سلام به شما دوست نازنین
در این صفحه میتوانید سوالاتی را که دربارۀ نوشتن، نویسندگی، تولید محتوا، استراتژی محتوا و نوشتن کتاب دارید، در قسمت کامنتها مطرح کنید.
پس از بررسی سوالات، در بازۀ زمانی 1 الی 7 روز، به پرسشها پاسخ میدهم.
همچنین مطالعۀ صدها پرسشوپاسخی که در ادامۀ این صفحه مشاهده میکنید احتمالاً برایتان مفید خواهد بود.
ضمناً برای کسب اطلاع دربارۀ دورهها روی لینکهای زیر کلیک کنید:
کارگاه آنلاین تمرین نوشتن (مکمل دورهی نویسندگی خلاق)
ارسال پیام به پشتیبانی تلگرامی مدرسه نویسندگی
برقرار باشید
شاهین کلانتری
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
3910 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
روی نیمکت نشسته بودم و به شهر نگاه میکردم.همش تو فکر این بودم باهاممیتونه چه کاری داشته باشه که ورم داشته آورده اینجا…و اینکه من با این صنمی ندارم که یاسمن توش گم شده باشه
همینجور با خودم کلنجار میرفتم که دو تا کاسه آش روی میز گذاشت و گفت:تو این هوای سرد آش میچسبه
زیر لب تشکر کردم و با آش جلو روم بازی میکردم که گفت:از رفتن به اون کار منصرف شو…
سوالی نگاهش کردم ادامه داد:شاید اینجا اونقدر که باید نتونی پیشرفت کنی اما میخوام باشی،،،
چند ثانیه ای سکوت کرد بعد یه نفس عمیق کشید و گفت:راستش من اولین باره تو چنین شرایطی قرار میگیرم اونجور که باید شاید نتونستم آدابشو بجا بیارم و اینو میدونم برای گفتن چنین حرفهایی اینجا مناسب نیست حداقلش باید یه کافی شاپ یا رستورانی دعوتتون میکردم اما بخاطر شرایطمنتونستم
یهو پریدم وسط حرفش و گفتم:اتفاقا من عاشق بامتهرانم
مستقیم تو چشام نگاه کرد از اون نگاه های تاییدی که میگفت میدونم…و من در این بین به خودم لعنت میفرستادم که چرا زبون به کام نمیگیرم.
سرمو انداختم پایین و با کاسه آشم وررفتم که صداش گوشامو تیز کرد:راستش…چیزه…چطور بگم…
زیرچشمی نگاهش کردم که سرش پایین بود و انگشتای دست راستش تو مشت دست چپش محصور شده بود و بهشون فشارمحسوسی وارد میکرد.همش با خودش در کلنجار بود بالاخره گفت:نمیدونم از کی و چجوری اما یهو به خودم اومدم و دیدم عاشق یه خانوم نویسنده شدم
“صدای رفیقم نسیم تو گوشم اکو شد که میگفت:_سحر به جان خودم این خوشگله عاشقته…
+نه بابا نسیم این کجا،،،من کجا،،،نشنیدی از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز،،،یه چرخ ماشینش برابری داره با کل سرمایه بابای من،،،
_مگه همه چی به پوله؟؟؟
+بله که به پوله مگه محمد بخاطر پول قید منو و عشقی که به هم داشتیمو نزد و رفت یکی دیگه رو گرفت
_اون جیره خور ننه باباش بود که رفت…بعدشم اون کلا آدم بی لیاقتی بود
+از کجا معلوم اینم اون مدلی نباشه
_ نیست،،،بابا جَوون بیست و خورده ای ساله نیست. سن و سالی داره ”
با صداش به خودم اومدم که گفت:درسته باید با خانواده خدمت میرسیدم و تشریفات خاص به خودش رو داره.اما برام اینقدر مهم و باارزش هستین که اول خواستم با خودتون درمیون بزارم بعد خونواده هارو مطلع کنم
کمی سکوت کردم تا تسلط نسبی بدست بیارم بعد شروع کردمبه حرف زدن:آقای پارسایی جدا از اینکه جواب من به پیشنهادتون چیه،،،یه مسئله ای هست من و شما از نظر طبقاتی خیلی باهم فاصله داریم.بنده از قشر متوسط رو به پایین جامعه هستم.
خونوادتون در جریان هستن؟؟اصلا چنین موضوع مهمی رو قبول میکنن؟؟
تو حرفم دوید و گفت:برای من و خونواده ام مهم اخلاق و رفتاره
درثانی خونواده من تشکیل شده از یه مادر همینطور که میدونین پدرم فوت کرده و خواهرام تو این سالها متوجه این شدن که من تو هیچ زمینه ای انتخاب اشتباهی نمیکنم و به اون میزان از اختیار و انسجام رسیدم که به خواسته اماحترام بزارن و باید احترام بزارن
البته منم تو سنی نیستم که کورکورانه جلو اومده باشم من همه شرایطو سنجیدم که الان جلو روتون قرار دارم و چنین پیشنهادی رو جسورانه عرض کردم از طرف مادرم باید بهتون بگم که گفت:هرچقدر به دل پسرم نشستی به دل من دوبرابرش نشستی!
از لبخند شیطانی که روی لباش نقش بسته بود لپام گل انداخت و با خجالتی که تو صدام مشهود بود پرسیدم:مگه مادرتون منو دیدن؟؟؟
گفت:گویا یه گپ دوستانه ای باهم داشتین یادتون نمیاد؟؟؟
به ذهن مغزماهیم فشار آوردم،،،،”یادم اومد یه ماه پیش بود سرمون حسابی شلوغ بود هرکی درگیر کاری بود باید کارمونو سر موقعه میرسوندیم تو این بَلبَشو آقای پارسایی صدام کرد و یه پوشه بهم داد و گفت:مادرم تو کافه پایین منتظره باید اینو بهش بدم اما میبینین که سرم شلوغه نمیتونم. شما اینکارو میکنین؟؟؟
کلافه نگاهش کردم که گفت:البته اگه سختتون نیست.ممنون میشم زحمتشو بکشین
به ناچار قبول کردم و گفتم:جناب پارسایی مادرتون چه شکلی هستن؟؟؟
با سرخوشی از قبول کردنم گفت:قیافه اش کپی منه فقط با روسری تصورش کن
از تصور آقای پارسایی با روسری خندم گرفت که گفت:ریش و سیبلمو فاکتور میگرفتی خوب
خندمو قورت دادم و پاکتو ازشون گرفتم به سمت کافه پایین شرکت رفتم
وقتی وارد کافه شدم با چشام دنبالشون میگشتم که یه خانوم مسن روسری سرکرده توجه امو جلب کرد که پشتش به در بود. البته پیدا کردنش کار سختی هم نبود چون جز ایشون خانوم مسنی تو کافه نبود که پشت یه میز تنها نشسته بود و منظره بیرون رو نگاه میکرد. به سمتش رفتم و گفتم:ببخشین خانوم پارسایی؟؟
جدی نگام کرد و بعد کم کم لبخند رو لبش اومد و گفت:بله خودم هستم
گفتم:سلام؛خوب هستین؟؟؟اینو آقای پارسایی دادن که بدمش به شما.خودشون کار داشتن نتونستن بیان
گفت:ممنون دخترم،زحمت کشیدی مادر
گفتم:خواهش میکنم کاری نکردم امری ندارین؟؟
بدون اینکه به محتویات داخل پوشه نگاه کنه گفت:وقت داری بشینی مادر،چایی سفارش دادم تنهایی به دلمنمیشینه
این پا اونپا میکردم کهمحترمانه خواسته اشو رد کنم که دوباره گفت:بیا بشین مادر
قبول کردم و کنارش نشستم ازم پرسید:چندسالمه و کارم چیه و خلاصه از این حرفا وقتی سفارششو آوردن ازم پرسید”چی میخوری؟”اومدم بگم”ممنون چیزی میل ندارم” که گفت:چایی و کیک گردویی خوبه؟؟؟
ازم نظر نخواسته به گارسون سفارش داد.
داشت به دور شدن گارسوننگاه میکرد و نیمرخش تو دید من بود.به ظاهر زن مهربون و شیرینی می اومد.
شروع به حرف زدن کرد:قبلنا به اینجور جاها میگفتن تریا،یه قهوه داشت و چایی با یه دستمال سه گوش شده کنارش،همیشه صدای بسطامی و بنان از گرامافون و ضبط صوتاشون شنیده میشد.
لبخند تلخی زد و ادامه داد:مثل الانا نبود.اون زمان صفای دیگه ای داشت.دنیا خیلی عوض شده؛نه تنها دنیا بلکه آدما هم عوض شدن.قدیما مثل الان نبود؛پسر پشت لبش سبز میشد براش زن میگرفتن. همینطور دختر که حرف زدن یاد میگرفت میگفتن دیگه وقت شوهر کردنته…اصلا به ما مجال فکر کردن نمیدادن یهو تا میومدیم حرفاشونو حلاجی کنیم خودمونو سر سفره عقد میدیدم که عاقد منتظره جواب بله ماست.
الان یه سری دختر و پسر خودشون میبرن و میدوزن موقع تن کردن خونواده هارو درجریان قرار میدن
یه سری هم مثل پسر من ازدواج رو برا خودش هیولا تصور کرده و ازش فرار میکنه
گفتم:متاسفانه زمونه خراب شده یعنی درستش اینه آدما خرابش کردن.
ببخشین اینو میگم حاج خانوم…به اسم روشن فکری یه مشت احمق فکر گند زدیم به باورها و اعتقاداتمون،به آرزوهامون…محصول بدست اومده هم شده یه مشت آدم افسرده که منتظر تموم شدن نقششون تو این دنیا هستن
با سر حرفامو تایید کرد و گفت:دقیقا همینطوره دخترم…انتخاب اشتباه یه سریا توصیه های اشتباه و یه طرفه اشون باعث شده یه سریای دیگه از ازدواج بترسن
گفتم:اینقدر آدمای اشتباه اطرافمون زیاده که آدم خوبا تو این مابین گم شدن آدمای به ظاهر خوب حق آدم خوبای واقعی رو گرفتن
باید به پسرتون حق داد ازدواج واقعا مسئولیتش سنگینه،عشق و علاقه یه طرف داستانه؛باورها،عقاید،رفتاریت،افکاریت…همه اینارو شامل میشه
گفت:ای مادر قدیما این چیزا نبود
گفتم:قدیما اینقدر ذهنا باز نبود.بچه هفت ساله با آدمچهل و هفت ساله از نظر آگاهی همتراز نبود.اونموقع یه چیزایی رو پدر ومادرا به بچه دیکته میکردن اما الان برعکس شده…شرمنده اینقدر واضح عرض میکنم ذهنیت اونموقع های ما این بود که خواهر برادرامونو لک لکا از آسمون آوردن اما الان…
سکوت کردم پیرزن روبروم با تحسین نگاهم میکرد و گفت:مشخصه از زمونه دلت حسابی پُره مادر؟!
فقط به لبخندی اکتفا کردم اما تو دلم گفتم”پُر برای یه لحظه اشه…”
بعد صرف چاییمون تا دم در بدرقه اش کردم و به سرکارم برگشتم”
گفتم:بله خانوم بسیار خوش مشربی بودن
سرشو برگردوند و به شهر نگاه کرد منم همینکارو کردم و به دورترین نقطه چشم دوختم
گفت:بنظرم این ترس و فرار طولانی مدتم به این انتخاب ۳۶سالگیممی ارزه…
گفتم:به نظر بنده شما تا با خانواده تشریف نیارین، انتخاب ۳۶ سالگیتون میپره…
یهو سرشو به سمت من برگردوند متحیر نگام کرد و گفت:این یعنی بله
اون روی شیطونم نمایان شده بود که گفتم:من این حرفو زدم؟؟؟
سرخوش خندید و گفت:اما غیرمستقیم زدی!
یه قاشق آش گذاشتم تو دهنمو گفتم:تو نویسندگی بهش میگن ایهام.
سرخوش و بلند خندید و من رو هم ترغیب به خنده کرد…
خنده هامون تو کل فضا پخش شد طوری که صدای اعتراض کلاغا هم دراومد.
این بار انتخابم از روی خواهش قلبم نبود،از روی اصرار عقلم بود.افلاطون میگه:اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داشتی،زیاد جدی نگیر،چون کار دل دوست داشتنه؛مثل چشم که کارش دیدنه.
اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی،اگه عقلت عاشق شد؛بدون چیزی رو تجربه میکنی که اسمش عشقِ
سلام؛میخواستم نقاط ضعف و قوت این داستاتی که نوشتم رو به بنده بگید
ممنون میشم
درود سحر عزیز
شما مایۀ خوب نوشتن رو دارید.
