتونه بهتون کمک بکنه در این زمینه.
شاد و برقرار باشید.
سلام استاد وقتتون بخیر
بسیار بسیار متشکرم از این همه اطلاعات و راهنمایی های خوبتون
من دوست دارم کلاس های شما شرکت کنم اما نمیدونم شرایطش به چه صورت هست…
خوشحال میشم راهنمایی بفرمایید🌸
سلام فاطمه نازنین و خوب
ممنونم از مهر شما.
من در خدمت شما هستم. در حال حاضر این کلاسها در مدرسه نویسندگی در حال برگزاریه:
کلاس نویسندگی
تولید محتوای خلاقانه
هر سوالی بود من اینجا هستم و میتونید بپرسید.
با آرزوی بهترین لحظهها
سلام استاد عزیزم
این جملهی باسمهای که نوشتین،
(صد البته که نوشتن مهربان است. هزار بار هم که به اون بیمهری کنید دوباره آغوش گرمش را به روی شما میگشاید! (جملۀ باسمهای)
من رو یاد یکی از پستهای سایتم انداخت که اوایل شروع کار سایت و تاسیساش و قبل از اینکه موضوع سایتم رو بطور قطع مشخص کنم نوشتم.
دربارهی نوشتن و اینکه چه معشوق خوبی برای همه ماست.
این هم لینکش برای اینکه اگر خواستید و وقت داشتید نگاهکی بهش بندازید 🙂
http://ahsanizahra.ir/%d9%85%d8%b9%d8%b4%d9%88%d9%82%d9%87/
سلام
به به. چه عالی زهرا جان. حتما میخونم. مرسی به خاطر لینک.
ایول به همه این موارد نیاز داشتم !
باشد ما نیز رستگار شویم
راستی در وبلاگ ام مطلبی شبیه به مورد 6 نوشتم(قبل از اینکه نوشته شما رو ببینم) و بعد که این پست رو دیدم شگفت زده شدم که شما چه بهتر از من بهش پرداختید و این قسمت رو با ذکر منبع در وبلاگم قرار دادم.
با تشکرهای فراوان !
http://zeinabaghaei.blog.ir/1399/05/09/everydaywriting
سلام زینب عزیز
زنده باد. حتما مطلبت رو میخونم. مرسی به خاطر لینک🌸
ممنون از سایت خوبتون واقعا لطفا یسر هم به سایت مخچه بزنید
سلام بر شاهین بزرگوار:واقعا” هم عین خود شاهین (البته جسارت نباشه)روی واژه ها و موضوعات شیرجه میزنی!فقط اسمت بهم انگیزه میده.
بند پنجمی رو بخصوص خوب اومدی.همینها شده بهانه های همیشگی مون. کاش یه کم از شما یاد میگرفتیم.سربلند باشید.
سلام حمید عزیزم
یک جهان تشکر
باز هم برای من بنویس.
🌸
سلام استاد جان. مورد ۶ دقیقا برای من در حرکت صد داستان پیش اومده و متوقفم کرده😣😣😣😣
ندا جان
حس شما رو درک میکنم.
ولی نگران نباشید. ادامه بدید.
سلام.من 1 سوال دارم
اگر ایده ام رو همون موقع ادامه ندم وننویسم واون رو به شب یاچندساعت بعوموکول کنم اصلا دیگه نمیتونم ادامه اش بدم.درواقع اگر ایده ام رو به شکل یک کلمه بنویسم نمیتونم درزمان دیگه ای ادامش بدم اما اگر ایده ام به صورت جمله باشه یه خورده وفقط یه کم میتونم به این فکر کنم که چی توی ذهنم بوده ولی بازم نمیتونم ادامش بدم.با دزد مغزمون چه کاری باید کرد؟😰
همدردیم! 😉
باید سوخت و ساخت و نوشت!
سلام استاد خیلی جمله ی خوبی بوداین جمله«چرک بودن را بپذیرید،هم در نوشتن وهم در محیط نوشتن» دقیقا همین است داشتن شرایط ایده ال یک اتاق شیک با یک کتابخانه شیک پر از کتاب مارا نویسنده نخواهد کرد . من تصمیم گرفتم با توجه به شرایط بنویسم در حالی که هر روز یک سنگ فرز خوش صدا مرا برای نوشتن بیدار میکند 🌺
درود فرشته خانم خوش ذوق و سلیقه
شوق و همت شما همیشه برام تحسینبرانگیزه.
برقرار باشید.
