اشاره: «با هم بنویسیم» عنوان سلسله تمرینهایی است که در آن با هم «آنافورا» مینویسیم. لطفاً پیش از نوشتن تمرین حتماً تعریف آنافورا را بخوانید.
و اما تمرین جدید:
در قرنطینه آموختم…
در قرنطینه آموختم با پرداختن به علایق و اولویتها میتوان هر بحرانی را پشت سر گذاشت.
در قرنطینه آموختم اینترنت یعنی همه چیز.
در قرنطینه آموختم با وجود آثار برخی نویسندهها هر مشقتی قابل تحمل است.
در قرنطینه آموختم نهتنها میتوان به ترک دیوار خندید، بلکه میتوان با خیره شدن به آن داستان ساخت.
در قرنطینه آموختم میتوان با تمرین فشرده طی یک مدّت کوتاه، در برخی مهارتها رشد قابلتوجهی داشت.
در قرنطینه آموختم دوستهایم را دوستهایم را دوستتر بدارم.
در قرنطینه آموختم پیادهروی یکی از شگفتیهای زندگی بشری است.
در قرنطینه آموختم انجام بسیاری از کارهای ظاهراً ناممکن ممکن است.
در قرنطینه آموختم برخی از افرادی که تحسین میکردم دیگر شایستۀ تحسین نیستند.
در قرنطینه آموختم مهربانی همیشه مهمترین چیزی چیست که باید در خودم پرورش بدهم.
در قرنطینه آموختم آموزش آنلاین با فاصلۀ زیادی از آموزش حضوری برتر است.
در قرنطینه آموختم درخت زیباتر از چیزی است که تصور میکردم.
در قرنطینه آموختم گربه اشرف مخلوقاتتر (!) است.
در قرنطینه آموختم جلسات حضوری زائدترین بخش از فعالیتهای گذشتهام بوده است.
در قرنطینه آموختم با حذف رفتوآمدهای اضافه میتوانم انرژی زیادی ذخیره کنم.
در قرنطینه آموختم که میتوان بسیاری از خرجهای بیهوده را کمتر کرد.
در قرنطینه آموختم که داشتن نگاه بلندمدت تا چه میزان مهم و حیاتی است؛ چون آنچه در سالهای دورتر کاشته بودم، در این دوران درو کردم.
در قرنطینه آموختم زبان فارسی زیبایی ژرفی دارد.
در قرنطینه آموختم با افتخار و صدای بلند، مثبتاندیشی خودم را اعلام کنم.
در قرنطینه آموختم هیچ قهوۀ خانهسازی نمیتواند خوشمزه باشد!
در قرنطینه آموختم آموختن گامی در جهت خلق زیبایی است.
تمرین شما:
در بخش کامنتهای این مطلب جملاتی بنویسید که با کلمات زیر شروع بشود:
در قرنطینه آموختم…
هر هفته از میان کامنتها، یکی از جملات به عنوان جملۀ برتر انتخاب خواهد شد؛ تا من بتوانم یکی از کتابهای محبوبم را از طریق پست، به نویسندۀ جمله تقدیم کنم.
من هر چند وقت یکبار برای دوستانم ایمیلی میفرستم که در آن جدیدترین جملات الهامبخشی را که خواندهام به اشتراک میگذارم. اگر به دریافت این نامهها علاقه دارید فرم زیر را پر کنید:
[sibwp_form id=2]
114 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
در قرنطینه آموختم ساعت ها در کنار هم بودن و با داشتن چندین اختلاف سلیقه و نطر اصلا دشوار نیست در قرنطینه اموختم یک خانه خوب و خانواده سالم فقط مرتب بودن وسایل و چیدمان درست بدون بهم ریختگی نیست بلکه می تواند ظرف های ناهار داخل سینک ظرفشویی تا شب بماند اما من در کنار خلنواده بنشینم و ساعتها باهم گفتگو کنیم یا کنار فرزندم بنشینم و خاطره ای را آنگونه که او دوست دارد با آب و تاب برایش تعریف کنم ،در قرنطینه اموختم اینکه آشپزخانه بهم ریخته شود هیچ مشکل مهمی نیست اما وقتی فرزندم هم می خواهد در کار درست کردن کیک کمک کند و لحظاتی را کنارم باشد و لذت ببرد من هم از بودن در کنارش لذت ببرم و بیخیال آشفتگی آشپزخانه شوم در قرنطینه آموختم غروب های پشت بام زیباست از انجا می توان پرنده ها را نزدیکتر دید و ابرها را حس کرد
در قرنطینه آموختم غروب، جلوه ای از عشق آفتاب است.
در قرنطینه آموختم صبر، بهایی است که باید برای زنده ماندن بپردازم.
در قرنطینه آموختم «ناجی در آینه است».
در قرنطینه آموختم هر انسانی لیاقت آرزوهایش را دارد.
در قرنطینه آموختم سفر کردن مرهم زخم های عمیق آدمی است.
در قرنطینه آموختم نوشتن، معجزه عشق است.
در قرنطینه آموختم «کلمات از گلوله ها کشنده ترند».
در قرنطینه آموختم آسمان شب، آموزگار من است.
در قرنطینه آموختم دنیا ارزش این همه دشمنی را ندارد.
در قرنطینه آموختم که داستان ها چه ارزش والایی دارند.
در قرنطینه آموختم هیچ چیز بیشتر از عشق ورزیدن، لذت ندارد.
در قرنطینه آموختم اگر ننویسم، خاموش می شوم…
در قرنطینه آموختم حال خوب ساختنی است، نه گرفتنی.
در قرنطینه آموختم دلیل تمام دل مردگی هایم در یک بیت خلاصه شده است:
قطع قلم به قیمت نان میکنی رفیق؟
این خط و این نشان که زیان میکنی رفیق!
در قرنطینه آموختم حال خوب لحظه را غنیمت شمرم
در قرنطینه آموختم همه ی شیرینی های سنتی را از هر شیرینی فروشی بهتر می پزم
در قرنطینه آموختم بیشتر به گذشته ها نقب بزنم
در قرنطینه آموختم مهمانی های دورهمی را بیشتر دوست بدارم
در قرنطینه آموختم باید با یکدیگر مهربان تر باشیم
در قرنطینه آموختم روز مره گی از خیلی قبل دامنگیر زندگیم شده
در قرنطینه آموختمکتاب خوانها چقدر خوشبختند
در قرنطینه آموختم (فهمیدم) سفر چه شادی وصف نشدنی است
در قرنطینه آموختم بنویسم
در قرنطینه آموختم با لباس های قدیمی میشود خیلی بیشتر سرکرد
در قرنطینه آموختم آنقدرها هم که فکر میکنم فرزندانم را نمی شناسم
در قرنطینه آموختم آنها که کسب و کار اینترنتی دارند بسیار کامیابترند
من در قرنطینه آموخته بودم صبر را، دوست داشتن را و با هم بودن را و اکنون برایم قصه ایست که بعد از سالها تکرار شده قصه ای که این بار نه تنها مرا، بلکه همه را مجبور به آموختن می کند.