چند پیشنهاد:
یه وبلاگ بزنید و نوشتههاتون رو روی وبلاگتون منتشر کنید. دنبال خواننده هم نباشید. اینجا در این رابطه گفتم:
وبلاگ نویسیبرای بازخورد گرفتن عجله نداشته باشید. تو لینک زیر در این رابطه گفتم:
بازخورد گرفتن
ممنون جناب کلانتری
سلام سحر جان
با اجازه استاد، داستانت عالیه. من توی خوندن متن های داستانی خیلی سخت پسندم ولی داستانت به دلم نشست، الان یکی از شخصیت های درونیم، یه چشمش پر از حلقه های اشکه(مثل این انیمه های ژاپنی) یه چشمش پر از شادی
بدرخشی عزیزم
به امید پیشرفت های بیشتر
سلام دوست عزیز؛ممنون از حسن لطفت
سلام؛وقتتون بخیر.بنده نویسنده ای تازه کار هستم و چندین داستان کوتاه نوشتم میخواستم براتون دو نمونه بفرستم بخونین تقاط ضعف و قوت منو بهم بگین؛و اینکه چقدر در این راه استعداد دارم.ممنون میشم
سلام رقیه نازنین
میترسم بگم بفرستید اما نرسم بخونم.
متاسفانه هزاران هزار ایمیل و پیام دارم که هنوز نرسیدم جواب بدم و چند ساله که این موضوع گوشۀ ذهنم مونده و شرمندۀ بعضی دوستان شدم.
یه پیشنهاد:
میتونید یه وبلاگ بزنید. نوشتههاتون رو روی وبلاگتون منتشر کنید و بعد لینک وبلاگتون رو همینجا برای من بفرستید.
استاد عزیز سلام
می بخشید، شما همه اش به سوالات من جواب می دهید و باز من مجددا مزاحم تان می شوم
هر وقت توانستید، خوشحال می شویم این سوال را جواب دهید، فکر کنم سوال خیلی ها هم باشه.
من عادت دارم داستانم را بر کاغذ می نویسم، یعنی وقتی می نشینم تا تایپ کنم، اولا که اون قدرت تخیلم کاهش پیدا می کنه، و اینکه بعد یه مدت از کت و کول می افتم و منصرف می شوم، می خواستم بدونم که، نوشته های دست نویس رو چجوری به متن تایپی تبدیل کنم؟ راهکار های زیادی تو اینترنت خوندم، خواستم نظر شما رو هم بدونم
با تشکر، استاد عزیز
شاگردتان، آریانا لطفی
سلام
تو قسمت پونزدهم مطلب زیر در این رابطه نوشتم:
چگونه نویسنده شویم
سلام استاد
ممنون که به سوالات جواب میدید
در رابطه با سوال های قبلی منظورم کلمات عربی بوده که آشنا هستند و به کار میرن . البته من قصد ندارم از کلمات عربی در جایی استفاده کنم اما فکر کردم لازمه که بدونم
فدای تو شهریار جان
آره میتونی به کار ببری.
البته اگر معادل فارسی خوب و مناسب اون کلمات رو پیدا کردی چه بهتر که فارسی بنویسی.
سلام
من ۹ ماه هسع که وقت صرف ساختن دنیای کتابم کردم. دنیایی مطابق دنیای واقعی ولی با رویداد های کمی متفاوت. اما هنوز استارتش رو نزدم با اینکه تمامی داستان های کتابم رو برنامه ریزی شده دارم و آمادم.
چیزی که مانع نوشتنم میشه اینه که آیا ژانر فانتزی / درام یا بقول جهانی ”دارک فانتزی“ در ایران مخاطب داره یا نه؟
من کتابم در ژانر فانتزی واقع گرایانست. شخصیت های فراانسان ولی علمی و منطقی، همچنین بخشی از کتاب با مضمون مدرنیزه کردن شخصیت های شاهنامست، مثلا زال با ویژگی هاش در شاهنامه اگر در دنیای امروز حضور میداشت چطور میشد، یا گردآفرید و شخصیت های دیگه، همچنین افسانه های محلی و فرهنگی ایران هم هست. و بعد در چهارچوب این تم موضوعات اجتماعی انسانی فلسفی و اخلاقی رو بیان میکنم این طوری داستان های کتاب سنگین و گاها احساسیه، تا خواننده رو درمورد اون موضوع به فکر فرو ببرم
اما بنظرم مخاطب زیادی برای این ژانر و موضوعات وجود نداره که من بخوام تلاشی در این ژانر بکنم و شاید برای همین هم هست کسی قبل از من این کار رو نکرده
میخواستم نظر شما رو بدونم در اینباره
با تشکر
یاشار عزیز
اگر نوشتن رو دوست داری، و از نوشتن این نوع داستانها لذت میبری؟ چرا خودت رو درگیر حواشی میکنی.
خود نوشتن بزرگترین پاداش نوشته.
مخاطب هم ممکنه در نهایت به دست بیاد، ممکن هم هست نیاد.
ضمن اینکه اگر شما برای معرفی کارت تلاش کنی، قطعاً توی همین ایران هم میتونی مخاطبهای خوبی پیدا کنی.
برقرار باشی.
سلام استاد عزیز
میخواستم در کافه نویسندگان براتون پیام ارسال کنم که متاسفانه میسر نبود به همین دلیل سوالن را اینجا میپرسم .
باتوجه به لایو امروزتون در صدداستان ، گفتید قراره دوره چهارم صدداستان شروع بشه و دوستانی که عقب موندن هم میتونن دراین گروه عضو باشن . اگه اجازه بدید علی رغم اینکه صدداستانم را تموم کردم میخواستن دوباره بااین گروه همراه بشم و بادست پر و دیدگاه جدیدتری این مسیر را طی کنم . حتم دارم انجام این تمرین و انظباطش برای پیشرفتم بسیار مفید خواهد بود .
درود فریده خانم گرامی
مشکلی نداره.
خیلی هم عالیه.
سلام وقت بخیر!
برای دوره نویسندگی نمیشه ده دیقه چت باشه؟! حتما باید تلفنی باشه؟ ما که با ادبیم اخه 🙁
سلام
متوجه نشدم منظورتون از با ادب بودن چیه.
سلام! خیلی واضح نوشتم که.
در کل شرط سختیه باید یه دوره فن بیان برم بعد تازه بیام واسه کلاس نویسندگی تست بدم :O
مصاحبۀ ما نیازی به فن بیان نداره. یک گفتوگوی رسمیه دربارۀ نگاه شما به نوشتن و نویسندگی.
سلام شاهین جان. وقتت بخیر. میخواستم ازتون نظر خواهی کنم. ما با تعدادی از بچهها یک گروه داریم و هر روز برنامه انتشار مطلب و مقاله در سایت داریم. من برای اینکه دوستان منظم پیش برن و وقفهای در نوشتنشون نیفته، گزارش روزانه در گروه میذارم. یعنی هر روز صبح کسانیکه لینک مطلب شب قبل رو فرستاده باشن اسمشون رو در یک جدول ثبت میکنم و میفرستم در گروه. اینکار برای بچهها انگیزهای به وجود میاره که ادامه بدن و خونههای جدول جلوی اسمشون که سبز میشه، تشویق میشن برای ادامه دادن.
من یک ایده دارم برای دوستان . نمیخوام این حرکت ما یکجا رها بشه، قصد دارم این همراهی ما یک دستاورد داشته باشه، پیشنهاد دادم یک کتاب باهم بنویسیم و تجربیاتی که تا الان از کار محتوا داریم (هر کسی با توجه به حوزهای که در اون محتوا تولید میکنه) در کتاب بیاریم.تجربه، نظر، پیشنهاد، خاطره و کلا هر چی که یاد گرفتیم، بنویسیم و به صورت یک کتاب ارائه بدیم. البته اینم اضافه کنم ما فعلا سه ماهه که منظم و هدفمند داریم پیش میریم، اغلب دوستان گفتن که خیلی این حرکت موثر بوده در نظم و تداوم کار محتواشون.
و اینکه تا قبل از پایان سال میخوام بچهها تجربیات و دستاوردهاشون رو بنویسن و در سال جدید کتاب به چاپ برسه.
اگر پیشنهاد و نظری دارید، ممنون میشم بفرمایید.
درود بیتا جان
ایدۀ فوقالعادۀ خوبیه.
حتما من رو هم در جریان کارتون بذارید.
سعی میکنم حتما یه مقدمه هم براتون بنویسم.
شاد و برقرار باشی دوست خوبم.
استاد عزیز سلام.
می خواستم لینک کانال اینستاگرامی خود را در اینجا بگذارم، در مورد بازی های رایانه ای است، در این کانال، ما بازی های رایانه ای رو نقد و بررسی می کنیم، و همچنین هفته نامه دیجیتالی ریویولند را در استوری و هایلایت قرار می دهیم، و کلی چیزای دیگه در زمینه بازی، خوشحال می شوم یه سری بزنید، امیدوارم بتوانم کمکی بکنم به همگی، باز هم با تشکر از استاد کلانتری عزیز
لینک کانال:
https://www.instagram.com/review__land/
همچنین یک وبلاگ انگلیسی در زمینه بازی نوشتم، به اسم نقد و بررسی با آریانا، که در بلاگر هست، و فیلتر است، ولی باز لینکش را قرار می دهم شاید به کار بیاید.
Aryanalotfi.blogspot.com
امیدوارم خوشتون بیاد، شاد زی
سلام ایا شما وبلاگ منو مطالعه فرمودید تاراهنماییم کنید در چه زمینه ای استعداد دارم
سلام سمیه عزیز
وقتی کامنت میذارید تو قسمت وب سایت آدرس وبلاگ خودتون رو بنویسید تا من بتونم روی لینک کلیک کنم و وبلاگتون رو ببینم.
سلام وعرض ادب خواستم سوال کنم برای ندشتن داستان های تخیلی چطورباید پیش برم و چه مطالبی رو باید بدونم ممنون میشم راهنماییم کنید
سلام شهرزاد عزیز
بهترین کار اینه که به شکل دیوانهوار و افراطی داستانهای این حوزه رو بخونید.
سلام و خسته نباشید
به نظر شما اشکالی ندارد که متنی داستان وار رو به صورت محاوره ای بنویسیم و بعد از نوشتن کامل داستان؛متن رو به صورت نوشتاری در بیاریم؟
سوال دیگم این هست که،شما اگر داستان (پیرمرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد)نوشته یوناس یوناسون رو خوانده باشید متوجه میشوید داستان در بازه ای طولانی نوشته شده و با وجود انکه داستان بسیار گیراست ولی داستان روال طبیعی را دنبال نمیکند،برای همین خواستم سوال کنم که آیا ممکن است داستان گیرایی خوبی داشته باشد ولی انسجام داستان طبیعی نباشد؟یعنی نویسنده از هر دری سخن بگوید و روال داستان را هم حفظ کند.به نظر شما این سبک نوشته مشکلی دارد؟
سلام
در پاسخ سوال اول:
خیلی هم عالیه همین کار رو بکنید.
در پاسخ سوال دوم:
میلان کوندرا میگه: رمان میتونه طرح مشخص نداشته باشه؛ اما اگر طرح دقیق نداره باید روح و مضامین مشترک داشته باشه. (نقل به مضمون)
پیشنهاد من به شما اینه که بخونید. تا میتونید انواع و اقسام رمانها رو بخونید تا با شیوۀ اجرای الگوهای مختلف آشنا بشید.
سلام استاد
در رابطه با سوال قبل: منظورم این بود که در کل تا حدی کلمات عربی رو جایگزین کلمات فارسی که جا افتاده ن و به کار می روند کنم.
شهریار جان
من حرفت رو فهمیدم.
منظورم اینه که کلماتی عربی آشنا رو میگی کاملاً تو زبان ما حل شدن و استفاده میشن یا نه کلمات غریبی رو میگی که هیچ کسی معنیشون رو نمیدونه؟
سلام و عرض ادب دوباره خدمت شما استاد عزیز
نمی دانم این چندمین سوالی است که دارم می پرسم، ولی ظاهرا فقط اینجا می توانم راحت سوالاتم را مطرح کنم.
من شروع به نوشتن داستانی تخیلی کردم، در دنیایی بدیع، و از نکاتی که در مدرسه نویسندگی شما و همکاران زحمت کش تان قرار دادید
هم استفاده کردم تا مطالب پیش از نوشتن داستان را ( مثل اطلاعات هر کاراکتر، و غیره..) را سازمان بندی کنم.