شاهین کلانتری! هرآینه لطیف و نغز و آمیخته به طنز و ملاحت مینویسی! حالا دیگه نمیخواهی یه کم درباره کتاب من نظر بدی فرزندم؟ من با این گیس سفید اینجوری دم در؟ بد نیست؟
به به نجمه جان
اتفاقا کتابت کنار تخت منه، و من ذره ذره میخونمش.
مگه میشه من دربارۀ این هدیه فوقالعاده ارزشمند چیزی نگم.
بزودی…
قول میدم تا بتونم عمل کنم به هر شیش تاش
راستی هنوزم اون کدو خورده نشده؟🤓
درود
بله، مادر من به طرز بیرحمانهای این کدوی بینوا رو خورد، اون هم بدون شکر. چون رژیم داره.
سلام …
خوبی ؟
میدونی الان یک ماه مونده به کنکور و با اینکه من اصلا در شرایط وآمادگی لازم و کافی نیستم چند وقته که این سوال ذهنم رو مشغول کرده ( البته بماند که کلا از هر جهتی روی هوا تشریف دارم)
نوشتن یه هدفه یا یه وسیله؟!
میدونی این سوال وقتی داشتم فصل اول اقتصاد رو میخوندم به مغزم خطور کرد که میگفت در جامعه اسلامی اقتصاد وسیله است و نه هدف!
میدونم سوال مزخرفیه و خود سوال هیچ ربطی با شان نزول( از اصطلاحات تستی دینی!) و زمینه طرحش توی ذهن من نداره اما از یه دختر دم کنکوری با روحیه کدوحلوایی طور! که منتظره از تو این یخچال لعنتی دربیاد و شروع کنه به نوشتن تا شاید پایه های وبسایت و برند شخصیش در آینده رو پایه ریزی بکنه چه انتظاری میشه داشت؟!
به هر حال نمیدونم منظورم رو از سوال فهمیدی یا نه ولی اینجوری بهت بگم که تا حالا من مینوشتم چون نوشتن رو دوست داشتم و حس خاصی بهم میداد حتی وقتی چیزی نداشتم که درموردش بنویسم و یا اصلا حال و حوصلش رو نداشتم و نوشتن برام سخت بود یه طورایی مینوشتم به خاطر نوشتن ولی حالا برای آینده به نوشتن به عنوان زیر بنای هر محتوایی که باید توی سایت و کانال یوتوب و اینستاگرام تولید کنم نگاه میکنم یه جوری برای من مثل ضرورته درحالی که برای خیلی های دیگه شاید اینطوری نباشه، البته این مهم نیست مهم اینکه الان بین انتخاب این دوتا کارکرد برای من تعارض پیش اومده …
اصلا میشه هر دوتاش رو به طور حرفه ای با هم پیش برد؟(قضیه خدا و خرما!!!)این سوال رو از این جهت میپرسم چون انرژی که ادم قراره برای گسترش یه سایت با رویکردی جدا از ادبیات و نوشتن بزاره قاعدتا کفاف تمرکز روی اصل موضوع نوشتن به صورت تخصصی رو نمیده….
میدونم الان با خوندن اینا داری با خودت فکر میکنی چقدر من گیج میزنم و خودم فکر میکنم شاید مشکل اینجاست که دقیقا نمیدونم مشکل کجاست …
به هر حال گفتن بعضی چیزا بهتر از نگفتنشونه…
راستی کامنتا رو که میخوندم این کدو حلواییه انگار خیلی مورد توجه واقع شده فکر کنم کدو حلوایی قدرت سمبولیک داره !(یا حداقل این کدو حلوایی)
همیشه سر زدن به اینجا خیلی حس خوبی بهم میده مخصوصا قسمت ارشیو همیشه برای من الهام بخشه چون که به خودم میگم تو هم باید یه روزی یه سایت با یه دنباله و ریشه درست و حسابی مثل این راه بندازی …
به خاطر سایت خوب و گرم و صمیمیت خیلی خیلی ممنونم و برات ارزوی موفقیت میکنم
سلام ستاره جان
نوشتن هم هدفه، هم وسیله.
اصلاً بیخیال این حرفا.
تو هم با کارت حال کن، هم ازش پول دربیار. هم از مسر لذت ببر، هم از رسیدن به مقصد.
بذار نوشتن بهت خدمت کنه. حالا چه به عنوان هدف چه به عنوان وسیله. پس حالشو ببر.
و اینکه جای تبریک داره که تو این سن کم تو انقدر خوب به اهمیت برندسازی شخصی پی بردی.
ستاره منم دوست دارم . با ماسک تست بزن که بدنت به اکسیژن ماسکی عادت کنه.
سلام نجمه عزیزم
من بیشتر دوستت دارم!!!