من در قرنطیه آموختم که تنها بودن ترسنک نیست
من در قرنطینه آموختم که جقدر توانایی دارم
من در قرنطینه اموختم که بسیار وقت داشتم و نمیدانستم
من در قرنطینه آموختم که با ماندن در خانه هم میشود کار مفید کرد
من در قرنطینه اموختم زندگی ردی دیگری دارد که نیاز آزمودن دارد
من در قرنطینه آموختم چگونه روزهایم را از تکرار خارج کنم
من در قرنطینه آموختم که چگونه با چه کسی ددستهایم را دامه بدهم
در قرنطینه اموختم خودم باشم
کسی که برای نگاه مردم به خودش نرسد
برای تشویق مردم کاری نکند
اصلا مردمی در کار نباشند
یاد گرفتم من جز خودم کسی را ندارم
کسی که باید بجنگدد برای تمام خواسته هایش تا داشته هایش شوند
در قرنطینه آموختم و می آموزم که بیاموزم.
در قرنطینه آموختم چه سبک زندگی منحصر به فردی داشته ام که باعث شده است در این دوران دچار تشویش و اضطراب نشوم ، قرنطینه برای من مثل موج سهمگینی بود که من همیشه سوار آن بودهام .
درود برشما
در قرنطینه آموختم خود واقعی ام چقدر توانا و خلاق است که من از ان غافل بودم
در قرنطینه آموختم خودم رو کشف کنم و به توسعه فردی ام فکر کنم تا به یک حد مطلوب برسم و شکوفا بشوم -آموختم فریاد رس روزهای درد و رنج زندگی خود، خودم هستم در قرنطینه آموختم فرایندها چقدر راحتتر میشود مثل فرآیند خواندن و نوشتن ، ویا اموزش در قرنطینه آموختم که آموختن چقدر دلنشین و لطیف است در قرنطینه آموختم با تک بعدی بودن دیگر باید خداحافظی کرد و ..
در قرنطینه آموختم که چقدردلتنگ کارهای تکراری و روزمره ام هستم… در قرنطینه آموختم که حتی دلم برای ایستگاه مترو تنگ شده است…. در قرنطینه آموختم که چه زیبا بود بدون ترس از بیماری و بی پروا کسانی را که دوستشان داشتم بغل میکردم… در قرنطینه آموختم که زندگی همین لحظه اکنون است و تمام فرضیه های دیگر جز اراجیف هیچ چیز نیست…. در قرنطینه آموختم که چقدر مرگ میتواند هر لحظه و به هر شکلی جلوی چشمانمان خودنمایی کند….
در قرنطینه آموختم که دنیا هم میتواند مدتی توقف کند تا بتوانم در خانه بمانم و با آرامش به کارهای عقب افتاده برسم و از کمبود وقت گله و شکایتی نداشته باشم. و از این فرصت بدست آمده نهایت استفاده را بکنم.
در قرنطینه آموختم که خواندن کتاب چقدر می تواند ما را به فکر کردن و تخیلات بیشتر وادار کند. 📖👀🔮
در قرنطینه آموختم که فضای مجازی چقدر می تواند به زندگی و زمانی که به سرعت در حال گذشتن است صدمه وارد کند.🤳😞⏳⌛
در قرنطینه آموختم که هنرهای واقعی من و علایقم چه چیز هایی هستند. 👩🎨👩🎤
در قرنطینه آموختم که یادگیری زبان انگلیسی و هر زبان دیگری چه قدر می تواند در زندگی و برای آینده ما مفید باشد. 🈯️🉐️🆗️😎
در قرنطینه آموختم که ای کاش قدر آن روز هایی که بدون هیچ ترسی بیرون می رفتیم، با فامیل دوره هم جمع می شدیم و می خندیدیم، و یا قرار هایی که با دوستان در پارک و یا کافی شاپ می گذاشتیم را بیشتر می دانستم. 👭🏃♀️💃
در قرنطینه آموختم که زندگی فقط خواب، خوردن، بازی و فضای مجازی نیست. 🍔 🕰🛌📳
در قرنطینه آموختم که ما انسان ها چه قدر از طبیعت خود دور شدهایم. 🐾🦋
در قرنطینه آموختم که حتی سوسک ها هم می توانند یه دوست و همدرد برای ما باشند و چه موجودات با مزه ای هستند. 🕷😍👒
در قرنطینه آموختم دخترانگی یعنی چه. 🙆♀️👜
در قرنطینه آموختم تا هنگامی که در حصر نباشم قدر وصل رونمی دانم .
در قرنطینه آموختم روابط در دنیای مجازی هرگز جای رابطه ها را در دنیای واقعی نمی گیرد چرا که در دنیای مجازی انسانها در پشت نقاب هایشان پناه گرفته اند .
در قرنطینه آموختم تا چه حد قدر نعمت های کوچکی چون نفس کشیدن آزادانه در فضا ،بودن در کنار دوستان و فامیل ،سفر،شرکت در جشن ها و حتی مجالس سوگواری را ندانسته ام .
در قرنطینه آموختم بودن در کنار دیگران با تمام اختلاف سلیقه ها و دلخوری های کوچک و بزرگ بزرگترین نعمت و التیام بخش ترین درمان بشر است .
در قرنطینه فهمیدم بیش تر از اونیکه حس می کردم مال همیم تو این روز ها انگار چروک دستای مامان بابام پر رنگ تر شدن.فهمیدم ک چقد کم گذاشتم چقد کم شعر گفتم چقد قبلا چ بی ذوق اشپزی می کردم .
در قرنطینه آموختم خانه جایی است برای آرامش
در قرنطینه آموختم با همسرم برسر چه موضوع هوایی اختلاف نظر داریم
در قرنطینه آموختم تنهایی سخت است آدم با آدم است که معنا پیدا میکند
در قرنطینه آموختم که بدون عزیزانم زندگی سخت است
در قرنطینه آموختم برای حفظ جان شیرین از خیلی چیزها می توانم بگذرم
در قرنطینه آموختم دنیا خیلی کمتر از دو روز است
من با این که آدم پر رابطه واهل سفری هستم، ولی در قرنطینه آموختم دریکجانشینی وتفکر، دنیای جالب وجدیدی وجود دارد، آموختم چه پرسه های بی موردی داشتیم .آموختم باسفرکردن به درون خود میتوان معجزه آفرید. آموختم
گاهی پیشرفتی که در تنهایی یافت میشود در جمع پیدا نمیشود.آموختم گاهی شری بوجود میآید که باعث خیری میشود. بارها خدارا شکر کردم که در دوران قرنطینه به هدفی که سالیان مدیدی بود به دنبالش بودم رسیدم .
در قرنطینه آموختم چه نعمت ها داشتم و نمی دانستم.
در قرنطینه آموختم چه قدر تشکر به خدا بدهکار بودم و نمی دانستم
از قرنطینه آموختم از کوچکترین لذت ها، لذت ببرم.
در قرنطینه آموختم نویسندگی را چه قدر دوست دارم.
در قرنطینه آموختم که چقدر قرنطینه برایم عادیست!
در قرنطینه آموختم من سالهاست در قرنطینه زندگی میکنم و فقط نامش را نمیدانستم.
در قرنطینه آموختم ویروس ها همیشه وجود داشتند و من سالهاست از دست ویروس ها خانه نشینم.
در قرنطینه آموختم چقدر از قرنطینه میتوان آموخت!
در قرنطینه آموختم که ما ذاتن تنهاییم فقط از قبول کردن آن حراس داریم.