الان یک سوال داشتم، یک سری کتاب خود را به صورت چندین تا داستان کوتاه می نویسند که در یک دنیا و حول یک داستان می چرخد، می نویسند، مثل کتاب های شرلوک هولمز، یا کتاب های تخیلی ویچر، عده ای هم کل ماجرا را در قالب یک رمان بلند می نویسند.
حالا می خواستم بپرسم که به نظر شما، کدوم حالت بهتر است؟ من خودم فکر می کنم که تیکه تیکه کردن ماجرا توی چند داستان کوتاه، می تونه مخاطب پسند تر باشه، ولی اینکه همه در قالب یک رمان بلند باشه، می تونه بیشتر مخاطب رو درگیر کنه و داستان رو بیشتر به طرف مقابل بفهمونه، حالا می خواستم از شما بپرسم کدام بهتر است؟ در اینترنت که جوابی نیافتم، یکی به شدت مخالف رمان بود، یکی به شدت مخالف داستان کوتاه، می خواستم نظر شخصی و حرفه ای شما رو هم بدونم، البته باز عذر می خواهم که دفعات پیاپی مزاحم تان می شوم، ولی این ایده رو چندین وقته تو ذهنم داشتم، ولی در حال نوشتن داستان دیگری بودم، و هر وقت وسط یک پروژه، داستان دیگه ای رو شروع کردم، خوب پیش نرفت.
ممنون می شوم اگر نظر حرفه ای و شخصی تان را با من در اشتراک بگذارید.
بسیار از زحمات تان ممنون هستم جناب کلانتری.
آرزوی تندرستی و سلامتی در آغوش خانواده تان.
شاگردتان، آریانا لطفی.
سلام آریانا جان
امتحان کن. اینا رو فقط در دل کار و آزمایش متوجه مبشی.
بنویس، ببین چی پیش میاد.
کلاً الان بهتره فقط رو ارتقای مهارت نویسندگی خودت تمرکز کنی.
سلام. چطور می تونم *لینک دانلود پولی* در وبلاگم بذارم؟ تا بازدیدکنندگان اون مطلب رو دانلود پولی کنن؟
پویا جان
برای پیدا کردن جواب این جور سوالها فقط کافیه یه کم توی گوگل سرچ کنی.
سلام استاد
میخواستم بدونم اشکالی داره که در متون و داستان ها از کلمات عربی استفاده کنم ؟
سلام
بستگی داره شهریار عزیز
من نمیدونم دقیقاً منظورت چیه؛ کلماتی که تو فارسی به کار میرن و جا افتادن، یا نه کلماتی که کسی معنیشون رو نمیدونه.
سلام و خسته نباشید
خواستم بپرسم که چطور میتونم بعد از اتمام یک مرحله از نوشتن و استراحت با نوشته و شخصیت داستانم ارتباط برقرار کنم؟واقعیتش بعد نوشتن،ختی با وقفه ای کوتاه ممکنه رشته کلام از دست ادم بره و متن جدید حس و حال متن قبلی رو نداشته باشه.اگر ممنکه جواب کاملی بدید.
واقعا ممنون
خب، حالا این سوال کاملتر شد.
این اصلاً بد نیست.
اینکه بعد از مدتی فاصله با متن احساس بیگانگی کنی خوبه، چون کمک میکنه با خونسردی بیشتری متن رو ویرایش کنی، و وابستگی به متن مانع کار تو نشه.
سلام و خسته نباشید
خواستم سوال کنم که،چطوری میتونم بعد از اتمام یک مرحله از نوشتن و استراحت، دوباره با نوشته و شخصیت درون داستان ارتباط برقرار کنم؟
سلام محمدصدرا
سوالت یه مقدار کلیه.
باید بگی در حال حاضر مشکلت چیه دقیقا؟
منظورت از ارتباط چیه؟
سلام مشکلی ندارد از مطالب سایت در کانالم استفاده کنم ؟
سلام محمد عزیز
نقل مطالب با ذکر اسم منبع مشکلی نداره.
سلام ببخشید من چند دهمین بار پیام میزارم لطفا پاسخ بدین ادرس وبلاگم ایمیل کردم و اینجا هم فرستادم نظرتون لطف کنیدtotem7.blogfa. con
سلام سمیه عزیز
وبلاگ شما رو باز کردم تا بخونم.
سلام استاد
من دنبال تیتر ها و عنوان های مطلوب و خلاقانه ای میگردم. میخواستم بپرسم که سایت یا کانالی میشناسید که این عنوان ها رو معرفی کنند یا نه
ممنون
سلام شهریار جان
دقیقا برای چه کاری دنبال تیتر و عنوان هستی؟
با سلام دوباره خدمت استاد عزیز و ارجمند
امیدوارم تندرست و شاد باشید.
یک سوالی داشتم، سایت خارجی را سراغ دارید که بتواند کتاب ما را ( از ایران ) نشر کند؟ بعد اینکه دریافت مجوز از ارشاد اسلامی، به عنوان نویسنده و بدون ناشر، شدنی است؟ یعنی به عنوان ناشر مولف می شود مجوز چاپ گرفت؟
سلام آریا جان
سوال اولت رو دقیقا متوجه نشدم.
ولی میشه از طریق آمازون کتاب چاپ کرد.
به عنوان ناشر مولف هم میتونید کتاب چاپ کنید. باید به وزارت ارشاد مراجعه کنید.
سلام خداقوت.
میشه لطفا پیاممو چک کنید.اخه من شمارموعوض کردم با یک ایمیل دیگه اومدم.
وبهتون گفتم چه کتابایی میخونم و چقدرمطالعه دارم.من خیلی منتظرم.
سلام زهرای گرامی
کامنتهای قبلی رو جواب دادم.
جوابتون رو ندیدید؟
سلام
من یه دختر 8ساله داذم که به شدت به مظالعه علاقه مند هست و کتاب زیاد میخونه(در سطح کلاس پنجم)
چطور میتونم استعداد نوشتن را در موردش ارزیابی کنم و یا در مسیر قرارش بدم
سلام حسین عزیز
تا میتونید فرزندتون رو به سمت مطالعۀ آثار داستانی خوب تشویق کنید.
این کتاب شاید کمکتون کنه:
https://shahreketabonline.com/Products/Details/307966/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87_%DB%8C%DA%A9_%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86_%D8%AA%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%AA_%DA%A9%D9%86%DB%8C%D9%85
سلام ببخشید من ۱۵سالمه و خیلی به نوشتن داستان های کودک و نوجوان علاقه دارم
اگه میشه من رو راهنمایی کنید و بگید که چطوری میتونم در این زمینه پیشرفت کنم و در چه جاهایی عضو بشوم🙏🏻
با سپاس
سلام زهرا جان
داستان کودک و بزرگسال فرقی نداره. پایهها مشترکه.
اینکه میخوای بنویسی عالیه و جای تحسین داره.
با یه عادت روزانه شروع کن و با جدیت این عادت رو حفظ کن تا به گامهای بعدی برسی. صفحات صبحگاهی برای شروع عالیه:
صفحات صبحگاهی
سلام آقای کلانتری
وقتتون بخیر
کسی رو میشناسم که هر هفته میشه توی چند تا سایت و نشریه ازش مطلب تازه دید.این میزان فعالیتش همیشه برام غبطه برانگیز بوده.اما سوالم اینه که چطور می تونیم این همه حرف غیر تکراری برای نوشتن داشته باشیم؟چطور می تونیم به این مرحله برسیم؟
سلام یاسمن عزیز
شما هم بدون شک میتونید به این مرحله برسید.
موضوع مهم تداوم در مسیر تمرینهای درسته.
یکی از کارهایی که در این زمینه به شما کمک میکنه وبلاگنویسیِ حرفهای و منظمه.
قبلاً مطالب زیر رو در این رابطه نوشتم:
وبلاگ نویسی
سلام و عرض ادب واحترام خدمت شما.
من مدتیه که سایت شما رو دنبال می کنم و مطالبتون رو مطالعه میکنم،واقعا کاربردی و جذاب اند و خیلی خوشحالم از از پیدا کردن چنین سایتی.
من وقتی مطالب شمارو مطالعه می کنم احساس می کنم خیلی دوست دارم چیزی بنویسم ،و فکر نمی کنم که دقیقا چی و زمانیکه در شرایط مناسب می خوام مطلبی بنویسم چیزی به فکرم نمیاد،احساسات منفی بهم هجوم میارن که باعث می شن نتونم بنویسم و یهو،کلا قید همه چیو بزنم،اما نویسنده هایی را هم دیده ام که همیشه در انزوا بوده اند و حتی شاید افسردگی داشتند امامطالب و کتاب های خوبی می نوشتند.
علاوه بر این من مدتیه که یک وبلاگ زدم و تنها مطالبی که برای نوشتن به ذهنم میاد عاشقانه است در صورتی که نه ادم عاشقی هستم نه اصلا تو این حال وهوام.من 15 سالمه و از 9سالگی عضو ثابت کتابخونه بودم و کتابای زیادی در هر زمینه خوندم،وجدیدا هم یه سری کتاب و برای ساختن یک کتابخونه شخصی خریدم.کتابه هایی که مطالعه کردم(رمان های نوجوانانه،عاشقانه،علمی مثل غرور و تعصب ،سه شنبه ها باموری،شازده کوچولو برای بزرگترها وخود کتاب شازده کوچولو،پر،سیزده دلیل برای اینکه…،مادربزرگ سلام می رساند و می گوید متاسف است،اردک سیاه،وسط نا کجا اباد،کتاب هایی در مورد علم کوانتوم و…. چند تایی را هم خردم و دارم،سوال من اینه که؛شما برای نوشتن چه روشی رو بهم پیشنهاد میکنین؟
ممنون از لطفتون (و مطالب جالبو خوندنیتون)
سلام راضیه عزیز
به خاطر اینکه اینقدر خوب کتاب میخونی بهت تبریک میگم.
اما پیشنهادم بهت اینه که شروع کنی دربارۀ کتابها بنویسی. یعنی یه مدت دلنوشته ننویس و فقط دربارۀ حس و حال خودت دربارۀ کتابهایی که میخونی بنویس.
این میتونه جنس نوشتههاتو تغییر بدی.
لینک نوشتههای جدیدت رو برام بفرست.
سلام،اول از همه ممنون از توجه تون و اینکه وقت گذاشتین برای جواب دادن،ممنونم،همچنین از پیشنهاد و توصیه خوبتون نهایت استفاده رو می برم و سعی می کنم به زودی لینک مطالب جدیدی که با کمک و نظر شما خواهم نوشت رو براتون ارسال کنم.با تشکر
زنده باد راضیه نازنین
با آرزوی درخشش روزافزون شما
سلام.وبلاگمtotem7.blogfa.com
فقط روزنامه هامو چطور ارسال کنم استاد
زنده باد. مبارکه. با قدرت ادامه بدید.
سلام ببخشید روزنامه هامو از طریق وبلاگ نمیتونم ارسال کنم لطفا راهنمایی بفرمایید
منظورتون از روزنامه چیه سمیه عزیز؟
روزنامه هایی که اثارم چاپ شده
سلام بزرگوار
من سی سالمه از بچگی علاقه ی زیادی ب نوشتن داشتم و از همون موقع شروع ب نوشتن داستان کردم وتا سن پونزده شونزده سالگی ادامه داشت طوری ک داستان های صد صفحه ای مینوشتم، اما بعدازدواجم از نوشتن فاصله گرفتم سالها، الان مدتی هست ک دلم میخواد دوباره شروع ب نوشتن بکنم اما هربار سراغ نوشتن میرم نمیتونم بنویسم انگار حرفی برای گفتن ندارم، احساس میکنم نقطه ی تخیل ، خلاقیت و دایره ی لغاتم ب شدت ضعیف شده و نمیدونم واقعا چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید چون عاشق نوشتن هستم
یگانه عزیز
این دو تمرین رو بی وقفه انجام بدید:
صفحات صبحگاهیکلمهبرداریبا تداوم در تمرینها گره از کارتون باز میشه.
سلام داداش شاهین برای ایجاد کانال تلگرام حرفه ای جایی یا شخصی اگر میشناسید لطفا معرفی کنید.ممنونم
علی جان
منظور شما تولید محتوا برای کانال تلگرامه؟
سلام آقای کلانتری من سی سالمه از بچگی علاقه زیادی ب نویسندگی داشتم طوری ک از همون بچگی شروع ب نوشتن داستان کردم و تا هفده هجده سالگی هم ادامه داشت طوری ک داستان های صد صفحه ای مینوشتم، اما با توجه ب یه سری دغدغه ها دیگه از نوشتن فاصله گرفتم الان مدتهاست ک دلم میخواد بنویسم و فکر میکنم حرف برای گفتن زیاد دارم اما هربار ک شروع ب نوشتن میکنم احساس میکنم چیزی برای نوشتن ندارم و ب شدت حس تخیلم کور شده، دامنه ی دایره لغاتم ضعیف شده، لطفا راهنماییم کنید ک از کجا شروع کنم تا دوباره موفق بشم در نوشتن و خلاقیت و تخیلم دوباره مثل سابق بشه ممنون
سلام یگانه عزیز
با نوشتن منظم صفحات صبحگاهی شروع کنید، اگه متوقفش نکنید دوباره موتور خلاقیت شما رو روشن میکنه:
صفحات صبحگاهی
سلام استاد وقتتون بخیر چند سوال در مورد تفاوت چاپ کتاب به صورت نسخه ی کاغذی و دیجیتال داشتم.