یکی اول باید بگه یکم تست بزن!! تا بعدش نوبت با ماسک زدنش برسه!!!
ستاره عزیز! فكر كردم فقط من از كتاب اقتصاد محتواهای فلسفی درمیارم و فقط من توی یه ماه مونده به كنكور حس و حال نوشتن ولم نمی كنه.
كاملا دركت می كنم دختر :))
فکر کنم کم کم داریم توی این یه ماه اخر به مرز جنون نزدیک میشیم
متاسفانه من که کلا بی خیال شدم ولی در کل وضعیت بدیه….
اما همیشه یه نکته مثبتی هست و اون اینکه ما بعد از کنکور پر قدرت برای ترکوندن برمیگردیم!!!
سلام جناب شاهین. خوشحالم با پیج پرانرژی شما افتخار آشنایی پیدا کردم. نوشتن برای من یک حسه که گاهی سرشار از این حس میشم و روی کاغذ بدون وقفه خالیش میکنم. چندی پیش در اثر یک همچین حسی یک کتاب نوشتم در یک سالنامه ی قدیمی که بچه ها توش نقاشی میکشیدن. اون لحظه همون سالنامه دم دستم بود و من همه ی کتابم رو در عرض دو سه ساعت در آن نوشتم. این سالنامه رو روی میزم گذاشتم. طبق معمول بچه ها اون رو برای نقاشی کشیدن، برداشتند و در بین اسباب بازیهاشون انداختند. همسرم هم که وسواس خاصی در نظافت خونه داره، اون سالنامه رو در بین وسایل بچه ها میبینه و فکر میکنه دیگه پاره پوره و به درد نخور شده و اون رو در زباله ها میندازه و من بعدا متوجه شدم که اون سالنامه یا به بیان درست تر، چک نویس کتاب من از بین رفته. خیییلی این موضوع ناراحتم کرد. من نوشته های اون کتاب که اولین کتابم بود رو خیلی دوست داشتم. میخوام دوباره اون کتاب رو بنویسم ولی چون میخوام مثل همون رو بنویسم کارم مشکل شده و برام سخته! امیدوارم بشه.
ممنون از حوصلتون!
سلام زینب نازنین و خوب
مسئله رو به فال نیک بگیر.
اتفاقا بهتر که اون متن از بین رفت.
نویسندۀ حرفهای میتونه هزار بار دیگه هم یه متن رو بنویسه، و هر بار بهتر.
پس از این اتفاق به عنوان سکوی پرش استفاده کن.
پی نوشت: البته که درک میکنم سخته تحمل اتفاقی که برای شما افتاده.
راهکارهای ساده و خوبی هستن. ممنون
ممنونم حسن عزیز
باور نمیکنم!!! احتمالا شما هم باور نکنید،البته شاید هم باور کنید! نه حتما باور میکنید،آره، شک ندارم که احساس رهایی و سبکی ایجاد شده در ذهنم نه شباهت بسیار جالب عناوین 6تایی متن، با آنچه که در صفحه دفترم نوشته بودم، هست نه لفظ ساده و خودمانی آقای کلانتری بود. برای من که حالا چند هفته ای از بستن بار و بندیل به منظور سفری در دنیای خیال میگذشت اما همچنان برای پاره کردن 6 طناب، که سَبَدِ بالُن رؤیا را به 6کیسهٔ پُر دوخته دست دست میکردم، خیلی اتفاقی، همینکه عنوان هر بخش را میخواندم گلوله ای از باور شلیک، و طناب های ترس و تردید پاره می شد. چند ساعتی از شروع سفر گذشته است. لحظه لحظه بر هیجان و شگفتی افزوده شده پیش خودم گفتم تا آنتن موبایلم قطع نشده صمیمانه از اینکه با دقتی باور نکردنی ما را رگبار باور نمودین از شما سپاس گذاری کنم.
درود فرهاد جان
بینهایت سپاسگزارم از مهر و توجه تو.
🌸
آقای کلانتری عزیز اگه شما نبودید، احتمالا من هیچوقت وبلاگ نویسی رو شروع نمی کردم. فکر کنم هر چند وقت یه بار باید نوشته های این چنینی شما رو بخونم تا انگیزه ام برای ادامه راهی که شروع کردم بیشتر بشه.
سلام مریم خانم نازنین
بینهایت سپاسگزارم از مهر شما
خوشحالم که چنین حسی دارید.
امیدوارم که با قدرت ادامه بدید.
سلام. واقعا من بار ها دیدم
که موقع نوشتن، ایده به ذهنم
می رسه. اما گاهی یادم میره این موضوع رو.