در قرنطینه آموختم قبول کردن کلید تمام آموختن هاست،
آموختم که تنهایی تنهایی نیز نیاز به آموختن داشت…
در قرنطینه آموختم من، هر چیزی که مربوط انزوا را سالهاست از بحرم.
در قرنطینه آموختم که چقدر به رویایم یعنی نویسندگی نزدیکم، و هنر نویسندگی چیزی جز قرنطینه جسم، پرواز روح، انزوا و ریاضت، تفرد و بلاخره تجرد نیست.
در قرنطینه آموختم که خیلی از خرج های سنگین عروسی وترحیم نه تنها ضرورت ندارد بلکه می توان بخشی از زندگی فقیری که پول ندارد را تامین کرد.
در قرنطینه فقیر وغنی در یک خط قرار گرفتند
در قرنطینه آموختم من یک نویسنده ام و داستان نوشتن هم چون داستان خواندن نجات بخش من است.
تمرین سوم 1399/5/13
درقرنطینه آموختم: راهکارِ بعد از مشاجره از خانه بزن بیرون جواب نمیدهد، بنابراین با احتیاط رفتار کردم.
درقرنطینه آموختم: کارهای خانه در اغلب روزهای هفته بسیار خستهکننده است.
درقرنطینه آموختم: دوبرابر، گاهی هم بیشتراز زمان مفیدی که برای آموزش صرف میکردم در رفت و آمدها وقتم تلف شده است.
درقرنطینه آموختم: ارزش کتابخانهام در این دوران به مثابه چاهِ پُرآبی است درمیان بیابان.
درقرنطینه آموختم: همانطورکه برای حفظ سلامت جسم، فاصله را رعایت میکنیم، برای سلامت روح هم باید فاصله را رعایت کنیم.
درقرنطینه آموختم: اینترنت فایدهاش از مضراتش بیشتر است، کافی است راهش را بدانم.
درقرنطینه آموختم: انسان با این همه ادعا در مقابل ویروسی که بی ادعا قدرتمند است عاجز مانده، پس بی ادعا کارم را بکنم.
درقرنطینه آموختم: خوشبینی و مثبتاندیشی درکناررعایت اصولِ منطقی کارآمد است.
درقرنطینه آموختم: حبس در خانه بسیار قابل تحملتر از اینست که مجبورباشی بیرون از خانه بمانی.مثلا به خاطر زلزله .
درقرنطینه آموختم: اسارت در یک خانه بسیار بهتر است از اسارت در بیماری.
درقرنطینه آموختم: بسیاری از آدمهای اطرافمان وقتی تورا نبینند، فراموشت میکنند.
درقرنطینه آموختم: بیستوچهارساعته در خانه ماندن کارِآسانی نیست، هنر میخواهد.
درقرنطینه آموختم: انسان بنده عادت است چون اکنون بیرون رفتن از خانه، از ماندن درآن سختتر است.
یاحق
در قرنطینه آموختم صبر و تحمل کار هرکسی نیست.
در قرنطینه آموختم چگونه با یک لیوان آب هم لذت ببرم.
در قرنطینه آموختم قلم را چگـونه مرحم زخم خود کنم.
در قرنطینه آموختم تجربه چیزهای کوچک هم بسیار لذت بخش است.
در قرنطینه آموختم ارزش را برای چه کسانی بکار بگیرم.
در قرنطینه آموختم باید بیشتر بیاموزم.
در قرنطینه آموختم که تنهاییام یاریست همیشگی.
او حتی در قرنطینه هم همراه من است.
در قرنطینه آموختم که همۀ آدمها تنها هستند.
فقط گاه دلشان میخواهد فریاد بزنند که ما هم کسی را داریم برای خودمان.
قرنطینه همان منی را که از خودم توقع داشتم به من نشان داد و به من کمک کرد که برای رسیدن بهش قدم بردارم و بدوم و حتی گاهی زمین بخورم و سپس بایستم و بلاخره در لحظهای شگرف او را در آغوش کشم.
من در قرنطینه آموختم که خودم را بسازدم بی آنکه آن منِ قدیمیام را بُـکشم.
از قرنطینه آموختم که خیلی چیزها هست که باید بیاموزم و خدا را شکر که قرنطینه همچنان ادامه دارد و قرار است چیزهای دیگری هم بیاموزم.
درقرنطینه آموختم هنوز دیر نشده و درهرشرایط و هر سنی میشه شروع کرد میشه دنبال آرزوها رفت میشه همدیگر را از دور دوست داشت و میشه از دورهم باهم بود و به هم انرژی داد
در قرنطینه آموختم که روزهای قبل از قرنطینه چقدر بیهوده گذشت.
در قرنطینه آموختم که چه فرصت ها و زمان هایی رو بدون برنامه ریزی در روزهای قبل از قرنطینه گذروندم.
در قرنطینه آموختم که چقدر میشه مدیریت زمان کرد و بیشترین کارها را انجام داد.
در قرنطینه آموختم که برای اولویت های زندگیم بیشتر وقت بذارم.
در قرنطینه با هنر شاگردی کردن آشنا شدم.
در قرنطینه آموختم چقدر از رونویسی کتابها و متنهای مورد علاقهام لذت میبرم و یاد میگیرم.
در قرنطینه آموختم تنهایی اونقدرها هم ترسناک و بد نیست.
در قرنطینه به اهمیت وب و یادگیری دیجیتال پی بردم.
درقرنطینه فهمیدم حیف پولی که برای کلاس زبان و هر کلاس حضوری دیگری که دادم.
در قرنطینه به بیخاصیتی دانشگاه در یادگیری پی بردم.
در قرنطینه آموختم گاهی ترمز کردن در زندگی میتواند ما را از سقوط به ته دره روزمرگی نجات دهد.
در قرنطینه آموختم میشود روزها و هفتهها در خانه ماند و بیرون نرفت و با کسی هم هیچ حرفی نزد و نه تنها اتفاق بدی نمیافتد بلکه تازه شگفتیهای زندگی خودش را نشان خواهد داد.
در قرنطینه آموختم که چقدر بیسواد و نادان بودم و آموختم باید یادگیری را جدیتر ادامه دهم و دنبال کنم.
در قرنطینه آموختم چقدر زندگی خارج از گله، جالب است.
در قرنطینه آموختم میشود خیلی سادهتر و کم خرجتر هم زندگی کرد.
در قرنطینه آموختم که چقدر احمق بودم که دید و بازدید عید میرفتم و تعداد زیادی از مهمانیها و دیدارهایم بیخاصیت بودند.
در قرنطینه دوستان جدیدی را در وب پیدا کردم.
در قرنطینه آموختم و تغییر کردم انقدر که وقتی یاد اندیشههای خودم قبل از این دوران میافتم خندهام میگیرد.
درقرنطینه آموختم که زندگی خیلی ارزشمندهست چون دلت برای یک گپ وگفت ساده هم تنگ میشود.
درقرنطینه آموختم که بایداینترنت رویک دوست همیشگی بدونی وازش استفاده مفیدکنی.
درقرنطینه آموختم که هیچ هنری مثل نوشتن نیست وهیچ دوستی مثل نوشتن همیشه دردسترس نیست.
درقرنطینه آموختم که علایق وآرزوهاورویاهاچقدمهم هستند ووقتش هست که به نداهای درونی گوش بدم.