می خواستم بدونم فروش و استقبال کتاب رمان الان با چاپ به صورت نسخه ی کاغذی بهتره یا دیجیتال؟
و اینکه چقدر ممکنه هزینه داشته باشه مثلا کتاب رمان 400صفحه ای برای 1000نسخه. ممنون از توجهتون.
سلام زهرای عزیز
دربارۀ این موضوع نمیشه نظر مشخصی داد. بستگی داره به کتابی که میخواد منتشر بشه.
دربارۀ هزینۀ چاپ هم در حال حاضر اطلاع دقیقی ندارم چون قیمت کاغذ مدام در نوسانه.
در این رابطه میتونید از آقای منصور سجاد سوال کنید:
t.me/Mn_sajad
سلام و عرض ادب
در رابطه با تغییر سبک نگارش علمی به سبک ساده نویسی لطفا راهنمایی بفرمایید.
با احترام
سلام سپیده گرامی
این کار یه فرایند تدریجیه، و باید تمرینهای مختلفی رو انجام بدید.
شاید نوشتن هزارکلمهها و صفحات صبحگاهی برای شروع یه گام مناسب و مفید باشه:
صفحات صبحگاهی
هزار کلمه
۱.چه راههای وجود داره تا ناشر به اولین کار یه نویسنده به چشم اثری نه چندان جالب نگاه نکنه ، فقط به این خاطر که اولین کارشه ؟(منظورم هر شیوه ای به جز ویرایش چندین باره متن و تحویل نوشته ها بصورت تایپ شده و مرتب و …)
۲.وقتی نوشته ها دست ناشر هست و در حال خوندشونه ، چه ضمانتی هست که این نوشته ها به سرقت ادبی نره ؟ (یعنی پیش از امضای قرارداد بین مولف و ناشر که هیچ برگه ی رسمی ای برای ادعای اون متن ادبی وجود نداره . در این صورت اگه ضمانتی نباشه ناشر میتونه خیلی راحت متن رو به نام خودش یا شخص دیگه ای ثبت کنه .)
۳.آیا شدنیه که یه فرد عادی و بدون هیچ تخصص و سابقه ای تو زمینه های مختلف ادبیات (نویسندگی،شاعری،روزنامه نگاری و …) بخواد یه مقاله تو روزنامه بنویسه و چاپ کنه ؟ موضوع مقاله هم نه سیاسیه و نه مذهبی در مورد برنامه های صدا و سیماست .
پیشاپیش از پاسختون ممنونم.
۱. بهترین راه برای جلب توجه ناشر به کار یک نویسنده تازه کار چیه ؟ علاوه بر متن خوب و ویرایش شده بدست نویسنده تا حدی که خودش راضی باشه ، چه کاری میشه انجام میداد تا دیدگاه ناشر به نویسنده اینطور نباشه که چون غیر حرفه ایه ، حتما متن نه چندان دلچسبی نوشته ؟
۲.زمانی که نوشته ها دست ناشر هست ، چه ضمانتی هست برای اینکه اون متن مورد سو استفاده قرار نگیره ؟ منظورم قبل از امضای قراردادشونه و موقعی که هنوز نویسنده منتظر نظر ناشره .
۳.اگه کسی بخواد یک مقاله ی کوتاه در روزنامه چاپ کنه ، مشکلی نیست اگه فرد عادی اونو بنویسه ؟ یعنی تا به حال هیچ فعالیتی تو زمینه ی نوشتن نداشته و هیچ کس هم نمیشناستش . (مقاله ی مورد نظر هم نه سیاسیه نه مذهبی یک متن بی حاشیه در مورد برنامه های صدا و سیما.)
اگه مشکلی نیست ، برای چاپش چه اقداماتی باید انجام داد ؟
پیشاپیش از پاسختون ممنونم .
سلام عزیز
میشه کمی مفصلتر هم به سوالات شما جواب داد. اما به نظرم بهتره که به ظور خلاصه از اصل مطلب بگم:
فعلاً درگیر اینجور مسائل نشید.
اینا سوالاتی نیست که یه جواب کلی براش پیدا کنید و راحت بشید.
نیازه که وقت بذارید، مطالعه کنید و در طول مسیر با مطالعۀ مداوم و تجربۀ بی وقفه بعضی چیزها رو درک کنید.
بنابراین اگر واقعاً میخواید خوب بنویسید و موفق باشید شروع کنید و به طور جدی کتاب بخونید و بنویسید.
بقیه چیزا رو خود به خود در طور مسیر میفهمید.
درود. ببخشید روزنامه هامو نمیتونم وارد وبلاگ کنم چطور براتون ارسال کنم
سلام من یه وبلاگ دارم.
از کجا هاست و دامنه بخرم تا قالب وبلاگم مثل قالب سایت شما شود؟
سلام پارسا جان
قالب ربطی به هاست و دامنه ندارد. (دامنه از وب رمز و هاست را از هاست دی ال تهیه کردهام)
قالب سایت من یه قالب آماده به اسم impreza است.
سلام روز بخیر.
کتاب و فایل صوتی مد نظرم وتوسعه فردی از کجا شروع کنم…برای این کار وب سایت اوکی یا تلگرام واینستا و میخوام بتونم بنویسم من مدیریت خوندم اما الان فک میکنم بهترین کار نوشتن نوشتن ایجاد مباحث توسعه فردی ومعنویت ..البته هزینه سه میلیون برای ایجاد محتوی نقد فقط میپذیرید…
سپاس
سلام فرشته عزیز
دقیقاً متوجه سوال شما نشدم.
امکان داره واضحتر بنویسید.
سلام، چجوری میتونم یک وبلاگ شخصی درست کنم؟
سلام محدثه عزیز
هم میتونید خودتون هاست و دامنه بخرید و وبلاگ بسازید، هم میتونید از سرویسهای وبلاگنویسی استفاده کنید.
اینجا در این رابطه با جزئیات بیشتر گفتم:
آموزش وبلاگ نویسی
ساخت سایت شخصی
سلام استاد
میخواستم بدونم که همیشه در شروع داستان باید حتما اسم شخصیت ها همانجا آورده بشود یا امکانش هست خواننده رو به مرور با شخصیت ها آشنا کنیم. اگه این کار سلیقه ایه و شما تجربه ش رو داشتید ممنون میشم از بازخورد ها تعریف کنید
سلام شهریار عزیز
نه، هیچ الزامی نیست.
میتونی تدریجی این کار رو بکنی.
تو بعضی از داستانها هم شخصیت اسمش معلوم نمیشه اصلا.
سلام مجدد بخشید که دوباره مزاحم شده ام.
می تونید مرا با نام (پویا زرین منش) یا (http://poyazarenmanesh.blogfa.com) لینک کنید.
ممنون
مرسی پویا جان.
سلام روز بخیر.
برای ایجاد وب سایت و تولید محتوی وفروش و نویسندگی خواستم آموزش ببینم ممنونم راهنمایی بفرمایید
سلام فرشته عزیز
میتونید این نوشتهها رو بخونید:
آموزش تولید محتوا
ساخت سایت شخصی
وبلاگ نویسی
بعد سوالاتی تو ذهنتون شکل میگیره رو برام بنویسید.
سلام .مطالعه کردم عالی بود ..نویسندگی رو علاقه دارم اما نگران نشر و تولید درآمد هستم دوست دارم منبع درآمدی داشته باشم واینکه پادکست بزارم و فایل صوت…حالا موندم ابتدا دوره نویسندگی شرکت کنم به خواستم میرسم دوره تولید محتوی رو لازم ببینم ؟
میتونید فرم مصاحبه دوره نویسندگی خلاق رو پر کنید تا از جزئیات دوره بیشتر اطلاع کسب کنید.
سلام، استاد عزیز، آقای کلانتری، می بخشید که باز مزاحم می شوم
می خواستم یک سوال دیگر هم در زمینه نشر کتاب بپرسم، من یک کتاب الکترونیکی نوشتم، البته چون قصدم فروش در سایت آمازون بود، به زبان انگلیسی آن را نوشتم، ولی وقتی متوجه شدم که هیچ جوره نمیشه به عنوان یک ایرانی در آمازون کتاب نشر کرد ( بابت تحریم های متعدد)، می خواستم بدونم که، سایتی هست که بشود از ایران کتاب الکترونیکی در آن نشر کرد؟ می دانم که در مطالب خودتون گفتید که اگر در سایت، شبکه های مجازی و از این قبیل پلتفرم ها میشه استفاده کرد، ولی اگر سایتی را می شناسید که بشود کتابی را بدون نیاز به مراجعه به ناشر، ان را نشر داد، لطفا آن را معرفی کنید. ممنون، با تشکر.
درود آریانا جان
شما میتونید با کسی که در خارج از ایران هست در تماس باشید تا کتابتون رو بذاره تو آمازون؛ این یک راهش.
راه دوم هم اینه که به عنوان «ناشر-مولف» از ارشاد مجوز بگیرید تا بتونید کتابتون رو روی اپهایی مثل طاقچه و فیدیبو و کتابراه بذارید. چون اینها فقط به شرط داشتن مجوز کتابها رو قبول میکنن.
راه سوم هم اینه که خودتون یه سایت بزنید و کتاب رو فارغ از هر بندی هوا کنید!
سلام لطفا اگه میشه وبلاگ من رو با اسم (داستان های ترسناک پویا زرین منش) یا (poyazarenmanesh.com) لینک کنید. ن هم شما را لینک می کنم.من خیلی به کمک شما احتیاج دارم. البته نوشته ها و مطالبتون به من کمک کرده.
این لینکی که فرستادی باز نمیشه پویا جان.
ضمن اینکه من تو بخش لینکها فقط روی اسم دوستانم لینک میدم.
سلام من یه وبلاگ دارم می خواستم بدونم اگه یه دامنه و هاست بخرم و به وبلاگ متصل کنم،
طرح زمینه وبلاگم هم عوض می شود؟
شما هم سایت شاهین کلانتری را با اتصال دامنه و هاست درست کردید؟
پویا جان
دربارۀ این مسائل فنی به راحتی با چند تا سرچ تو گوگل میتونی به نتیجه برسی.
سلام، روزتون بخیر، ببخشید یک مقالهای داشتین با موضوع ایدهیابی اگر اشتباه نکنم، که میگف برگه کاغذ به صورت افقی بگذارید، یک کلمه وسطش بنویسید و بعد با دید آزاد و غیرمنتقدانه، کلماتی که به ذهنتون میرسه اطرافش بنویسید، درنهایت به ایده منحصربهفرد میرسید، مدتها قبل خوندمش و الان دوباره بهش نیاز دارم، اگر لطف کنید لینکش برام بفرستید، خیلی ازتون ممنون میشم، خیلی دنبالش هستم
درود منیره عزیز
درس خوشهسازی میگید.
اون مطلب روی سایت مدرسه هست.
اگر عضو سایت بشید. یکی از درسهای اعضای سایت همین درس خوشهسازیه.
عضویت در مدرسه نویسندگی
سلام و ارادت
من تا به حال تجربه جدی در شعر سرودن نداشتم. این بار یکی از اساتیدم مصراعی را در اختیار کلاس گذاشت تا آن را ادامه دهیم . من مصراع را ادامه دادم و غزلی نوشتم. دوست داشتم نظر شما را درباره ی شعرم بدانم ؛
« دوباره آینه را از غبار کهنه بشویم»
که این نشان گناهان همیشگی ست به رویم
هزار بار به توبه تو را صدا کنم اما
به وقت جرم و خیانت خودت بگو چه بگویم
مرا تو از ته دریا نجات دادی و حالا
برای دیدن رویت رسیده جان به گلویم
غبار آینه گویی چو ابر گریه گرفته
و من ز شوق نگاهت به اشک چهره بشویم
ممنون از توجهتون
سلام زهرا جان
زیبا نوشتید.
ولی نکته مهم اینه:
برای خوب نوشتن و بازخورد گرفتن باید زیاد نوشت.
اگه موضوع براتون جدیه، زیاد بنویسید. خیلی زیاد.