لازمه از این نوشته رو نویسی کنم تا یادم بمونه.
واقعا این 6نکات رو در نظر بگیرم رستگار می شم!
اون نوشته سعید عقیقی
که راجع به کیشه بود داره
تاثیر خودشو میذاره…
می دونی یه سری چیزا
به مرور به دست میاد.
مثلا من اینارو می دونستم
اما الان دارم حسشون می کنم،
به مرحله” باور” می رسم.
از 16فروردین سال 98
این وبلاگت هی منو هل داد…هل داد… هل داد…
و خیلی حس خوبیه که
پیشرفت رو حس می کنم
هر چند کم!
خلاصه که خیلی ممنونم.
ساعت 2شبه و بسیار
خستم. اگه جمله نامفهومی، غلط املایی چیزی بوده معذرت. راستش حال ندارم
بخونمش! البته فکر نکنم طولانی شده باشه.
به هر حال
شب و روزگارت خوش 🙂
سلام
« هزار بار هم که به اون بیمهری کنید دوباره آغوش گرمش را به روی شما میگشاید!»
«صدبار اگر توبه شکستی باز آی» 🙂
خیلی ممنونم استاد عزیز از جملات و مطالب خوب و پربارتون…
دقیقاً همون چیزا و حرفایی هست ک تو ذهن اکثر ماها میچرخه و راه ب جایی نمیبره…
سپاس از مهر شما
استاد، چه زیبا 🙂
فقط من یه سوالی دارم، استاد اگه از نوشتن داستانمون خسته شدیم چی؟ اگه از نوشتن و ادامه ی اون خسته شدیم چی؟ من دارم یه داستان می نویسم ولی از ادامه دادنش خسته شدم،با این که ایده ادامه دادنش در ذهنم هست و ایده ی خیلی خوب و ضد کلیشه ای هست. انگار از نوشتن خسته شدم…
ممنونم 🙂
درود یوسف عزیز
بذارش کنار، برو و کار دیگهای بکن. قدم بزن، کتاب بخون. چیزی دیگهای بنویس.
خلاصه فاصله کوتاه یا بلند کمک میکنه تا بتونی به داستان از زاویۀ دیگهای نگاه کنی، و به ناخودآگاهت فرصت بدی تا رو موضوع کنه.
استاد عزیزم برای خوش شانسی من در زندگی همین بس که در عصری از تاریخ نفس میکشم که شما در آن هستید.
تک تک جملات این نوشته و نوشتههای دیگر را زمانی منتشر میکنید که در همان وقت به آن نیاز دارم. واقعا حالم با وجود شما و نوشتههایتان بسیار خوب است.
تا چند روز پیش در نوشتن مطلبی با موضوع ویرایش محتوا دچار کمالگرایی بودم اما نوشتههای شما گویی واکسن ضد کمالگرایی است. بعد از تزریق این واکسن شروع به نوشتن کردم و الان پیش نویس اولیه به دو هزار کلمه رسیده است.
مدام با خود میگویم «بنویس، بد بنویس اما بنویس. اگر ننویسی پشیمان خواهی شد. اگر از خواندن نوشتههای افتضاحت خجالت بکشی بهتر از آن است که ننویسی و بعد پشیمان شوی»
مرتضی جانم
من هم به وجود تو افتخار میکنم.
از بهترین و پرتلاشترینهایی.
خوشحالم که ثابت کردی در مسیر نوشتن ثابت قدمی و اومدی که بمونی.
سلام
نکات مهمی بودن,فک کنم اگه هر نویسنده تازه کاری رعایتشون بکنه خیلی راحت تر می تونه پیشرفت کنه.ممنون بخاطر مطالب خوبتون
ارادت
برقرار باشید.
باز هم عالی و دلنشین
هم بابت این مطلب و هم بابت دوره هزار و یک محتوا تشکر تشکر یدونه هم سپاس و سپس خداقوت ☺️
سلام امین عزیزم
بینهایت ممنونم از مهر تو.
سلام استاد عزیز خدا قوت
راستش من دچار سردرگمی در نوشتن شده ام شاید هم دچار وسواس …هم به نوشتن نمایشنامه گرایش دارم هم سرشار از ایده برای فیلنامه هستم و هم دل ضعفای نثر ادبی دارم نمیدانم چطور قلمم را تمرین بدهم تا بتوانم رشد کنم و در این وادی کمی بزرگ تر شوم تنها چیزی ک از شما یاد گرفتم ک کمی اشفتگیم را پایان داد تمرین ازاد نویسی بود ….اما من هنوز تشنه ی الگو گرفتنم ….قدر دانتان هستم اگر کمی کمکم کنید ….