درقرنطینه آموختم که چیزهای ارزشمندزیادی تو زندگی هستندکه مابهش توجه نمیکنیم مثل گلدان توحیاط،تابلوی روی دیوار ومهمترازهمه کتابخانه کوچک کنج خانه.
درقرنطینه آموختم که چه دوست های خوبی میشه ازاینترنت پیداکردوکلی هم تلفنی باهاش صحبت کردمثل شاهین کلانتری.
درقرنطینه آموختم که خواندن ونوشتن لذتی داردکه نگوونپرس حتی غم واندوه دنیا رو ازیادت میبره.
درقرنطینه آموختم که تامیتوانم بیاموزم.
پیروزباشیدوبرقرار
در قرنطینه آموختم که کیستم؟
علایق واقعی ام چیست؟ چگونه خودم را دوست تر بدارم؟ چه توانایی هایی داشتم که از آنها خبری نداشتم ….در قرنطینه آموختم همیشه دوری بد نیست ، گاهی دوری باعث نزدیکی به خود حقیقی ام می شود …….
در قرنطینه آموختم که عشق راستین ریشه بر اعماق قلبم دارد و نیمه های تاریک وجودم را کشف کردم …در قرنطینه دوباره با خودم آشتی کردم ..😍😊
در قرنطینه آموختم میتوان به کارهای روزمره و دم دستی معنا بخشید تا تبدیل به کارهای هیجان انگیز شوند.
در قرنطینه آموختم هیچ گاه به بن بست نمیخورم و در هر شرایطی راهی برای نفس کشیدن باز میکنم.
در قرنطینه آموختم خودم را دوست بدارم چون در نهایت من کسی هستم که در هر موقعیتی برای خودم باقی می مانم
در قرنطینه آموختم در راکد ترین روزها میشه گل داد و امید هرگز از بین نمیره
در قرنطینه آموختم ، خلوت کنم .
در قرنطینه آموختم ، می شود در یک روز همه چیز خراب شود ؛ ولی می دانم که بهترش را می سازم ، می سازیم .
در قرنطینه آموختم ، گاهی مغزم هم مثل اجسام نیاز به ضد عفونی افکار مزاحم و برای خودشان مراحم ، دارد .
در قرنطینه آموختم ، ز کجا آمده ام ولی نمی دانم آمدنم بحر چه بود .
در قرنطینه آموختم ، خانه و خانواده امن ترین جایی است که می شناسم .
در قرنطینه آموختم ، که درد همگانی تلخ است ولی درد فردی ، شیرین .
در قرنطینه آموختم ، آموختن زیبا ترین کار روی زمین است،،.
در قرنطینه آموختم که می شود تحت هر شرایطی حسم را خوب نگه دارم.
در قرنطینه آموختم اگر جلوی پنجره ی آدم درخت نبود، می شود توی مغز یک درخت کاشت.
در قرنطینه آموختم که عجله نکنم چون جهان عجله ندارد.
در قرنطینه آموختم که پذیرش بهترین کار برای آدمی است.
در قرنطینه آموختم که شعر بهترین رفیق آدم است.
در قرنطینه آموختم که هر اتفاقی بهترین اتفاق زندگی است.
در قرنطینه آموختم که دور بودن از یک سری آدم ها مرا به خودم نزدیکتر میکند.
در قرنطینه آموختم که تنهایی خودم چه قدر ارزشمند است.
در قرنطینه آموختم که برای تغییر جهان بیرون نخست باید جهان درون خود را دگرگون کرد.
در قرنطینه اموختم که هر چیزی پس از مدت طولانی میتواند تکراری شود حتی وجود خودم.
در قرنطینه آموختم که تنها چیزی که بین من و دیوار اتاقم مشترک است ، حرف های ناگفته و یک مشت ترک است.
در قرنطینه آموختم که لا به لای هر ورقی از کتاب میتوان طعم دنیایی شگرف را مزه کرد که در هیچ شبکه اجتماعی یافت نخواهد شد.
در قرنطینه آموختم که لزومی ندارد که امور روزمره شخصی خود را با دیگران به اشتراک بگذاریم ، این که امروز چه غذای لوکسی خوردید یا دسترنج پدرتان را در کدام کافه گران فروش به باد دادید دردی نه از شما نه از فالویرهایتان دوا نمیکند.
در قرنطینه آموختم هرروز نوشتن دشوار است و طاقت فرسا و بدتر از آن کم آوردن سوژه ، اما دست بردن به قلم ایده هایی را به سرت میزند که فکرش را هم نمیکردی (البته نه همیشه).
در قرنطینه آموختم که چه قدر غرق شدن در دریای افکارم را دوست دارم ، بدون نیاز به غریق نجات.
در قرنطینه آموختم که در صورت داشتن وقت کافی باز هم کارهایی که قصد دارم انجام دهم را انجام نمی دهم. آموختم که داشتن فرصت و وقت مناسب فقط بهانه ای ست برای تنبلی
در قرنطینه آموختم که قبلا چقدر موقعیت ها و فرصت های زیادی برای شاد زیستن را از دست داده ام و به خودم قول دادم به محض پایان این روز های سخت حتما جبران کنم.
در قرنطینه آموختم که چقدر در شلوغی های روزمرگی خود گم بودم و هرگز نفهمیدم، باید از این خلوت اجباری نهایت استفاده را کنم برای پیدا کردن من درونم.
در قرنطینه آموختم که کاش روز های قبل این ایام تمام گل ها و سیگارهای کودکان کار را میخریدم تا در این روزها که همه از ترس کرونا از آنها چیزی نمی خرند دستشان خالی از گل باشد.
در قرنطینه آموختم که قدر شکفتن گل لبخند بر لبان دخترک سر کوچه مان را بدانم.
قرنطینه به من یاد داد هنوزم هستند رجاله هایی که پشت دیوار اتاقم تنفس میکنند و به فکر چاپیدن جیب و افکار مردم اند و این ترس مرا دو چندان میکند.آموختم،کسانی هستند که حتی در این شرایط هم دست از مرده پرستی . احمق نوازی برنمیدارند.
در قرنطینه آموختم غول تنهائی چقدر مهربان و دوست داشتنی است . میشود آن را بغل کرد ، فشارش داد و گرمای وجودش را برای تمام دقیقه های بی کسی ذخیره کرد . در قرنطینه آموختم میشود تا بی نهایت عاشق خودم شوم و خودم را دوست بدارم . برای خودم کتاب بخرم و وقتی که در تراس کوچک آپارتمانی ام کنار گلدان شمعدانی نشسته ام از عطر بی نظیر چای دارچین لذت ببرم . در قرنطینه آموختم با ارزش ترین داشته ام نفس های خودم است . در قرنطینه آموختم بدون حضور بعضی ها در زندگی ام چقدر آرامش دارم چقدر آرامم و چقدر بعضی نبودنها خوب است .
در قرنطیه آموختم امیدم را دیگران قطع کنم و روی پای خودم بایستم.
در قرنطینه آموختم زندگی با انسان شوخی ندارد.
در قرنطینه آموختم که برای نمردن باید رشد کنم تا زنده بمانم.
در قرنطینه آموختم پول همه چیز است.