سلام اقای کلانتری.من خیلی خیلی به نویسندگی علاقه دارم.لطفا لطفاااجواب سوالاموبدین.قبلاهم ایمیلم روفرستاده بودم اما یک ماهه هیچ پیامی دریافت نکردم.من تو ادامه دادن داستان مشکل دارم و فقط شروع میکنم،تاالان سه تا داستان روشروع کردم و دوتاشو تاتقریبا پنج صفحه پشت ورو نوشتم و یک داستان رو تقریبا ۱۹ صفحه پشت ورو .اما هنوزنمیدونم چه اتفاقی قراره براشون بیوفته.حس میکنم به کمک شمانیازدارم.
سلام زهرا جان
عوامل زیادی هست که میتونه عامل توقف شما باشه.
یه مقدار از حجم مطالعۀ خودتون بگید.
تا حالا چقدر داستان خوندید؟ چه داستانهایی رو خوندید؟ در روز چقدر مطالعه دارید؟
داستان زیادمیخونم .کتاب هوی ویکتور هوگو وشکسپیررو خوندم .هزارویک شب .کتاب های بروز و جدید که سبکشون نو هست رو هم زیادخوندم.کتابهای روانشناسی یا اطلاعات عمومی و….خیلی میخونم.درروز هم هروقت بیکاربشم میخونم.اما گاهی یک کتاب رو دریک روزتمام میکنم.و اینکه من هرچی بیشترمیخونم بیشتر احساس میکنم که نمیتونم چیزی بنویسم .چون حس میکنم هرچی داستان بوده رو هنه نوشتن .وبیشتر احساس خلاء ذهنی میکنم.وزمانی هم که کتاب میخونم فقط همون موضوع ها توذهنم شکل میبنده و گاهی نمیتونم فراترفکرکنم .چون شبیه بهش میشه.
سلام زهرا جان
این چیزی که میگی در مرحلهای از کار برای اغلب ما پیش میاد.
یه نکته مهم رو در نظر بگیر:
ما اول از همه برای خودمون (لذت و آرامش خودمون) مینویسیم.
پس چیکار داری که این قصه قبلاً گفته شده یا نه؟
تو باید به زبان خاص خودت برسی. و این جز با تداوم دیوانهوار حاصل نمیشه.
این مطلب رو بخون:
اشتباه بزرگ ما در مسیر نوشتن و نویسندگی
با سلام خدمت استاد گرامی
اول از همه بابت مطالب خوب و کاربردی سایت و همچنین مطالب آموزنده و تجربی در کانال به شما تبریک میگم و همچنین تشکر بابت این همه تعهد و احترام و پاسخگویی
با آرزوی بهترین ها.
من در حال تکمیل ایده ساخت یک کانال هستم و میخواهم از یکسری موارد استفاده کنم میخواستم از شما مشورت بگیرم برای انجامش .
درسته باید شروع کرد و به مرور کامل شد و رشد کرد ولی من سعی دارم با یک قالب ثابت و مشخص کارم را شروع کنم
میخواستم به طور خصوصی ایده را درمیان بگذارم با شما
اگر امکانش هست لطفا ایدی یا ایمیل لمعرفی کنی
با تشکر فراوان پاینده باشید
سلام حسین عزیز
یک دنیا ممنونم از مهر و توجهت.
چقدر خوب که میخوای کانال خودت رو بسازی. حتما وقتی کانالت رو ساختی لینکش رو برام بفرست.
حسین جان راستش میترسم آیدی بهت بدم ولی نتونم پیامت رو جواب بدم. در حال حاضر چند هزار تا پیام بیجواب دارم توی جیمیل و اینستا و تلگرام و واتسآپ و فیس بوک و توییتر و لینکدین و صندقچۀ پیامک موبایلم؛ و به دلیل حجم زیاد کارها هنوز به پیامهای قبلی نرسیدم.
تنها جایی که منظم چک میکنم و جواب میدم همینجاست.
در خدمت هستم.
فدای تو
سلام وقتتون بخیر
من هر مطلبی میخونم ، بعد شروع به نوشتن میکنم ، مثل همون مطالبی میشه که جدید یا قدیم خوندم . به نظرتون باید چه کنم ؟
طبیعیه مائده جان
بیشتر بنویس. بیشتر بخون. مداومت داشته باش. به تدریج همه چیز بهتر میشه.
درود خداوند بر شما
ایندفعه قصد پرسیدن سوال ندارم می خواهم اندیشه ام را در میان بگذارم
شما را خیلی زیاد ( زیاد ) سفارش می کنم به خواندن حدیث .
چون از نظر من سخنان انگیزشی بزرگان سخنان امامان ما هستند با کمی تغیر مثلا
امام علی ( ع ) فرمودند : جز بیمار کسی قدر صحت و سلامتی را نمی داند
شا ید از خود بپرسید این جمله به شما چه ربطی داره حالا گوش کنید
بیایید کلمات را جور دیگری بیان کنیم : مثلا
جز کسی که قلم و کاغذ ندارد کسی قدر نوشتن را نمی داند
جز کسی که کتاب ندارد کسی قدر کتاب خواندن را نمی داند و……
دیدید !
این جمله ی زیبا هم از شهید مالکوم ایکس است
اگر آمادگی قربانی شدن برایش را ندارید. کلمه ‘آزادی’ را از فهرست واژگان تان بردارید.
حالا جای کلمه هارا عوض می کنیم
اگر امادگی قربانی شدن برایش را ندارید. کلمه ی _ نوشتن _ یا _نویسندگی _ را از فهرست واژگان تان بردارید
درود خداوند بر شما
من چند ماهی هست به شخصیت (( شهید مالکوم ایکس )) علاقه مند شدم .
خیلی دوست داشتم فیلمنامه یا کتابی درباره ی اشون بنویسم اما افراد دیگری هم همینکار را کرده اند
هم فیلم مالکوم ایکس تولید شده هم کلی کتاب زندگی نامه
الان بنظر شما من اگه خودم درباره ی مالکوم ایکس بنویسم بیهودست
:-ا
درود خداوند بر شما
نظر شما درباره شعر چیه ؟
ایا من توی برنامه ریزی شعر گفتنو قرار بدم ؟
(داشتیم بیراهه می رفتیم
پایمان لغذید و افتادیم
در گور ارام گرفتیم که
ناگهان به ناله افتادیم )
سلام مهرداد عزیز
من شیفتۀ شعرم. قبلاً هم در این رابطه چیزهایی مختلفی نوشتم.
لینک مطالب خودم و مدرسه رو برات میذارم:
خلاقیت | اگر واقعاً نمیدانید چهکار کنید
من اینگونه شعر میخوانم
چگونه شاعر شویم
سلام
خیلی ممنونم به خاطر مطالب آموزنده تون من دو روزه با سایت شما اشنا شدم تقریبا همه مطالب رو خوندم،ولی خیلی مبتدی هستم میخواستم بدونم واسه ساخت وبسایت یا وبلاگ چکار کنم؟ شما خودتون اموزش ندارین در این زمینه؟
سلام عزیز
ممنون از مهر شما
تو این سایت بیش از هزار تا نوشته هست. همه رو دو روزه تونستید بخونید؟
دربارۀ سایت و وبلاگ میتونید این دو مطلب رو بخونید:
سایت شخصی
وبلاگ نویسی
سهم من از این جهان؛
پژواک صدایی است که در حنجرۀ قریحهام میپیچد.
سهم من دریچهی نگاهی است
که به ژرفای شهر شعرم گشوده میشود.
سهم من شاید
ردپای عاطفهایست که به خطوط لبخندهای تو کشیده میشود.
سهم من
هدیه بیبهانهایست که به دستهای کوچک مهر تقدیم میشود.
سهم من ازا ین جهان
پرتو سایه روشنی است که به حضور آبیات جلوه میبخشد.
سهم من
آوای ترانهایست که با سبزی یادت سروده میشود.
یا …
سودایی که بر سر پیچش زلف تو در سرم میگذرد.
سهم من؛
دلواپسیهای بیتو بودن و بیتو ماندن است!
سهم من ازجهان هرچه هست؛
بیگمان ،
به میزان اثری است که از من به یادگار خواهد ماند.
99/8/19 (در ادامه جلسه لایو دوره)
خیلی زیبا نوشتید معصومه خانم عزیز
قلم شما روز به روز پختهتر میشه.
با سلام و عرض ادب خدمت شما استاد عزیز
ممنون بابت پاسخگویی تان، فقط می بخشید، یک سوال دیگر هم داشتم، لطف کنید هر وقت توانستید به این دو جواب دهید، ممنون.
1- شما در یویتیوب ( یا در کل هر رسانه ای که ویدیو محور باشد) فعالیت می کنید؟
2- اگر در این رسانه ها فعال هستید، من سوالی داشتم، من اخیرا دنبال این هستم که در یوتیوب شروع به کار کنم، فقط یک سوال برایم مانده، اینکه ضبط صدا یک کم دشوار است، آیا می شود بدون ضبط صدا، محتوایم را روی ویدیو به شکل زیرنویس بگذارم؟ آیا این مدلی ممکن است مخاطب را آزار دهد؟ چون در حین ضبط صدا تپق بسیار می زنم، می خواستم بدونم اینگونه ویدیو مضحک نمی شود؟ ممنون می شوم مثل سوال قبلی که چند ساعتی طول نکشید که جواب بدهید، این سوال را هم هر وقت که فرصتی یافتید جواب دهید
در دامان خانواده، جامه عافیت بر تن، و عاری از غم و اندوه باشید.
شاگردتان، آریانا لطفی عمران.
سلام
1. بله در یوتیوب کانال دارم: یوتیوب شاهین کلانتری
2. مشکلی نداره به نظرم. امتحان کنید. اگه دوست داشتید لینکش رو برای من هم بفرستید.
سلام استاد عزیز، آقای کلانتری
اول از همه، می خواستم از شما بابت مطالب مفید تون تشکر کنم؛ خیلی به من کمک کردند.
من چند تا سوال پرسیدم، فکر کنم درست ارسال نشد، به هر حال، قصد کردم که امروز از شما سوالاتی که داشتم را بپرسم.
1- شما گفته بودید که مثلا در سیستم هایی مثل بلاگفا و بلاگ اسکای و در کل سیستم هایی که جایگاهی به بلاگر ها می دهند تا مطالب خویش را بنویسند، برای برندینگ خوب نیست، آیا استفاده از سایت ساز هایی که رایگان سایت درست می کنند ( مثل سایت ساز گوگل)؟
2- من خیلی داستان نویسی ( به ویژه رمان) را دوست دارم، سعی کردم چند بار با استفاده از نکاتی که از رمان های معروف فهمیدم، رمانی بنویسم، دو تا رمان هم نوشتم، و برای همین، از شما یک سوال دارم: فضای این دو تا رمان، یکی اش در انگلیس هست و دیگری در آلمان نازی، بعد اینکه چون داستان در مورد اقلیم های اسلامی نیست، و من سعی کردم جزئیات را درست تعریف کنم، فضای داستان اسلامی نیست،( البته به هیچ عقیده ای، مثل عقاید یهودی، مسیحی، و اسلامی، توهین یا اهانتی نمی شود)، آیا برای گرفتن مجوز از ارشاد اسلامی ( اگر بخواهم یک وقت کتابم را نشر بدهم)، مشکلی پیش می آید؟
می دانم باید ایجاز را رعایت می کردم، ولی اینقدر این سوالات گریبان گیر من هست، که نتوانستم از شما نپرسم
ممنون می شوم اگر راهنمایی ام کنید، با تشکر.
سلام آریانا جان
1. کلاً ساخت یه سایت ورد پرسی اختصاصی، با قالب آماده، دامنه آی آر و یه کوچولو هاست، بیشتر از صد دویست هزار تومن نیست. بنابراین اگر حس میکنه هزینه مانع تو هست، جای نگرانی نداره، چون هزینه اندکی داره.
2. نه، هیچ مشکلی پیش نمیاد. نمونه مشابه کم نداریم.
شاد و برقرار باشی.
سلام .این بار یک سوال فنی درباره نوشتن دارم که موقع ویرایش نوشته هایم بهش برخوردم و دیدم یک اشتباه بزرگ است و اینکه من در نوشته هایم از ویرگول و نقطه چین خیلی استفاده میکنم چون حساس می کنم اگر ویرگول را نگذارم مخاطب متوجه مکث نمی شود و جمله ها را پشت سر هم می خواند حتی اگر انتهای جمله ام فعل باشد و قرار باشد بعدش از یک کلمه دیگه استفاده کنم.لطفا راهنمایی ام کنید که چطوری می توان یاد بگیرم کجا ویرگول بگذارم و کجا نقطه.متشکرم بابت وقتی که می گذارید
درود بهار عزیز
مبادی اولیه رو که توی همین اینترنت هم میشه خوند. مثلاً اینجا: ویرگول
اما خب، یه بحث مهم هم میمونه که مربوط به سبک نویسندههاست. مثلاً اسماعیل خویی خیلی ویرگول میذاره، و همین اتفاقا زیبایی خاصی به نثرش داده. در عوض شاملو چندان موافق ویرگول نیست توی نثر.