سلام فاطمه خانم عزیز
قدری بلاتکلیفی طبیعیه.
هر چی دوست دارید بنویسید.
خودتون رو برای پرداختن به انواع نوشتن آزاد بذارید. خود نوشتن راه رو بهتون نشون میده.
درود استاد، مثل همیشه زیبا، جامع، کاربردی:)
فقط یه سوال، من در حال نوشتن کتاب فانتزی و داستانی هستم، چند روزی تایپ کردم و تایپ کردم تا اینکه یک دفعه ایده ی دیگری به ذهنم رسید و من اون ایده رو دوست داشتم. میتونم هر دو ایده را با هم پیش ببرم؟ لطمه ای به کارم نمی زنه؟
با تشکر فراوان 🙂
سلام امیرعلی جان
سپاس از مهر تو
بله، چرا که نه. میتونی همزمان دو تا ایده رو پیش ببری. خیلی از نویسندههای اینکار رو میکنن. مفید هم هست.
سلام و دورود برشما من اتفاقی تو تلگرام آشنا شدم با کانال شما ومشتاق شدم که مرتب برنامه و ایده ها و استراتژی که دارید رو دنبال کنم واسه موضوع نوشتن
از اونجایی که من مدتهاست به این امر علاقه پیدا کردم وحس میکنم ی جور ای تواناییشم دارم چرا چون پدرمم چندین سال هست ک مینویسن و نوشته هاشون بیشتر تو سبک عرفانی معنوی این مساعل هست و این شد که دنبال ی استاد هم بودم که راهنمایی کنن و اشکالات رو بهم بگن تا بتونم پیشرفت کنم و با معایب کارم آشنا بشم و خوشبختانه اینجا تو وبلاگ تون خوندم نکات و نوشته ها رو و قطعا کمک شد بهم تو این زمینه
ولی خب نیاز دارم به ی برنامه مدون و انگیزه بیشتر و راهکاری باشه واسه ذهن خلاق و آزاد ممنون میشم راهنمایی کنید
سلام مرضیه عزیز
زنده باد. خیلی عالیه که میخوای نوشتن رو جدیتر دنبال کنی.
پیشنهادم اینه که با این نقشه راه شروع کن. برخی مطالب رو بخون. و بعد برای من با جزییات کامنت بذار و از دغدغهها و تمرینهای خودت بگو:
نقشه راه نویسندگی
سال ها پیش كه ترس از بدنوشتن و بازخوردهای منفی كلافه ام كرده بود و منفعل وار رفتار می كردم، دوستی به من گفت: «راه كه بیوفتیم ترسمان می ریزد. فقط شروع كن.»
و همین كار را هم كردم. صفحه اول را كه نوشتم صفحه های بعدی پشت سرهم نوشته شدند و وقتی به خودم امدم كه فهمیدم طی كمتر از ماه، سیصد صفحه تایپ كرده بودم.
قدم اول را برداشتن مشكل است اما قدم های بعدی كارمان راحت تر می شود. بعد از ان باید روی استمرار و پشتكارمان كار كنیم كه كارهایمان را نصفه و نیمه رها نكنیم و پابند چیزی باشیم كه خلقش كرده ایم!
و در اخر می گویم كه خوشحالم خالق كوچكی هستم كه قدرت خلقش در قلمش است و افرینشش نوشته هایش است!
زنده باد ویدا جان
مرسی به خاطر نوشتن این کامنت الهامبخش.
برقرار باشی و شاد.
استاد جان سلام
امروز علاوه بر نوشتن های صبحگاهی ، نامه به خداوند و شکر گذاریش که کار هر روزه ام هست تمام متن بالا یعنی ۶ نکته را نوشتم و امروز رکورد نوشتن را آنهم طی یک ساعت و خورده ایی زدم …. چقدر شادم من چقدر خوبید شما و چقدر زندگی شیرین است با نوشتن . حین نوشتن هزار ایده به ذهنم رسید اما بازهم تمرکزم را حفظ کردم و به راستی ۶ نکته ایی که گفتید فقط مختص نوشتن نیست مختص تمام زندگیست . حین نوشتن یاد ایکیوسان افتادم یاد پرین و حنا دختری در مزرعه یاد تام و جری یاد تمام فیلم ها و کارتون هایی که دیده ام تا کنون و در تمامیشان شخصیت موفق شخصیتی بود که این ۶ نکته رو پیاده کرده و تمرکزش تمرینش نظمش همه و همه را همیشه حفظ کرده …..
زنده باد. چه عالی.