در قرنطینه آموختم همه ی این ها امتحان خداوندی است و میخواهد ببنید آیا ما شاکر او هستیم یا ناسپاس.
در قرنطیه آموختم که همه چیز در دستان خداست نه بنده.
در قرنطینه فهمیدم اگر به کسی امید دادم باید به تعهدم پایبند باشم.
در قرنطینه به معنای واقعی کلمه از اینترنت یاد گرفتم و خدا را شکر کردم که او مرا تنها نگذاشت.
در قرنطینه آموختم باید باز هم تغییر کنم.
در قرنطینه بچه هایم را بیشتر دوست داشتم.
در قرنطیه معنای واقعی تنهایی را فهمیدم .
در قرنطیه
در قرنطینه آموختم ، می شود کوله بار سالها بدهکاری به خودت را بالاخره زمین گذاشت و در هوای توجه به خود نفسی تازه کرد.
در قرنطینه آموختم ، می شود کودک درون خوابیده ات را بیدار کرد و سر شوق آورد.
در قرنطینه آموختم ، می شود بیشتر اعضای خانواده را دید و خوش گذراند.
در قرنطینه آموختم ، گاهی می شود با یک اتفاق غیر منتظره ؛ نتیجه یک سال تلاش معلق شود.
در قرنطینه آموختم،آشپزی آن قدر ها هم خسته کننده نیست.
در قرنطینه آموختم، چقدر بلد هستم اوقات فراوان را به خوبی پر کنم ، که متوجه گذر زمان نشوم.
در قرنطینه آموختم که چه قدر آدم ها از طبیعت ، از خود و از خدا فاصله دارند.
در قرنطینه آموختم که آدم ها به همان اندازه که می توانند خوب باشند به همان اندازه می توانند پلید باشند.
من در قرنطینه رویارویی زندگی با مرگ، نفس های به شماره افتاده و تلاشی بی ثمر برای ادامه دادن را دیدم.
من در قرنطینه آموختم که آدم ها تا چه اندازه به حیات خود وابسته اند و نمی دانم که آیا این وابستگی خوب است یا بد.
من در قرنطینه آموختم که علاوه بر اینکه می توان در کنار دیگران شاد بود می توان در تنهایی نیز شادی ساخت.
در قرنطینه آموختم که همه چیز در حال تغییر است،همه چیز در حال دگرگونی است، حال بشر اصلأ خوب نیست و ممکن است هیچ فرصت دوباره ای به من برای یکبار دیگر تلاش کردن، یکبار دیگر با عشق به خانواده ام نگاه کردن، یکبار دیگر خندیدن و حتی یکبار دیگر گریه کردن داده شود.
در قرنطینه آموختم که چه قدر نگاه کردن به آدم ها از دور هم می تواند لذت بخش باشد.که تا چه اندازه دیدن چشم ها می تواند راز آلود و هیجان انگیز باشد.
در قرنطینه آموختم که آدم ها با چه کار های ساده ای می توانند جان یکدیگر را حفظ کنند و چه قدر زندگی آدمها شبیه به زنجیر به یکدیگر متصل است.
در قرنطینه آموختم که کتاب ها بیش از آنچه که فکر می کردم می توانند اسرار آمیز و تسکین دهنده باشند.
من در قرنطینه آموختم که بیشتر با خودم کنار بیایم.
در قرنطینه آموختم که بدی هایم را و خوبی هایم را به عنوان بخشی از وجود خودم بپذیرم ،که آنها را در آغوش کشم و در نهایت کمتر از قبل..کمتر از دیگران..قضاوت کنم.
من در قرنطینه آموختم که نوشتن نه تنها می تواند بهانه ای برای ادامه ی زندگی بلکه خود دلیل محکم زندگی شود.
من در قرنطینه آموختم که می توان به سادگی زندگی کرد ، اگر بیشتر از قبل به بهانه های کوچک شادی آور بها داده شود و کمتر از قبل به دنبال گریز از خود و تن دادن به موج دنیاطلبی بود.
من در قرنطینه آموختم که چه قدر انتقام خدا می تواند سخت باشد و چه قدر آدم ها در گریز از این انتقام ناتوانند.
در قرنطینه آموختم که گاهی اوقات خیره شدن در چشم ها نیز می تواند بخشی از حقیقت وجودی آدم را نمایان کند.
در قرنطینه آموختم که دلم می خواهد زندگی کنم اما نه به هر قیمتی.
در قرنطینه آموختم که نیاز دارم بیشتر از قبل با خودم ، و درباره ی خودم صحبت کنم.
در قرنطینه آموختم هیچ چیز دنیا پایدار نیست و زندگی ارزش این همه غصه خوردن و صبح تا شب جون کندن رو نداره
دوست من فرض کن در جنگل دور افتاده ای که خطر از هرطرف محاصریمان کرده گیر افتاده ایم.
شب است باران زمین را خیس کرده و ما بجز یکدیگر کسی را نداریم.
منافعیمان گره خوره بهم مرگ تو یعنی مرگ من و مرگ من یعنی…
برگردیم به زمان حال آن بیرون گرد مرگ پاشیده اند و(من در قرنطینه آموختم) بنشینم در خانه ام تا ناخواسته به کام مرگ نکشانم زنی را که تازه قرار است لذت مادر شدن را بچشد پسری را که فردا مراسم خواستگاری دارد، مریضی که تازه از سرطان جان سالم به در برده و هزاران آدم بی گناهی را که من با ماندنم در خانه دستشان را میگیرم تا در گودال ترسناک مرگ سقوط نکنند
من در قرنطینه آموختم با خودم خوشحالم یادگرفتم صبح ها زود تر برخیزم ورزش کنم کتاب بخوانم بیاموزمو هنرهایی که در عمق وجودم نهادینه است و هیچ گاه مجال رخ نمایی نیافته بود را آشکار کنم
من در قرنطینه آموختم هنوز هم آدم های فداکاری که جان برکف میگیرند و میروند تا انسانیت را به سرحد خود برسانندپیدا میشوند.
ودراخر بگویم هر لحظه زندگی پراست از نگاه خدا اگر در قرنطینه باشد اگر در خانه وحتی اگر در جنگلی سرد…
در قرنطینه آموختم که این شرایط یک امتحان بزرگ است.امتحانی که هر یکصد سال یکبار اینگونه بشر را قافلگیر می کند.آزمایشی برای صبر برای برای فکر در مورد چیزهایی که همیشه بودند آ.سان و سهل و اکنون حسرتشان را می خوریم.حسرت ورزش در باشگاه .حسرت قدم زدن بدون ترس در هوای آزاد.حس نفس کشیدن بدون ماسک.سفر.زندگی در همین چیزها خلاصه می شود.چیزهایی که امروز داشتنش آرزو می شود.
در قرنطینه آموختم که باید اولویت اول من در زندگی یادگیری باشد.
در قرنطینه آموختم که یکی از راه های قطعی موفقیت برای یک جوان یادگیری است.
در قرنطینه آموختم که سرمایه گذاری روی خود یعنی یادگیری.
در قرنطینه آموختم که توسعه فردی،عزت نفس،اعتماد به نفس،موفقیت،شادکامی،و یافتن معنا در زندگی یعنی یادگیری.
در قرنطینه آموختم که نبود حال خوب،افسردگی،بی هدفی یعنی دور بودن از یادگیری.