هفتۀ بعد اگر به اینجا سر بزنی نظر شاملو رو به همراه چند نمونه منتشر میکنم.
حتما..متشکرم از راهنماییتون
درود خداوند بر شما
اقای کلانتری من یک عقیده دارم ، می خواهم ببینم شماهم با من موافق هستید ؟
بنظر من هیچوقت ( به هیچ عنوان ) نمی شه عشق را توی داستان به صورتی حرفه ای نمایش داد .
بی فایده هستش !!
نمی دانم شما تابحال عاشق شدین یا نه اما هر نویسنده ای که می خواد داستان رمانتیک بنویسه ( یا توی داستانش از عشق حرف بزنه ) باید اینو بدونه ( تو هیچوقت نمی تونی معنی واقعی عشقو به مخاطب برسونی ، تو فقط می تونی اونو توصیف کنی )
برای همینه من هیچوقت از داستان های رمانتیک خوشم نیومده ( البته بعضی وقتا داستان رمانتیک می خونم )
نظر شما چیه ؟
بنظر شما چه فیلم یا کتابی بوده که خیلی واقعی و احساسی عشقو نشان داده ؟
سلام مهرداد نازنین
نه، باهات موافق نیستم. تلقی به این دلیله که مطالعۀ کمی داشتی و احتمالا چیزهای خوبی نخوندی.
بین فیلمها، من شبهای روشن فرزاد موتمن رو خیلی دوست دارم.
تو سینمای جهان هم اینا:
در حال و هوای عشق، وونگ کار وای
آغوشهای گسسته، پدرو آلمادوار
با او حرف بزن، پدرو آلمادوار
تو ادبیات هم نمونهها خیلی خیلی زیاده.
اما خب، فعلاً میتونم به «شب یک، شب دو» اشاره کنم.
درود خداوند بر شما
یه سوالی داشتم ؟
شما سبکی دارید یعنی اینکه توی نوشته های خودتون سبکی دارید ؟
مثل نوع گفتار شخیصت ها
یا ژانر مورد علاقتون
یا درباره شخصیت ها یه قصه ها
یا ….
من سبک مورد علاقه ام را بعد از نوشتن چندین تمرین و نوشتن چند داستان فهمیدم .
من عادت دارم که ( سیاه بنویسم ) یعنی اینکه فضای داستانو برای خواننده سیاه کنم
سیاه بدونه هیچ نوری . بدونه هیچ رنگی . بدونه هیچ احساسی . منظورم اینه که خواننده زمان خواندن داستان احساسی نداره نه می ترسه نه نگرانه نه ناراحته نه عصبانی نه خوشحاله و نه ….
و همین باعث می شه بنظرم خواننده جذب داستان شه
و درضمن باید بگویم < من بعضی وقتا سبک نوشتنمو عوض می کنم یعنی طنز می نویسم یا ترسناک این خودش یه تمرینه درسته ؟
پ . ن
می خواستم بگم من هروز ساعت چهار صبح بیدار می شوم و عبادت می کنم
و شاید توی نوشته های صبحگاهی من فقط حرف هایی از ستایش خدا ببینید این خوبه ؟
پ . ن 2
عریضه نویسی بنظر شما چطوره ؟
بنظر من که خیلی خوبه یک نامه برای شخص دیگر بنویسی که اونو ندیدی و حرف دلتو توی نامه بنویسی و بعد اون نامه را توی اب روان یا چاه بندازی و معتقد باشی که اون نامتو می خونه
بنظرم ارامش بخشه
پ . ن 3
فکر نکنم هیچ نامه ای بیشتر از یکی پینوشت داشته باشه نه ؟؟
سلام مهرداد عزیز
1. هر نوشتهای، بسته به هدف و محتوایی که داره سبک خاص خودش رو مطلبه. پس من سبک خاصی رو به همۀ نوشتههای خودم تحمیل نمیکنم.
دربارۀ کار خودت هم چون چیزی ازت نخوندم نمیتونم نظری بدم.
2. بله، خیلی هم عالیه. تو صفحات صبحگاهی دست شما برای نوشتن از هر چیزی بازه.
3. عریضه نویسی بیشتر یادآور فضای دادگاه و ایناست. منظور شما نامهنگاریه که خیلی هم خوبه. منم مینویسم.
شاد و برقرار باشی مهرداد جان.
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد عزیز، آقای کلانتری
محتواهای شما خیلی به من کمک کرد، در ضمینه داستان نویسی و همچنین مطلب نویسی( غیر داستانی)، شما چندین جا اشاره کردید که وبلاگ نویسی خیلی موثر هست، من یک سوال داشتم در مورد وبلاگ، نمی دانم درست است بپرسم یا نه، به هر حال خوشحال می شوم اگر جواب بدهید.
شما وبلاگ تان را در سیستم های وبلاگ دهی ( مثل بلاگفا، میهن بلاگ، و غیره…) شروع کردید؟
بعد اینکه اگر در این سیستم ها وبلاگ نوشتید، کدام به نظر شما بهتر است؟
البته شما گفته بودید که مخاطب مهم نیست و نوشتن مداوم و منظم بسیار کمک شایانی به نویسندگی می کند، ولی خب اگر مخاطبی نباشد که اشتباهاتی که احیانا در متن مرتکب می شود را گوشزد کند، باز آن نتیجه دلخواه به دست نمی آید، اگر می شود لطفا دو سوال بالا را جواب دهید، ممنون
درود آریانا جان
تو دو مطلب زیر در رابطه با سوالات تو هر چی میدونستم رو نوشتم:
ساخت سایت شخصی
آموزش وبلاگ نویسی
سلام آقای کلانتری عزیز
من به تازگی عضو سایت تان شده ام ( حدود یک ماه می شود) و مطالب تان خیلی کمک کرد و اول از همه می خواستم بابت آموزش های تان (مخصوصا بخشی که در مورد رمان توضیح داده بودید) تشکر کنم
می خواستم یک سوالی از شما بپرسم، من چند تا کتاب نوشتم ( البته نشر ندادم)، چند داستان اول خوب نشد، ولی الان دو تا داستان نوشتم که به نظر من، از بقیه مطالبی که تا حالا نوشتم، بهتر است.
سوال من این است:” عناصر داستان های من ( شخصیت، مکان، اتفاق ها، و غیره…) همگی مربوط به کشور های خارجی می شود، مثلا داستانی در عصر هولوکاست و هیتلر، و دیگری در عصر ملکه ویکتوریا بریتانیا نوشتم، می خواستم بدونم که در روند نشر ( البته اگر خدا بخواهد بتوانم نشر کنم) مانعی محسوب نمی شود؟”
سوال دیگه ای هم داشتم، اینکه من در داستان، به بیان و توصیف دقیق هر چیزی که می دانستم پرداختم، مثلا در مورد یهودیان، مسیحیان، عصر هیتلر، و همه ی این ها، بعضی جا ها ممکن است زیاد فضای اسلامی نداشته باشد( البته در داستان ها به هیچ عقیده ای توهین نمی شود)، این امر در گرفتن مجوز از سازمان فرهنگ و ارشاد اسلامی مانعی محسوب می شود؟
ممنون می شوم اگر به این دو سوال من جواب دهید، البته سوالات دیگری هم داشتم ولی ممنون می شوم به این دو سوال پاسخ دهید.
آرزوی صحت و سلامت، در دامان خانواده، جامه عافیت بر تن، عاری از غم و اندوه باشید…..
درود آریانا جان
سپاس از مهرت.
1. نه هیچ مانعی نداره.
2. فکر نکنم مانعی داشته باشه. در کل باید بفرستید بعد ببینید نتیجه چی میشه.
به این چیزها فکر نکنید. روی خود داستان تمرکز کنید.
سلام خسته نباشید .
۱ . مشکلی نیست اگه از شخصیت های خارجی تو کتاب استفاده بشه ؟
۲ . فرقی نمیکنه تعداد همین شخصیت خارجی ها کم یا زیاد باشه ؟
۳ . مشکلی در مورد استفاده از اسامی به زبان های دیگه وجود نداره ؟ ( اسم شخصیت ، مکان ، خیابان ، … )
۴ . محدودیت در مورد نوشتن از موضوعات سیاسی ، مذهبی ، اجتماعی و … حدودا چقدره ؟ یعنی تبصره یا نکته ی خاصی در این مورد هست ؟
پیشاپیش از پاسختون ممنونم .
سلام و عرض ادب
1. نه، خیلی از نویسندهها قبلاً این کار رو انجام دادم.
2. هیچ مانعی وجود نداره.
3. خیر، هیچ مشکلی نداره.
4. این چیزی نیست که خیلی روشن و مشخص بشه راجع بهش حرف زد. چون خیلی کتابا خیلی چیزا هست، تو خیلی کتابای دیگه حیلی چیزا اجازه نداره که باشه! حساب و کتاب چندان دقیقی نداره. تو سالهای مختلف هم نحوۀ برخورد فرق میکنه. بین نویسندهها و ناشرها و مترجمها هم فرق میذارن. خلاصه که شما بنویسید و بفرستید برای مجوز. ببینید چی میشه. کار نویسنده این نیست که به این چیزا فکر کنید. شما فقط به اصل اثر فکر کنید.
شاد و برقرار باشید.
درود خداوند بر شما
می خواستم بپرسم به نظر شما بزرگترین مشکل هر نویسنده ای چیه ؟
بنظر من ….
نفس _ ( نَفَس نه نَفس ) بزرگتری مشکل هر نویسنده یا بهتره بگم هر کاریه .
نفس خواسته های قلبی ماست که بدونه در نظر گرفتن نتیجه انجام می شود _ اگه بخوام راحت تر بگم ( هَوَس ) همون نفس
فکرشو بکنین
یه نویسنده بتواند نفس خودشو کنتلر کنه . یک نظم عجیبی در نوشتن ایجاد می شه که نمی شه توصیفش کرد نتنها در نوشتن بلکه در خوردن ، اشامیدن ، سرگرمی ها و ….
حال اگر می توانید یک راه برای کنتلر نفس به من بدهید
پ . ن
یک داستان در باره ی نژاد پستی ها دارم می نویسم که درباره ی جوانی سیاهپوست است که زندگی سرد و بی روحی دارد
حالا بین دو نام گیر افتادم
شما به عنوان یک مخاطب کدام نام برایتان جذاب تراست
داستان سیاه (Black story)
سیاه و سفید (black and white)
درود مهرداد نازنین
در کل پیشنهادم اینه که دنبال این نباشی که برای یه مشکل یه دلیل مشخص پیدا کنی. به هر مسئلهای میشه از جنبههای گوناگون نگاه کرد.
به خاطر همین نظرم من اینه که به جای فکر کردن به کلمات مثل همین «نفس» که میگی، بهتره دربارۀ تمرین کردن و رشد کردن، کتابهای خوب و کاربردی بخونیم و با نگاه علمی پیش بریم. مثلاً کتاب «اوج | علم نوین تبحر» نوشتۀ اندرس اریکسون و رابرت پول، فوقالعاده مفیده در این زمینه.
و دربارۀ پی نوشتت:
تا داستان رو نخونیم نمیتونیم دربارۀ اسمش نظر بدیم.
مسائل مختلفی رو باید بررسی کرد تا به یه اسم خوب رسید.
اما در کل این دو اسم، چندان خاص نیستن، یعنی قبلاً بارها به شکلهای مختلف استفاده شدن.
با تمام احترم
با نظر شما مخالف هستم !!