مثل همیشه جامع و عالی و شیرین بیان کردید.برای رونویسی چی پیشنهاد دارید استاد.غیر از یوزپلنگانی که با من دویده اند؟
سلام مهدی جان
کتاب و نویسندۀ خوب خیلی معرفی کردم طی این سالها.
به این صفحه یه نگاهی بنداز:
هوش کلامی
سلام استاد عزیز
بهترین مقالاتی که در سطح وب خوانده ام، بدون شک متعلق به شماست.
خیلی ممنونم کهاین نوشته های زیبا را با ما به اشتراک میگذارید
آرش عزیزم
یک جهان تشکر از تو به خاطر مهری که داری.
برات بهترین و زیباترین لحظهها رو آرزو میکنم.
سلام بر شاهین شوق نوشتن
چند وقت پیش داشتم ویدیوهایی که توی یوتیوب ریخته بودی را نگاه میکردم.
یکجایی گفته بودی اصلاً توی این غرغر و عرعر است که باید نوشتن را یاد گرفت وگرنه توی ساحل امن آرامش نوشتن که رویای همه است. راستش را بخواهی خیلی به دلم نشست و من هم شروع کردم. قبلاها وقتی سر و صدا میشد هدفون تو گوش میشدم و آهنگ میگذاشتم تا حواسم پرت این ور آن ور نشود اما حالا دیگر نوشتن توی سر و صدا هم کار جالبی است.
نکتهٔ اول گفتی منتظر نوشتن نشویم و بنویسیم. این را بارها خواندهام و گفتهاند و من هم انجامش دادهام. توی این شش هفت ماهی که پیوسته هزار کلمه نوشتهام نتوانستهام حین نوشتن چیز خاصی مثل پستی برای وبلاگی، ایدهای برای داستانی و … پیدا کنم. از درد نوشتهام بعدش رسیدهام به دروازه شادی بعد تنبلی. خلاصه بگویم حین نوشتن به من نچسبیده چون چیزی گیرم نیامده.
یادم است توی ویدیوهای یوتیوبیات گفته بودی حین نوشتن از یک موضوع آن را حسابی میشکافی، اگر برایت جا داشت درباره این مرحله شکافتن هم بنویس شاید چاه ما رو هم باز کرد.
سلام محمد عزیز و خوب
سپاس از مهرت.
حتما دربارۀ «شکافتن» چیزهای تازهای خواهم نوشت.
برقرار باشی.
چه جالب، تو یخچال ما هم کدو یک دو ماهی می ماند.
😉
سلام خيلي زيبا وراحت مي نويسيد
ممنون
سپاس نسترن عزیز
من همیشه منتظر زمانی میباشم که حال نوشتن داشته باشم.
با این نوشته دانستم دارم وقت و ایده ضایع میکنم. از نوشته های قشنگ تان ممنونم.
سپاس از شما.
مطلبی که نوشتید خیلی برام مفید بود چون همیشه درگیر یک کمال گرایی خیلی آزاردهنده ام.گاهی فراموش میکنم این موضوع رو و ساعت ها درگیر عذاب وجدان و فکر و خیال های زیادی میشم.یادم میره هدف اول از نوشتن،نه اجبار هست نه وظیفه بلکه فقط برای لذت بردن خودمه.تا قبل از شرکت کردن تو دوره صدداستان به طرز خیلی وحشتناکی درگیر این کمال گرایی بودم.نوشتن رو به بعدها موکول میکردم.مثلا بعد فارغ التحصیلیم از دانشگاه.ولی حالا که شروع کردم و دارم داستان 90ام رو مینویسم،میبینم چه اشتباهی کردم!
چیکار کنم تا این کمال گراییم کمتر بشه؟!
سلام میترا خانم عزیز
سپاس
کتاب چگونه کمالگرا نباشیم (استفان گایز) رو بخونید.
یه کار دیگه که باعث میشه من نرم سراغ کار ( نوشتن یا مطالعه) اینه که تو ذهنم یه تعداد صفحه ی ایده آل به عنوان نتیجه تصور میکنم و اینطور میشه که با خودم فکر میکنم الآن حوصلهی خوندن صد صفحه از کتاب رو ندارم ، باشه واسه یه وقت دیگه و اون وقت هنوز نرسیده 😐
بسیار عالی
ارادت
چه کدوی خوش اقبالی!
استاااااد برایش مینویسد
تو چرا تاکنون چیزی برایم ننوشته ای؟
درست است که تو از استاد بهتر نبودی اما من که دیگر از کدو بهتر بودم!
راست میگویی
حق داری
تو که من نبودی
که تمام عمر ساعت ها برایت بنویسد!