در قرنطینه آموختم که راه نجات هر انسانی در این دنیا یادگیری است.
در قرنطینه آموختم:
که قرنطینه: زیباترین قبر تحولی امتحانی این دنیا و هموار شدن روح آدم ها برای انسان شدن ها در دنیاهای بعد از این دنیا می باشد.
(منظور پراوز روح به عوالم کهکشان ها و بیش از میلیاردها، میلیارد ستارهای است که در کهکشان ها وجود دارند، نه (زیرزمین).)
درقرنطینه آموختم ازمنظره ی ساده ی کوچه، در پشت پنجره اتاق هم میشودلذت برد.
درقرنطینه آموختم هرگزباماندن درخانه نمی پوسیم.
درقرنطینه آموختم فضای مجازی هم برای خودش دانشگاهیست.
درقرنطینه آموختم بدون باشگاه ومربی هم می شودورزش کرد.
درقرنطینه آموختم وقت کافی برای هرکاری داریم اگربابرنامه پیش برویم.
درقرنطینه آموختم اینترنت ایران هیچ وقت دارای زیرساختها نخواهدشد،این ها همه اش بهانه است.
در قرنطینه آموختم که هستند چیزهایی که می توانم بسازم
در قرنطینه آموختم که گاهی می شود با کنار هم بودن به یکدیگر آسیب بزنیم.
در قرنطینه آموختم که همیشه باید آموختنی هایت را به روز کنی تا پیشرفت کنی تا سالم بمانی
آموختم هر چیز خوب روزی به بدترین شکل دشمن جسم و جان آدمی خواهد شد
در قرنطینه آموختم با هم بودنهایمان چه نعمت بزرگی بود.
در قرنطینه آموختم دوری هایی که به اجبار است چقدر دردناکند.
در قرنطینه آموختم صبور بودن یعنی چه؟!
در قرنطینه آموختم بی حوصلگی های اعضای خانواده جز با همدلی درمانی ندارد.
در قرنطینه آموختم میتوان نوعی متفاوت آموخت.
در قرنطینه آموختم گاهی حلال تر بن حلال هم حرام می شود
در قرنطینه آموختم برای تمامی بایدهایم نباید هایی است که سلامتی خودم را می خواهند
در قرنطینه آموختم زیبایی دنیا مختص دو چشمان یار است
در قرنطینه آموختم گاهی مهربان ترین مهربان دنیای هم که باشی باید برای بقای سلامتی خودت نامهربان باشی
در قرنطینه آموختم حتی ندیدن ماه ها کسانی که طاقت ندیدن یک روزشان را نداشتم امکان دارد و امری عادی میشود
در قرنطینه آموختم …
در قرنطینه آموختم باید برگردم به خودم.
در قرنطینه آموختم آن بیرون خبری نیست هرچه هست همین جاست درونمان.
در قرنطینه آموختم مدتها پیش جایی دور جامانده ام از خودم.
در قرنطینه آموختم باید کارهایی که مدتهاست پشت گوشم نشسته اند را توی دستانم بگذارم.
در قرنطینه آموختم ساده ترین دلخوشی ها می شود که روزی آرزو شوند.
در قرنطینه آموختم قرنطینه کنم روحم را تا از ویروس انسان ناشدگی در امان بمانم.
در قرنطینه آموختم دستهای آلوده را همیشه باید شست تا جهانی از عشق سالم بماند.
در قرنطینه آموختم چقدر مادی گرا شده بودیم
در قرنطینه آموختم که چقد از خودمان فاصله گرفته بودیم وبه خودشناسی پرداختم
در قرنطینه آموختم که خیلی از کارها و ایده ها و حتی زندگی کردنمان چقد به جامعه و اجتماع ربط دارد.
در قرنطینه آموختم که کتابها چقدر دوستان خوبی هستند.
در قرنطینه آموختم چقدر کارهای نکرده دارم.
در قرنطینه آموختم چقد از پدر و مادرم دور بودم.
در قرنطینه آموختم چقدر از معنویات به دور بودم
در قرنطینه آموختم خیلی از کارها فقط اراده و پشتکار و زمان میخواهد مثل آشپزی ورزش کردن و.
در قرنطینه آموختم چقدر شغلها و درآمدها به مردم و جامعه بستگی دارد
سلام استاد عزیز….
من درقرنطینه یاد گرفتم، تنها کسی که می تواند جاریم کند ومرا بفهمد خودم هستم .من درقرنطینه دلم برای انسانها تنگ شد ..من در قرنطینه یادگرفتم که به خودم فرصت بدهم ، فرصت به آسمان نگاه کردن .فرصت مداوم نوشتن ..من در قرنطینه آدم دیگری رادر خودم دیدم که سالها بود، اما صدایی نداشت …..من در قرنطینه به گلهایم بیشتر توجه کردم …من در قرنطینه فهمیدم دختر همسایه مان فرزند دومش را بدنیا آورده …من در قرنطینه بهترین دوستم یعنی کتاب را پیدا کردم …من در قرنطینه فهمیدم هرکسی لایق رفاقت نیست …من درقرنطینه تمام روزهای گذشته را مرور کردم وتنها چیزی که از گذشته آموختم این بود که همه زندگیم را مطلقا مدیون دعای پدرومادرم هستم ..من در قرنطینه به شکل عجیبی خندیدن از ته دل را مانند کودکی هایم آموختم …من در قرنطینه بی بهانه ، بی دلیل ، بی برنامه ، بی گذاشتن وبرداشتن به شکل ناباورانه ایی (بزرگ ) شدم …..قرنطینه دلم برات تنگ شده 😉
در قرنطینه آموختم، آدم به همهچیز عادت میکند.
در قرنطینه آموختم که قلمم اولین و بهترین دوستم هست، چون هر وقت ناامید شدم به قلم و کاغذ روی آوردم.
در قرنطینه اموختم زندگی تمام وقت در خانه چقدر سخت است در قرنطینه اموختم فضای مجازی به دردی هم می خورد در قرنطینه اموختم باید در برابر سختی ها باید جنگید در قرنطینه اموختم می توان درخانه هم کاری انجام داد در قرنطینه اموختم شادی کنار خانواده عالیست
در قرنطینه آموختم که باید به هر بحرانی به چشم فرصت نگاه کرد.
در قرنطینه آموختم که علاقه ی واقعی من چیه.
در قرنطینه آموختم که نوشتن را خیلی دوست دارم.
در قرنطینه آموختم که اساتید خوبی در دنیای مجازی هستند که ازشون بی خبرم، به ویژه استاد کلانتری بزرگوار.
در قرنطینه آموختم میشه خوب بود و با دانش و توانش خودم به بقیه کمک کنم.
در قرنطینه آموختم که میشه کار تولید محتوا راه انداخت.
در قرنطینه آموختم که خیلی خوش شانسم.
در قرنطینه آموختم که کیا من را بخاطر خودم میخوان نه پولم.
در قرنطینه آموختم دوست حقیقی که فکر میکردم داشتم را ندارم.
در قرنطینه آموختم سلامتی راس همه چیزه.
در قرنطینه آموختم که چه چیزهایی را لازمه بیشتر بخونم و یاد بگیرم.
در قرنطینه آموختم باید برای اهدافم تلاش کنم.