ببینید هرکه نتونه نفس خودشو کنتلر کنه هیچ خدمتی نه به خودش نه به دنیاش نه به خداش نمی کنه
شاید شما منظور نفس نفهمیدید ( بی حالی ) ( حوصله نداشتن ) ( ترسیدن از انجام کاری )
این ها همش و همش نفس تو هستش
شما سه کتاب به من پیشنهاد کردید و من خیلی دوست دارم انهارا بخوانم اما نفس من هست که به من می گه او به من می گه یا
شما می گویید تمرین کن تا نویسنده شوید شما می گویید خب موضوع اینجاست شما دارید راهایی را به ما پیشنهاد می کنید تا به نفس خود غلبه کنیم . من ممکنه نفسم بهم بگه ولی من اگه برم و بنویسم نفس من قدرت کمتری پیدا می کنه و بعد از مدتی نابود می شه و من هروقت که دلم خواست می تونم بنویسم هرجا تو هر موقعیتی
شما فکر می کنید چرا اسلام چند موضوع را واجب کرده است ؟ تا شما با نفس خود مبارزه کنی. فکرش را بکن داری یک فنجان قهوه ی خوشمزه می خوری و منتظری تا فیلم مورده علاقت را ببینی یا کتاب موردعلاقه ات را بخوانی که صدای اذان بلند می شود چه حسی پیدا می کنید ؟
تنبلی –
بی حوصلگی –
ترس از اینکه دیگه فرصت نکنی کاری که می خوایو انجام بدی –
و این بهانه هارو کی در گوشه شمامی گه ؟ نفس
ولی حالا فکر کن بری نمازتو بخونی . نفس شما خورد می شود
البته فکر نکنید نفس فقط چیزای بد به شما یاد می ده
یهو می بینی بهت می گه
البته اینم خیلی خوب نیست
نفس شما نقشه داره بعد انجام کار خیر به شما یک هدیه بده
پس نفس سررشته ی همه ی گناهان و ناتوانایی ها هستش
تا وقتی نفست همراهته خودت توی زندان دلت حبس شدی
… راه مبارزه با نفس < همین الان یک کاغذ بردار و لیست کارهایی رو بنویس که ازشون خوشت می یاد ولی می دونید که هیچ کمکی به شما نمی کنه و حالا سعی کن با تمرین کردن به مشکلات غلبه کنی
پ . ن
اگه فکر می کنید من نقد پذیر نیستم … اینطوری نیست
من سعی می کنم توی تلاش بعدی بیشتر توضیح بدم تا شما
بتونید حرف منو بفهمید
هدیه ی نفس به شما بعد انجام کار خیر غروره
سلام استاد.
یه سوال داشتم اینکه ما میتونیم موقع تایپ کردن و نوشتن داستان، به آهنگ گوش بدیم؟ منظورم آهنگ بی کلام نیست. اگه بله، آهنگ بهتره ملایم باشه؟
و یه سوال دیگه، اگه نمیتونیم هنگام نوشتن از آهنگی که خواننده درونش خونده استفاده کنیم، میتونیم به آهنگ بیکلام گوش بدیم؟
یا این موضوعات کاملا سلیقه ایه؟
ممنون از مهر بی پایان شما.
سلام آرون عزیز
بله، چرا که نه. هر کاری که دوست داری میتونی بکنی.
البته به یه نکته توجه داشته باشی: این کار هم نوعی چندکارگی محسوب میشه و ممکنه عملکرد مغزت رو کندتر بکنه.
در کل موضوع به سلیقه تو بستگی داره.
برقرار باشی.
سلام خود شما نویسندهاید؟ چه کتابی رو برای خوندن پیشنهاد میکنید؟ چرا من بعد خوندن هر رمان قوی ناامید میشم؟ از نظر قلم پیشرفت میکنم ولی ایدهیابی رو حس میکنم ای کاش من این به ذهنم میرسید!
سلام عسل عزیز
من تو این سایت هزاران مطلب نوشتم. بخش درباره ما هم هست. پس این از جواب سوال اول.
اما دربارۀ سوال دوم: این بستگی داره به علایق و دغدغههای شما. پس نمیشه از چند تا کتاب اسم برد. من قبلاً به بعضی از کتابهای موردعلاقۀ خودم اشاره کردم اینجا: معرفی کتاب
سه: باید ببینیم رمان قوی که شما میگید کدوم رمانه. این نکته رو هم باید در نظر گرفت: گاهی سواد و سلیقه ما به حدی پرورش نکرده که بتونیم زیبایی برخی آثار رو درک کنیم.
سلام و وقت به خیر آقای شاهین کلانتری عزیز .من شش ماه پیش از شما سوالی در مورد داستان کوتاه که می نویسم کردم و شما با حوصله تمام طی ایمیل به من پاسخ دادید. اخیرا در اینستا گرام شما رو دنبال می کنم و اصل پومودورو که شما عنوان کردید در زندگی من تاثیر فوق العاده ای گذاشته که واقعا ممنونم.من در مورد تولید محتوا تا جایی که تونستم توضیحات شما رو گوش دادم .حقیقتش توی پیج شخصی خودم که قفله برای دوستانم خیلی در مورد کتاب هایی که می خوانم و فیلمهایی که می نویسم مطلب می گذارم.فقط متوجه نمی شم که تولید محتوا و گذاشتن مطالبی در این راستا از چه نظر مفیده و چرا شما روی اون تاکید دارید؟ چون وسوسه شدم به فرمایش شما گوش بدم و در یک پیج جدیدی که برای عموم قفل نیست تولید محتوا کنم.اگر من رو راهنمایی بفرمایید بسیار ممنون می شم.باتشکر
سلام پانته آ جان
چقدر خوب که جدیتر به نوشتن و محتوا میپردازید.
دربارۀ محتوا یه مطلب مفصل نوشتم که خوشحال میشم بخونید، نظرتون رو هم برام نویسید:
آموزش تولید محتوا
شاد و برقرار باشید.
سلام آقای کلانتری عزیز
امیدوارم حالتون خوب باشه. لطفا چند کتاب در رابطه با عناصر داستان و رمان معرفی کنید.
سلام فائره عزیز
اینجا میتونید به فهرست مفصلی از کتابهای نویسندگی دسترسی داشته باشید:
کتاب های آموزش نویسندگی
سلام . خسته نباشید .
یک سوال داشتم .
آیا میتوانیم داستان را به طور کامل از دید ضدقهرمان (antagonist ) یا villain داستانمان بنویسیم؟
مزیت ها و معایب این کار چیست ؟
من خودم به شخصه همیشه به ضد قهرمان ها بیشتر علاقه داشتم تا قهرمان ها و همیشه دلم میخواست داستان را از زبان آنها بخوانم .
صبا جان
تو این مدل از داستانها که شما میگی، ما یه شخصیت اصلی داریم، و یک یا چند شخصیت دیگه رو هم داریم که در برابر شخصیت اصلی قرار میگیرن. کشمکش این دو نیرو پیرنگ داستان رو شکل میده.
شخصیت اصلی میتونه مثبت باشه، منفی باشه، یا ترکیبی از این دو.
راوی هم که بحثش جداست. میتونه یکی از شخصیتها باشه، میتونه اصلاً توی داستان نباشه.
پس به این نکته مهم توجه داشته باشه:
منظورمون از ضد قهرمان الزاماً آدمهای منفی و بد نیستن. خود قهرمان میتونه رذلترین آدم دنیا باشه. ضد قهرمان کسی هست که در برابر قهرمان قرار میگیره و مانع رسیدن قهرمان به هدفش میشه. همین. ضد قهرمان حتی میتونه طبیعت هم باشه. فیلم 127 ساعت رو ببین.
سلام استاد کلانتری عزیز 🌹
استاد من یک چالشی دارم نمیدانم چطور حلش کنم. اینجا مطرح میکنم ممنون میشم اگر راهنمایی ممکن باشد.
آن مشکل از آغاز وبلاگ نویسی روزانه همراهم هست و یک ذره هم نتوانستم کمترش کنم چه بسا بیشتر هم شده.
آن این است که وبلاگم هر وقت دلش بخواهد احساسم را مدیریت می کند و خارج از کنترلم می شود، به بیان واضحتر وقتی از من تلف می شود بخاطر وبگردی نه وب های دیگران بلکه وبلاگ خودم.
استاد اگر گذرم به وبلاگم بیفتد آنقدر غرق مطالبم میشوم آنقدر از خواندنشان لذت میبرم که به گمانم اولین خواننده پروپاقرص پست های وبلاگم خودم باشم. ولی چون زمانی از من میگیرد در آخر حس منفی دارم.
خب سوال من این است که اولا این لذت از مطالب وبلاگ خودم چه توجیهی دارد برای خودم گنگ است، این احساس چجور احساسی است خطرناک است یا مفید است؟
درثانی اگر این حس لذت باعث عقب ماندگی می شود چطور باید حل و فصلش کرد؟
ثالثا اگر احساس لذت همچنان ثابت باشد و غیرقابل تغییر، چطور وقت نازنینم را به گذر در آن نگذرانم؟
تشکر میکنم.
درود فاطمیا جان
مگه کلا چقدر ازت وقت میگیره؟
خیلی هم خوبه. کیف کن با کار خودت.
این کار هیچ عیبی نداره. به شرط اینکه تو مدام در حال یادگیری باشی و سطح نوشتههاتو بالاتر ببری.
سلام وقتتون بخیر جناب کلانتری عزیز واقعاااا ازصمیم قلب بابت حضور پرمهر و موثرتون در کنار ما و همه عزیزان ممنونم.من۹ سالی میشه ک مینویسم و خوشبختانه درفستیوال ها دیپلم افتخارو …..گرفتم اما متاسفانه مدام وهرروزه نمیتونم بنویسم چون متاهلم و بالاخره مشکلات همچنان هست وادامه دار….خواستم ازتون خواهش کنم چند کتاب یا بهتربگم مجموعه داستان های ک بتونه ذهنم رو آزاد کنه برای نوشتن بهم معرفی کنید.ممنون استاد
سلام زهرای عزیز و گرامی
بینهایت سپاسگزارم از شما.
حتی اگه روزی یک ربع هم بنویسید عالیه.
قبلاً اینجا یه سری کتاب معرفی کردم، شاید براتون جالب باشیه:
معرفی کتاب
سلام وقت شما بخیر
ببخشید اقای کلانتری خیلی به یادگیری از وب و همچنین خلق کسب و کار دیجیتال علاقه دارم ولی چند وقتیه حس میکنم نسبت بهش اعتیاد پیدا کردم انگار همیشه باید پای سیستم و گوشی باشم ضمنا چشمام هم دیگه اونطوری یاری نمیدن، بنظرتون چیکار کنم؟ اررمیشه
سلام حسین عزیز
حتما فاصله بگیر.
و رابطۀ خودت رو از نو بازسازی کن
کتاب «انحرافناپذیر» از نیر ایال هم میتونه کمکت کنه.
چطور میتونم نوشته هامو ارسال کنم وبلاگ خاصی ندارم استاد
وبلاگ بسازید سمیه عزیز.
میتونید تو ویرگول هم بنویسید.
«در کنار ما بمان»
تو مثل آینه زلال،
تو همچو رود، همچو سبزهزار؛
از غرور و کبر و کاستی رها!
با فروتنی گِلَت سرشته است.
گنج علم خویش را
بدون چشمداشت؛
بهر هر طلبکننده گستراندهای!
تو برای هر جوان خواستار نام،
یا برای جوششی که در دلش نهفته است،
کهکشانی از امید را
در سپهر جان وی تنیدهای.
ای طنین صوت تو آشنا برای ما…
راز بودنت،
منشأئی برای شعرها و قصهها
با حضور گرم خویش،
در کنار ما بمان.
ما به گرمی حضور تو
دل سپردهایم،
دل سپردهایم…
تقدیم به استاد گرانقدرم، شاهین کلانتری
بعنوان تحفه ناقابلی برای بدرقۀ سفرشان
سلام معصومه خانم بینظیر
نمیدونید چقدر این نوشتۀ زیبا به دلم نشست.
شما خیلی لطف دارید به من.
بینهایت عزیز هستید برام.
به وجود نازنین شما با تمام وجودم افتخار میکنم.
🌸🌸🌸
سلام.میشه لطفا توضیح بدین که هفته ای چند روز کلاس هست ؟و چند ساعت؟و تکالیف به چه صورت هست؟چون دانشجو هستم و کنکوری… . میخوام کاملا بدونم که چقد در طول روز باید زمان بذارم.
سپاس از شما
سلام فاطمه عزیز
ما روزهای شنبه و چهارشنبه کلاس داریم. دوشنبهها هم یک لایو داریم.
البته روال ما در این دوره یه مقدار متفاوته.
یعنی شما میتونید درسها رو در ساعات مناسب خودتون هم دنبال کنید.
بخش اصلی کار هم که روی سایت اختصاصی دوره ارائه میشه. که شامل درس متنی و صوتیه.
در کل اگر روزی نیم ساعت وقت بگذارید کافی و حتی عالیه.