سلام صبح بخیر استاد
مثل همیشه نوشته هایتان عالی است.
عزیز دلمی حمید نازنین
وای که چقدر انرژی بخش و حرکت دهنده بود این نوشته😇. کاریکاتورشم👌👌👌😅
خوشحالم که این حس رو دارید فاطمه جان.
سلام
استاد من عاشق این ساده وبی پیرایه نویسی شماهستم .
درضمن اون کدو را ببریدبدهید؟ نانوایی محلتون بزاره توی تنور تا پخته بشه بعد نوش جان کنید 👌😂
سلام زهرا جان
این نظر لطف توئه. سپاسگزارم.
کدوم رو مامانم پخت و تنهایی خورد.
شاید آخری فقط هم شرم نباشه، مثلا اگه چند روز آدم ننویسه خیال میکنه حالا هول زیادی لازم داره، و مثلا اون چند دقیقه رو که میتونه بنویسه نادیده می گیره و میگه بعد از این همه وقت باید جبران کنم، در حالیکه اگه پشت سر هم باشه شاید همون چند دقیقه رو بنویسه. هر چی هم بگذره بدتر میشه…
البته الان که نگاه میکنم شاید همین هم ریشه ش شرم باشه یا توهم بازگشت طوفانی… (البته که در تابید این کار نگفتم، هرچند گاه به سراغ آدم میاد، مثل این چند روز خودم🙈 :)))
زنده باد نرگس عزیز
جنبۀ جالبی رو دیدی.
😁😁
این کدوا همینطورن.
بدقلقن، کسی حوصلهشونو نداره.
ما که دیگه نمیخریم، عطاشو به لقاش بخشیدیم ولی خالهم یهجور شیرینی خوشمزه باهاش درست میکنه.
حالا اینایی که من نوشتم چه ربطی به نویسندگی داشت، الله اعلم. 😊
به به حوریه جان، دوست خوب و عزیزم
خیلی ماهی.
تو محشری پسررررررر
فدای تو
ساعت 2 نیمه شب
بعد از کلی گریه و عزاداری برای عزم نا راسخم با خواندن این متن بلند بلند خندیدم و به آغوش گرم نوشتن برگشتم
ممنون شاهین الهام بخش.
زنده باد محدثه نازنین
شاد و برقرار باشی.
علم غیب داشتن از صفات بارز شماست😅 چون دقیقا همون حرفی رو میگید که همون لحظه بهش نیازه😃
راستی بالاخره راجع به این کدو نوشتین😂
دست مریزاد🤗
درود بر لیلا خانم نازنین
درود، دقیقا اولین مشکل من ، این هست ، که خیلی برای یک ایده خوب منتظر میمونم. اما دوست داشتم بگم تمرینی که برای نوشتن روزمرهگی هامون از زبان سوم شخص دادین ، به شدت خلاقیت رو رشد میده. ممنون از شما
زنده باد زهرا جان
چقدر خوب که به اون تمرین مهم توجه جدی داری.
شما خیلی خوب مینویسید. گرچه علاقه ای به اشتراک گذاری مطالبم ندارم و ترجیح میدم مجموعه داستان چاپی داشته باشم ولی سایر قضایای این سایت رو بسیار بسیار دوست دارم. ☺️
موفق باشی و برقرار مید عزیز
دوره ی امتحانات باعث شد منم به اون چیزی که نوشتین گرفتار شم و یه ماهی ننویسم. ولی خوشبختانه من یه رفاقتی با نوشتن دارم که خجالتی بینمون نیست :))
همین الان آخرین پروژه ام تموم شد و میخوام برم سراغش.
تو وبلاگم هم یه ماهی چیزی نگذاشتم ولی خوشحالم میشم اگه مطلب هایی که قبلا گذاشتم رو بخونید و خیلی خوشحال تر اگه نظر هم بزارید.
همیشه وبلاگتون رو میخونم، نوشته هاتون منبع انگیزه است.
زنده باد مینو جان
عزیز دلی
شاد و فعال و برقرار باشی.
سلام ، نزدیک به یک ماه میشه که با شما ، سایت تون و سایت مدرسهی نویسندگی آشنا شدم و خیلی خوشحالم از این آشنایی.
مطالب بالا رو خوندم و به نظر خودم من تویِ موردِ سوم و پنجم خیلی با خودم درگیری دارم!