در قرنطینه آموختم تو زندگی اول از همه خودم باید به فکر خودم باشم.
در قرنطینه آموختم که نوشتن و ترجمه را میشه بهم وصل کرد.
در قرنطینه آموختم که خدا رو بخاطر داشته هام شکر کنم.
سپاس از این چالش بی نظیر🌺🌺🌺
در قرنطینه آموختم مادر بودن تمام وقت چقدر دشوار است،در قرنطینه آموختم بین سلامتی و خوش گذرانی های پاره وقت باید سلامتی را قدر دان باشم ،در قرنطینه فهمیدم چقدر آغوش مادرم را این روزها کم دارم ،در قرنطینه دانستم گاهی می شود از بحران های بزرگ فرصت های هرچند کوچک ایجاد کرد و قرنطینه کمک کرد با عذاب وجدان کمتری از خانه نشینی به نوشتن فکر کنم.
در قرنطینه آموختم در زندگی قدر لحظه های باهم بودن رو باید بیشتر بدونیم
در قرنطینه آموختم قدر سلامتی خود و اطرافیان را هم باید بیشتر بدانیم
در قرنطینه آموختم باید بیشتر برای روزهای عادی عادی و حوصله سربر زندگی خدارا شکر میکردم.
آموختم فضای مجازی خیلی خیلی واقعیتر از اسمش میتواند باشد.
آموختم به طبیعت باید کمتر ظلم میکردیم تا این همه ناگهان خشمش فوران نکند.
آموختم راههای مهربانی با طبیعت آموختنی است و باید خیلی زود آنها را یاد بگیریم یا به خاطر بیاوریم.
در قرنطینه آموختم در هر شرایطی می شود یاد گرفت و یاد داد.
در قرنطینه آموختم لازمه بقا و پیشرفت ،تطابق با شرایط موجود است.
در قرنطینه آموختم هر چه انعطاف پذیری بیشتری داشته باشم،سریعتر پیشرفت می کنم.
در قرنطینه آموختم …
در قرنطینه آموختم فریادی که برای بدست آوردنت می کشیدم ، همان بهتر که منتشر نشد چون اگر میشد پژواک صدایم گوش خودم را کر میکرد …
در قرنطینه آموختم که بیداری نجواهای تنهایی بسیار عمیق تر از مستی عربده های همنشین بودن است …
در قرنطینه آموختم که می شود جای شب و روز را طوری عوض کرد که انگار جهان از ابتدایش هم در ابهام بوده است …
در قرنطینه آموختم طرحواره های زندگی بیشتر شبیه به تخم مرغ شانسی هایی بود که در کودکی آرزو میکردم درونش عروسک باشد اما از آن ماشین بیرون می آوردم …
در قرنطینه آموختم روزگار که چرخ میزند آدمی بیشتر از آنکه مجذوب شود ، فقط بیهوده محکوم می شود …
من در قرنطینه آموختم زندگی جاریست حتی بدون گز کردن خیابان ها و شب نشینی های عید و شام خوردن کنار دوستان.
در قرنطینه آموختم ماندن در خانه و بودن در کنار خانواده حتی با حضور ماسک و دستکش چه زیباست زیبا تر از آن ها اینکه شکفتن گل لبخند بر لب هایمان حضور ماسک و دستکش را پیش چشمان کم رنگ می سازد و نقش شادی را در دل هایمان پر رنگ می کند.
در قرنطینه آموختم درس خواندن چه زیباست و همانطور چقدر سخت است هنگامی که نمی توانی بدون دیدن آموزگارت درس را بیاموزی.
در قرنطینه آموختم قدر شادی هایم را بیشتر بدانم و شکر گذاری هایم را ادامه دهم.
در قرنطینه آموختم جاری بودن را از چشمه بیاموزم زیرا او از سنگ های سخت زندگی اش می گذرد و به من می آموزد مشکلات هر چند سخت اما گذشتنی است.
در قرنطینه آموختم که زندگی
روزمره ای که انسان را به ربات تبدیل میکند، هم، وقتی، با ورود یک ویروس، مختل می شود، چه
زیبایی هایی در وجودش نهفته است که همیشه از آن غافل بودم و اکنون، باید، حسرت آن را در دلم پنهان کنم. اما، ثبت آنها، بهترین یادگار، برای من در آینده است.
در قرنطینه آموختم که شکار فرصتها اهمیت زیادی دارد و دانستم که انسان، در هر شرایطی می تواند پلی به سوی آینده ی روشن، برای خود بنا کند.
در قرنطینه آموختم که مطالعه ی بیشتر، تقویت مهارت ها و
استفاده ی بهینه از زمان در این شرایط، با ارزش ترین گنجینه من برای آینده است.
در قرنطینه آموختم در زندگی چیزهایی مهم تر از دنیای مجازی وجود دارد، چیزهایی همچون خانواده.
در قرنطینه آموختم همانگونه که درون من یک دنیاست، دنیا می تواند درون خانه هم بیاید.
در قرنطینه آموختم سکوت چقدر مهم است و تفکر.
در قرنطینه آموختم آموختن چقدر مهم است، حتی زمانی که سایه مرگ بر سر جهان افتاده است.
در قرنطینه آموختم گرمی دستهای مهربان، داروی همه دردهاست و وقتی نباشد؛ کلامی پرمهر، از دور، جادو می کند.
در قرنطینه آموختم زندگی را دوست بدارم و تا وقتی قلبم می تپد به آینده امیدوار باشم
در قرنطینه آموختم می شود زندگی را از روایت دید دیگری نگاه کرد.
در قرنطینه آموختم راه سرشار از انرژی تلقین جملات مثبت و مثبت اندیشی است.
در قرنطینه آموختم روزانه وقتی را برای تفکر و اندیشیدن را بایستی لحاظ کرد.
در قرنطینه آموختم قدر داشته هایم را بیشتر بدانم.
در قرنطینه آموختم تمامی اشیای در اطراف زندگیمان با ما سخن میگویند.
در قرنطینه آموختم
در قرنطینه آموختم که تا در درونم تغییر نکنم تغییر شرایط بیرونی مسیر زندگی رو عوض نمیکنن فقط سبک شو عوض میکنه
در قرنطینه آموختم نه فیلم و نه کتاب هیچ کدام نمی توانند جای یک دیگر را تنگ کنند.
در قرنطینه آموختم که تا الآن هیچ چیز نیاموخته بودم!
در قرنطینه آموختم، معنای زندگی را در زندگی کردن باید یافت نه کتاب ها.
در قرنطینه آموختم محبت به انسان ها بخش جدایی ناپذیر زندگی است.
در قرنطینه آموختم قدر اطرافیانم را بیشتر بدانم.
در قرنطینه آموختم آدم مغرور خر ترین خرها است!
در قرنطینه آموختم بنویسم
در قرنطینه آموختم از هیچ می توان خلق کرد.
در قرنطینه آموختم خودم را کشف کنم
در قرنطینه آموختم می توان از کرونا زنده ماند.
در قرنطینه آموختم امید همیشه ما را نجات می دهد.
در قرنطینه آموختم مرگ پایان ماجرا نیست.
در قرنطینه آموختم با خدا دوست شوم.
در قرنطینه آموختم می توانم طی الارض کنم با شبکه جهانی (اینترنت).