سلام آقای کلانتری من شما رو دنبال می کنم
خیلی به نویسندگی علاقه دارم بیشتر از هر چیز دیگری
از موقعی که یادم می آید دلم میخواست بنویسم گاهی هم می نویسم
ولی همش ترجیح میدهم شروع نکنم کتاب می خوانم و ترجیح می دهم کتاب بیشتری بخوانم بعد شروع کنم
یک مشکل دیگری که دارم نمیدانم دقیقا چه سبکی دارم دغدغه ام چیست گاهی از نوشتن نا امید می شوم
یک متن از نوشته هام رو براتون می فرستم. میدانم انتظار بی جایی است ولی خواهش می کنم اگه امکانش هست لطفا بخونید و راهنماییم کنید من دوست دارم یکی راهنماییم کنه بهم انگیزه بده امیدوارم کنه
رویای نویسندگی من را به واقعیت نزدیک کنه
امیدوارم پیام من را بخوانید
گاهی نداشته هات اینقدر پررنگ میشوند بغضت می ترکد و خود را تنهاترین فرد عالم می دونی راستش من خیلی به کمک دیگران اعتقاد ندارم به نظرم اگه فردی مصمم باشه و اراده بالایی داشته باشی بقیه به راحتی در اختیار او قرار می گیرند
برای ادا مه راه.
انسان
جسم و روح
درد و رنج
دنیا….. چیزی جز درد و رنج نیست
من از این درد لذت می برم حس کسی رو دارم
که بعد از یه تشنگی و خستگی طولانی یه جرعه آب می نوشد
اون آب همون زندگی است
یا همون کودک شادی است که موهای خود را در باد پریشان می کند و کنار بیشه زاری با خوشحالی می دود
یا مادری است که فرزند خود را محکم در آغوش می گیرد
زندگی چیزی نیست جز همین حس های کوچک قشنگ
که ما آنها رو به بهانه آمدن روزهای خوب نادیده می گیریم
به راستی انسان ناسپاس است
بلند پروازم مثل بچه عقابی که تازه پرواز. رو یاد گرفته و شوق پرواز آن را به هر سمتی میبرد
پرم از آرزو امید هدف
گاهی با اشنیاق پیش میرم گاهی
مانعی راهم را سد می کند
اگه نتوانم بروم
در درونم طوفان به. پا می کنم آن راه رو هزاران بار در ذهنم می پیمایم به مقصد میرسم دردش رو حس می کنم رنجش را به جان میخرم
کاش دنیا پر. از سد نبود
البته سدراه هست که باعث میشود لذت رسیدن شیرین شود
زمان
زمان
زمان
منتظر من نیست
گاهی دلم میخواهد سرش داد بزنم کمی اهسته
مگر نمی بینی
این عمر گران قیمت است که میرود به امید روزها ی خوب
به غلط. زندگی کردن وجود ندارد
هدف هست
امید هست
آرزو هست
پس زندگی هست
به امید برگشت
یا به امید دنیایی شیرین تر پیش رو
گاهی یک کتاب
تورا آنچنان غرق می کند که برمیگردی پل های پشت سرت را می سازی و پیش میروی
مثل من
که کتاب برام حکم جرقه دارد
زود سریع
جایی برای ناامیدی نیست
یک بار زندگی هست
و کلی ارزو
بجنب که دیر شده
هنوز ذهنای آماده در دنیا هست که تو باید آنها رو پر کنی از
عشق
امید
ایمان
خیلی به کار دنیا فک میکنم راستش دنیا کاری به کار ما ندارد ما خودمان باید دنیا رو پیدا کنیم حتی شده تا آخر دنیا بریم
و به این سوال جواب بدیم چرا
من هستم؟
آیا باید باشم؟
آیا میتوانم بهتر باشم؟
آیا زندگی من قابل تاثیر پذیری هست؟
اگر اشتیاق پاسخ به این سوالات را داری پس تو انسان خوشبختی هستی چون آخرین چیزی که از دست می دهی امید هست
حسرت های ما مانند سم هستند یا مانند بک گراند از یک فیلم ترسناک که در وجودمان رخنه می کنند و ما را ناامید خسته پر از درد می کنند که فکر می کنیم تنهاترین فرد در این عالم هستیم به نطرم حسرت های زندگی سرعت ما را کند می کنند ولی نباید ما را متوقف کنند. ما در مسیر زندگی همیشه با یک سرعت پیش نمیرویم شاید مسیر ما سینوسی باشد گاهی خوب پیش می رویم و گاهی هم متوقف و کند می شویم چون همیشه نباید انتظار دنیایی آرمانی را داشته باشیم دنیای ما
پر از درد حسرت
رنج
سختی
جنگ
عصبانیت
راستش در همین دنیا هم
مهربانی
گذشت
و انسانیت هست
این ما هستیم که انتخاب می کنیم کدام راه را برویم
شاید انتخاب بقیه ما را تحت تاتیر قرار دهند ولی این اراده ما هست که به ما کمک می کند
گاهی اوقات ددلم میخواد یک بار دیگر کودکی کنم ولی همین کودکی هم با همه سختی هاش قشنگ ولی نه نمی توانم بگویم قشنگ بود می توانم بگویم گر ا سختی بود البته دلخوشی هایی هم داشتم
اون موقع زیاد درک نمی کردم یا شاید چون همه هم سن وسالان اطرافم همین وضعیت را داشتند
ولی من همیشه فراتر از زمانی که هستم فک می کردم دلم میخواست درس بخوانم می دانستم دنیایی فراتر از روستایمان هست
همیشه دلم میخواهد دنیا به جای بهتری دتبدیل می شد بچه روستایی که باشی ناخودآگاه ذهن بلند پروازی پیدا می کنی
من آدم واقع بینی نیستم یعنی نمیخواهم واقع بین باشم چون به نظرم برا رسیدن بن بست غیر ممکن نیست آن چیزی که غیر ممکن را در ذهن ما به وجود می آورد وابستگی های ما هستند
وابستگی به خانواده فرزند شهر شغل فرهنگ و… شاید هم کمبود ها مانند پول البته دوست ندارم گول را عامل مهمی معرفی کنم چون نمی تواند سد راه باشد ولی می تواند سرعت ما را کند کند من زیاد به وجودش اهمیت نمی دهم چون به نظرم چیزی که قابلیت به دست آوردن را داشته باشد نمیتواند عامل مهمی باشد ما به همین دلایل از خیلی از ارزوهای خود دست می کشیم و برایمان زندگی بدون هدف و آرزو عادی می شود و همین عادی شدن می شود حسرت
وای که چقد زندگی گر از رمز و راز و راه و رسیدن
پس به خودت قول بده همه تلاشت را بکنی
ما در آینده بیشتر حسرت کارهایی رو می خوریم که در زمان مناسب آنها نتوانستیم انجام بدهیم چون ذهن ما یه چارچوب محدود پیدا کرده که دیگر نمی شود آن کارها رو انجام بدهیم
خیلی از کارها را می شود انجام داد ولی شاید آن حس را به منتقل نکنند چون ما جای آن حس قشنگ رسیدن و انجام دادن را با حسرت و نرسیدن پر کردیم و وقتی می رسیم زیاد برایمان لذت بخش نیست
گاهی اوقات انسان حاضر است هر آنچه را دارد بدهد و فقط برای یک لحظه حس خوبی را تجریه کند
شنیدم ادیسون زمانی که کارخانه اش در آتش می سوخت با آرامش روی یک صندلی نشت و شعله های آتش را تماشا می کرد گاهی انسان به این مرحله می رسد که دیگر کاری نمی تواند بکند فقط می تواند یک لحظه حس قشنگی رو تجربه کند متل حس قشنگ نگاه کردن به آتش که واقعا لذت بخش است چون از اجداد ما از غارهای چند صد هزار ساله به ما به آرت رسیده
نمی گویم شکست آسان و درد آور نیست ولی ماندن در شکست دردآور است
گاهی باید خود را به بی خیالی بزنی و دوباره ادامه بدهی
شاید نشود گذشته را عوض کرد
من هیچ وقت نمی توانم گذشته ام را عوض کنم
لباس ها کفش ها اسباب بازی ها و.. که من در کودکی دوست داشتم الان اصلا من را خوشحال نمی کنند
حمایت هایی که در دوران نوجوانی نیاز داشتم الان نیازی ندارم
ابراز همدردی و ابراز خوشحالی هایی که در زمان غم و شادی گذشته نیاز داشتم الان چیزی را برایم عوض نمی کنند.
همه اینها می شود حسرت و غم برای من
ولی از یه جایی به بعد همه اینها دیگر مهم نیستن شاید بعضی ها این را به افسردگی تعبیر کنند ولی من این را به پذیرفتن یا عادی شدن تعبیر می کنم
ولی عادی شدن به همراه رنج
یعنی آنقدر در ذهنت از آن قضیه رنج می کشی که دیگر خسته می شوی و ترجیح می دهی نداشتن ها و حسرت ها برایت عادی
رنج هم جسمی هست هم روحی
رنج است که انسان را بزرگ و بی نیارز و آرام می کند
دیگه از کسی انتظاری نداری
انسان خود به تنهایی می تواند یه آنچه که می خواد برسد ولی حمایت ها ی دیگران جرقه ای هستند که که تو را به آینده امیدوار مصمم می کند.
لذت
به نظرم لذت برایمان بد تعریف شده شاید ما به آدم های غمگین بیشتر بها می دهیم تا انسان های شاد
چون انسان های شاد را انسان های بیخیال و بی فکر در نظر می گیریم
در حالی کی برای انسان های غمگین اهمیت قائلیم چون فکر می کنیم واقع بین هستن فک می کنیم کار درستی انجام می دهند . در حالی که
گاهی
دلم میخواهد به گذشته برگردم برای تجربه کردن حس های قشنگی که وجود داشت کنآر یه قبیله در غارهای تو در تو بشینی و قصه قهرمانان رو گوش بدی یا
کاش انسان توانایی پرواز داشت همانطور که روح رو با خیالات به همه جا می بریم جسم هم دور میشد و هر جا که میخواست میرفت گاهی احساس می کنم روحم زندانی شده جسمم خیلی کوچکتر از آن است که بتواند روحم را تحمل کند روحم بزرگتر و فراتر از هر آنچه هست که می پندارم
دلم میخواهد
آنچه ذهنم را پر کرده روی کاعذ بنویسم کلمات ذهنم احساس سنگین بودن بهم میدن
یعنی روزی میرسد حس خالی بودن ذهنم را تجربه کنم
به نظرم باید حس بی درد بودن و بی تفا ت بودن را تجربه کنم
ولی من
احساس من
گذشته من
آینده من
هر آنچه میخواهم
و برایشان می جنگم به من
اجازه نمی دهد. ذهنم همچنان پر است
از همه…
درود عزیز
شما زیبا مینویسید.
ولی اگر میخواید نوشتن رو جدیتر دنبال کنید، پیشنهادم وبلاگنویسی روزانهست.
یه وبلاگ بسازید و هر روز یه چیزی بنویسید و منتشر کنید. به مخاطب هم فکر نکنید. چند سالی به همین روند ادامه بدید.
بعدش احتمالا اتفاقای شگفتانگیزی میفته براتون.
دربارۀ وبلاگنویسی اینجا یه چیزایی گفتم:
وبلاگ نویسی
سلام آقای کلانتری کتاب در حال و هوای جوانی شاهرخ مسکوب در کانال تلگرام باشگاه ادبیات نبود؟ کجا پیدا کنم؟
درود مجتبی جان
متاسفانه نمیدونم. یه مقدار توی گوگل سرچ کن شاید پیدا کردی.
با عرض سلام.
من یک سوالی داشتم اگه بشه جواب بدین خیلی خوشحال میشم.
آیا جمله ی
آن روز،روحمان هم وداعمان خواهد گفت.
میتونیم به کار ببریم؟
درود عزیز
میشه به کار برد. اما کجا؟ در چه نوع متنی؟ در کنار چه جملاتی؟
اینا خیلی مهمه.
سلام استاد من دختری هفده ساله ام علاقه شدید به نویسندگی دارم کسی حمایتم نمیکنه متن های زیادی نوشتم که خیلیا دوست داشتن آنا هیچ می حمایتم نمیکنه میشه شمامنو حمایت کنید ؟ متن ها رو بفرستم براتون ؟؟اکه دوست داشتید بیام پیشتون بهم کمک کنید؟؟
سلام مهلا جان
البته قرار هم نیست کسی از ما حمایت کنه.
ما اگر شیفتۀ نوشتن هستیم باید براش بجنگیم.
پیشنهادم اینه که وبلاگ خودت رو راهاندازی کنی. بعد اگر دوست داشتی میتونی لینک وبلاگت رو برای من هم بفرستی همینجا.
وبلاگ وبسایت ندارم.. ولی روزنامه هامو و بقیه مطالب ا گرممکن واتساپ یا تلگرام یا اینستا بفرستم استاد
درود
به نظرم اگر نوشتن براتون جدیه، حتما به فکر وبلاگنویسی هم باشید.