خب فردا جمعه است اما به نظرم برایِ شروع کردن کارایِ مفید و خوب آخر هفته ام میتونه روز خوب و جالبی باشه👌
ممنون از وجودتون استاد🌸
عزیز دل هستید مریم خانم نازنین
همیشه براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
عالی بود کلمات از تفسیر نوشته های شما کم اورده اند رفتن دنبال پیوند جدید
برقرار باشی خاطره جان.
چه زیباست شرمساری و برگشتن تو نوشتن میشه گفت نوشتن موهبتی خدایی دارد یا اصلا من خدا را در نوشتن یافتم.
زنده باد محمدعلی جان.
دقیقا . به خصوص مورد ایده 👌. به نظر من اکثر ایده ها مثل پروانه هایی هستن که استتار کردن و به شکل محیط ما در اومدن . نوشتن واسه نویسنده مثل دوربینه برای عکاسی که دنبال پروانه هاست.
عالی نوشتید و پر از جریان تلاش و کار 🙏
درود بر مریم نازنین
چند دقیقه پیش در آزاد نویسی ام این جمله را نوشتم :
حس میگم گربه ای هستم که به دنبال موش ِنوشته، مدام در سوراخ ذهنم سیخ فرو میکنم تا بالاخره آن نوشته مطلوب بیرون بیاید، آن را شکار کرده و روی کاغذ ثبت کنم!
چه جالب. زنده با مسعود جانم.
درود بر شما جناب کلانتری عزیز شما همیشه برای ما منبع انگیزه برای نوشتن و کار کردن بودین
فدای تو رفیق. برقرار باشی.
گفتم که کلافه، بیحوصله، درمانده و بیهوده هستم. و گفتم که این حال خیلی بدی است که نمیدانم چه طور میشود ازش نجات یافت، و گفتم نمیدانم، نمیدانم، و واقعا هم نمیدانستم.
تصور میکنید پدرم چه کرد و چه گفت؟
او عینکش را دوباره روی بینی جا داد، کتابش را برداشت و به بالش تکیه زد و در آرامش و سادگی گفت:
«کار…کار…کار کن. مرد را فقط کار میتواند نجات بدهد.»
نون نوشتن، صفحهی ۱۰۴
زنده باد. چه نقل قول زیبایی.
سلام، مثل همیشه عالی بود. تمام این شش موردوشایدبسیارموارد دیگه ازاین دست، دقیق وبدون نقص درمن هست و دقیق تر وبی نقص تر وفاداری منه نسبت به اونها.
شایدمثال کدو حلوایی کاری کنه به خودم بیام
زنده باد ملودی جان
ایشالا همیشه در مسیر درست بدرخشی.
تیترهای این نوشته رو میذارم جلوی چشمم. امیدوارم کدو تنبلی مثل من هم بتونه در این مسیر رستگار بشه
شما ماهی تارا جان
با لذت و همینطور قدرت ادامه بده.
سلام استاد جان
چقد خوب دغدغه هامون رو بیان کردید.من تو همین ماه اول بیشتر سعیم بر ساکت کردن منتقد درونمه و عادت کردن به نوشتن.
ممنون که هرازگاهی به خوبی باعث انگیزه دوباره میشید.
زنده باد بهار نازنین و فعال.
ممنون استاد.
بسیار درست و آموزنده بود.
من خودم تو مورد تحقیقات زیاده روی می کنم.
از این به بعد سعی می کنم این عادتو کنار بزارم
سلام
زنده باد.
هر وقت نوشتههای شما رو میخونم انگیزه زیادی پیدا میکنم، ممنون ازتون.
فقط یه سوال: من وقتی ۳، ۴ تا سایت میخونم احساس میکنم مطالبی که مینویسم یا تکراریست یا کاربران دلیلی نمیبینن مطلب من رو بخونن، به همین خاطر بیش از ۱۰ تا سایت میخونم تا به نتیجه برسم که خب وقت زیادی ازم میگیره، میشه کمی راهنمایی کنید که چه کاری انجام بدم تا این حس رو از خودم دور کنم و از طرفی نوشتههایم عالی شه
سلام
سپاس از شما.
تا حدی این موضوع طبیعیه.
مداومت در کار باعث میشه به تدریج بتونیم خلاقیت خودمون رو گسترش بدیم.
پیشهاد میکنم رمان و داستان کوتاه خوب زیاد بخونید. تاثیر خیلی مثبتی میذاره روی کارتون.
عالی بود مطالب شمارو می خونم انگیزه می گیرم
سپاس مریم نازنین
شاهین جان عزیز
ممنون که من را با دنیای زیبای نوشتن آشنا کردی، سه ماه است که هر روز می نویسم به خاطر آموزش های خوب و بی دریغتان🌹
شاد و سلامت باشید الهام جان
باشه