در قرنطینه آموختم خودم را همانگونه که هستم دوست بدارم
در قرنطینه آموختم چطور می شود با تمرین یک کتاب نوشت
در قرنطینه آموختم وب سایت بسازم و خودم آن را مدیریت کنم.
در قرنطینه آموختم دوست بدارم.
در قرنطینه آموختم صبور باشم
در قرنطینه آموختم تا از زمانم به بهترین نحو استفاده کنم.
در قرنطینه آموختم چقدر زندگی با همسر و فرزندم لذت بخش است
در قرنطینه آموختم چقدر دنیای دختر بچه ام زیباست
در قرنطینه آموختم می شود با تمرکز بیشتر کار کرد
در قرنطینه آموختم چقدر وقت در رفت آمد هدر می دادم
در قرنطینه آموختم هیچ نیاموخته ام.
در قرنطینه آموختم زندگی بدون طعم کتاب چه بی مزه بوده.
در قرنطینه آموختم گاهی فاصله اوج عشق است.
در قرنطینه آموختم برای شنیدن صدای آهنگ زندگی باید با اتفاق های زندگی ترکیب شد .
در قرنطینه آموختم گاهی باید در جریان تند زندگی سکوت کرد و جایی نشست و نگاه کرد و یاد گرفت.
در قرنطینه آموختم گاهی باید علاوه بر چشم ها ، قلب ها و افکار و باورها را هم شست و زندگی را جور دیگر دید.
در قرنطینه آموختم چقدر زود دیر می شود را.
در قرنطینه آموختم با حذف آدم های اضافی اطرافم فرصت دوستی با خودم پیدا می شود.
در قرنطینه آموختم که چگونه باید مراقب بود تا فرصت ها از زیر چشم ها در نروند.
در قرنطینه آموختم؛ اغلب کسانی که زندگی مان را بر اساس خواسته ها و عقایدشان برنامه ریزی کردیم؛ بود و نبودشان هیچ تاثیری بر زندگی ما ندارد.
در قرنطینه آموختم که به هیچ چیز این جهان نباید دل بست.
در قرنطینه آموختم که فاصله ام را با آدم ها حفظ کنم، شاید یک حرف معمولی از جانب من، ویروسی برای از پای درآوردن طرف مقابل باشد.
در قرنطینه اموختم که انسان های بزرگ واز خودگذشتی هنوزهم وجود داد
درقرنطینه اموختم ازادی بهترین حس دنیاست
در قرنطینه اموختم گاهی باید برای زندگی بهتر از خیلی چیزها گذشت
در قرنطینه اموختم که بیشتر قدر لحظات عمرم رو بدونم
در قرنطینه آموختم که چهقدر تعداد چیزهایی که نادیده گرفته بودم، زیاد هستند.
در قرنطینه آموختم که خاطره ساختنهای قبل از قرنطینه در قرنطینه به خاطره بازی تبدیل میشوند و خاطرهبازیِ اکنون، یعنی حسرت گذشته را نمیخورم.
در قرنطینه آموختم که در اتاقم اگر بسته باشد، تمرکزم بیشتر میشود.
در قرنطینه آموختم که چه قدر خوب که بعضی از رفتوآمدها قطع شدهاند.
در قرنطینه آموختم که خودم را بیشتر بشناسم.
در قرنطینه آموختم که برای خودم و خانواده بهتر و مفیدتر وقت بگذارم.
در قرنطینه آموختم که پس انداز کنم و در صورت لزوم هزینه کنم.
در قرنطینه آموختم که خیلی از بریز و بپاش ها لازم نیست وقت گرانبهاست برای خودت صرف اش کن.
در قرنطینه آموختم هیچ نیاموخته ام.
در قرنطینه آموختم چقدر زود دیر می شود را.
در قرنطینه آموختم گاهی فاصله اوج عشق است.
در قرنطینه آموختم گاهی هم در جریان تند زندگی باید سکوت کرد و جایی نشست و صبورانه زندگی را نگاه کرد و یاد گرفت.
در قرنطینه آموختم زندگی بدون طعم کتاب چقدر بی مزه بوده.
در قرنطینه آموختم برای شنیدن صدای آهنگ زندگی باید با اتفاق های زندگی ترکیب شد .
در قرنطینه آموختم با حذف آدم های اضافی اطرافم فرصت دوستی با خودم پیدا می شود.
در قرنطینه آموختم می توانم بنویسم زندگی را.
در قرنطینه آموختم چه فرصت هایی که داشته ام و از زیر چشمانم در رفته اند.
در قرنطینه آموختم علاوه بر چشم ها، قلب ها و افکار و باور ها را هم باید جست و زندگی را جور دیگر دید.
در قرنطینه آموختم که چقدر خانواده ها از هم دور شده اند.
در قرنطینه آموختم در خانه میشود رویِ فراخوان هایِ کانون بیشتر وقت گذاشت.
در قرنطینه آموختم من هم میتوانم آدم فعالی باشم اگر هر روز به گردش نروم.
در قرنطینه آموختم چقدر وسیله برایِ سرگرم شدن دارم.
در قرنطینه آموختم چقدر به دیدار دوست هایم وابسته بوده ام.
در قرنطینه آموختم چقدر سایت ها و پیج هایِ مفید وجود داشته و از وجودشان بی خبر بوده ام.(مثل سایت خود شما و مدرسهی نویسندگی)
در قرنطینه آموختم اینترنت چقدر در زندگی مان مهم شده است.
در قرنطینه آموختم میشود بدون تحمل گرما و سرما به کلاس رفت و آموخت.
در قرنطینه آموختم چقدر مدرسه را دوست داشته ام.
در قرنطینه آموختم که شاهکار هایِ ادبی بخوانم.
۱. در قرنطینه آموختم که زندگی در خانه هم جریان دارد، و حتی میتوان گفت جریان ِ بیشتری دارد.
۲. در قرنطینه آموختم که چگونه باید منظمتر باشم.
۳. در قرنطینه آموختم که نوشتن را بیشتر جدی بگیرم.
۴. در قرنطینه آموختم که چگونه میتوان از درون بزرگ شد!
۶. در قرنطینه آموختم که زندگی زیباست، با شرطِ انجام ِ کار!
۷. در قرنطینه آموختم که گنجشکان هر روز سر ساعت ِ خاصی و با تُنِ صدای خاصی آواز میخوانند.
۸. در قرنطینه آموختم که ماندن در خانه، مساوی انزوا و گوشهنشینی نیست.
۹. در قرنطینه آموختم که قدرِ دنیای بیرون را بیشتر بدانم.
۱۰. در قرنطینه آموختم که بهتر به صداهای اطراف گوش کنم.
۱۱. در قرنطینه آموختم که ما آدمها چقدر برای طبیعت و حیوانات، اسباب ِ اذیت بودهایم.
۱۲. در قرنطینه آموختم که باید بیشتر به آسمان کرد.
۱۳. در قرنطینه و از استاد ِ از راهِ دور آموختم که چکلیست چه چیز
مهمی ست!
عالی بود آموختههاتون.
در قرنطینه آموختم از دل مشکلات می شود بهترین فرصت ها رو ساخت.
در قرنطینه آموختم با تمرکز طولانی روی یک موضوع یا کسب مهارت، یادگیری مطلوب اتفاق می افتد.